governing

جمله های نمونه

1. To learn obeying is the fundamental art of governing.
[ترجمه گوگل]یادگیری اطاعت هنر اساسی حکومت است
[ترجمه ترگمان]اطاعت کردن از هنر بنیادین حکومت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The shool governing body meets once a term.
[ترجمه swallow] هیئت مدیریت کننده مدرسه یکبار در ترم جلسه تشکیل می دهند.
|
[ترجمه گوگل]هیئت حاکمه مدرسه یک بار در هر دوره تشکیل جلسه می دهد
[ترجمه ترگمان]حاکم بر بدن هر بار یک دوره را تشکیل می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. FIFA is the governing body of world soccer .
[ترجمه swallow] فیفا نهاد اداره کننده فوتبال جهان است.
|
[ترجمه گوگل]فیفا نهاد حاکم بر فوتبال جهان است
[ترجمه ترگمان]فیفا سازمان بین المللی فوتبال جهان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The party had been governing for seven months.
[ترجمه گوگل]این حزب هفت ماه بود که حکومت می کرد
[ترجمه ترگمان]این حزب برای هفت ماه حکومت کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The Democrats are now the governing party in the country.
[ترجمه گوگل]دموکرات ها اکنون حزب حاکم در کشور هستند
[ترجمه ترگمان]دموکرات ها اکنون حزب حاکم بر کشور هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The laws governing the possession of firearms are being reviewed.
[ترجمه آقاجانی] قوانین حاکم بر مالکیت سلاح گرم مورد بازبینی قرار می گیرند.
|
[ترجمه گوگل]قوانین مربوط به داشتن سلاح گرم در حال بررسی است
[ترجمه ترگمان]قوانینی که بر تملک سلاح های گرم نظارت دارند مورد بررسی قرار می گیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The league became the governing body for amateur fencing in the U. S.
[ترجمه گوگل]این لیگ به نهاد حاکم برای شمشیربازی آماتور در ایالات متحده تبدیل شد
[ترجمه ترگمان]لیگ دسته حاکم را برای شمشیربازی amateur در ایالات متحد تشکیل داد اس
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The Conservatives were then the governing party .
[ترجمه گوگل]در آن زمان محافظه کاران حزب حاکم بودند
[ترجمه ترگمان]و محافظه کاران در آن زمان حزب حاکم بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The governing party usually does badly in midterm by-elections.
[ترجمه گوگل]حزب حاکم معمولاً در انتخابات میان دوره ای بد عمل می کند
[ترجمه ترگمان]حزب حاکم معمولا در انتخابات میان دوره ای بد عمل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. We need changes in the law governing school attendance.
[ترجمه گوگل]ما نیازمند تغییراتی در قانون حضور و غیاب در مدارس هستیم
[ترجمه ترگمان]ما به تغییرات در قانون حاکم بر حضور در مدرسه نیاز داریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Many countries have no laws governing the collation of personal information.
[ترجمه گوگل]بسیاری از کشورها هیچ قانونی برای جمع آوری اطلاعات شخصی ندارند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از کشورها قوانینی برای کنترل کردن اطلاعات شخصی ندارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The governing body is charged with managing the school within its budget.
[ترجمه گوگل]هیئت حاکمه مسئولیت مدیریت مدرسه را در حدود بودجه خود دارد
[ترجمه ترگمان]نهاد حاکم مسئول مدیریت مدرسه در بودجه خود است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Attempts to intimidate people into voting for the governing party did not work.
[ترجمه گوگل]تلاش برای ارعاب مردم برای رای دادن به حزب حاکم نتیجه نداد
[ترجمه ترگمان]تلاش ها برای ترساندن مردم برای رای دادن برای حزب حاکم کارساز نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Rules governing student conduct relaxed somewhat in recent years.
[ترجمه گوگل]قوانین حاکم بر رفتار دانش آموزان در سال های اخیر تا حدودی کاهش یافته است
[ترجمه ترگمان]مقررات حاکم بر رفتار دانشجویان تا حدی در سال های اخیر کاهش یافته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Restrictions governing building in London were first issued by royal proclamation.
[ترجمه گوگل]محدودیت های حاکم بر ساختمان در لندن ابتدا با اعلامیه سلطنتی صادر شد
[ترجمه ترگمان]محدودیت های ساخت ساختمان در لندن در ابتدا به وسیله اعلامیه سلطنتی صادر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[ریاضیات] حکومت

انگلیسی به انگلیسی

• reigning, ruling, administering
ruling, reigning; controlling; directing, managing
the governing party is the political party in power in a country.

پیشنهاد کاربران

حکومت کردن. حکمرانی کردن، تابع خود کردن، حاکم بودن، فرمانداری کردن، کنترل کردن، مقرر داشتن، نافذ بودن، قانون فقه: ناظر بودن
جمع آوری منظم ومرتب
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : govern / governmentalize
✅️ اسم ( noun ) : government / governor / governess / governorship / governance / governmentalization
...
[مشاهده متن کامل]

✅️ صفت ( adjective ) : governing / governmental / gubernatorial / governable
✅️ قید ( adverb ) : governmentally

[حقوق]
ناظر بر، حاکم بر
مثال : provision governing dismissals
مقررات ناظر بر اخراج
نظارت کردن
حکمرانی
حکومت داری
هیعت. . حکومت. . مجمع
اداره کردن
کنترل کردن
نظارت - تسلط
حاکم
بدست آوردن - تعیین کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس