پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٦,٠٥٧)

بازدید
٢,٥٧٠
تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. اغوا کردن. وسوسه کردن ۲. اغفال کردن. از راه به در کردن ۳. ترغیب کردن. کشاندن به مثال: the manager tried to entice him to stay. مدیر تلاش کرد او ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. خوددار. خویشتن دار. خونسرد. متعادل ۲. آرام. ملایم

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. تلوتلو خوردن ۲. تکان تکان خوردن ۳. به زحمت راه رفتن یا حرکت کردن ۴. متزلزل بودن. دست و پا زدن

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. زرهی ۲. زره دار مثال: armored car خودروی زرهی

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. با استعداد ۲. با ذوق. خوش ذوق. خوش قریحه. خوش طبع ۳. ( کودک ) تیزهوش. استثنایی

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. واحد. یگانه. یکپارچه ۲. واحدی ۳. وحدت طلبانه

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: the software can be customized to the developing needs of your students. این نرم افزار می تواند طبق سفارش {و برمبنای} نیازهای رو به توسعه دانش ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. ناحساس. فاقد حساسیت ۲. بی احساس. بی عاطفه ۳. نفهم. بی شعور. بی توجه ۴. بی اعتنا. بی تفاوت ۵. ناشی از بی احساسی. از روی نفهمی

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

متورم. باد کرده مثال: malnourished children with distended bellies بچه های دچار سوء تغذیه با شکم های بادکرده و متورم.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. خیس کردن ۲. اشباع کردن ۳. پر کردن ۴. غرق کردن در مثال: his food was saturated in gravy غذای او در آبگوشت خیس شده بود. saturated ۱. خیس. ۲. اشباع ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تغییر جهت دادن. تغییر کردن مثال: a car veered into her path یک ماشین به مسیر او تغییر جهت داد.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: his unique gift for melodiousness. نعمت منحصر به فرد او بجهت �خوش صدایی�

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. به طور خودکار. ناخودآگاه. به طور غیر ارادی ۳. خود به خود مثال: the kettle automatically switched off when it boiled کتری به طور خودکار وقتی جوش آم ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. خودکار. اتوماتیک ۲. غیرارادی. ناخودآگاه ۳. خود به خود ۴. اجتناب ناپذیر. حتمی ۵. اسلحه خودکار. جنگ افزار خود کار ۶. ماشین دنده اتوماتیک مثال: an au ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بلوغ. بزرگسالی مثال: her progress from childhood to adulthood حرکت او از کودکی به بلوغ و بزرگسالی

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( حقوقی ) ضامن // ضامن. ضمانت کننده مثال: she's a guarantor for his obligations زن ضامن تعهدات مرد است.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. قابل تمدید ۲. جانشین شونده. جایگزین شونده. تجدید پذیر مثال: The main sources of renewable energy are wind, water and sun. منابع اصلی انرژی تجدید ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. مردارخوار. لاشخور ۲. زباله گرد مثال: Vulture is a scavenger bird. لاشخور یک پرنده ی مردارخوار است.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. به دنبال مردار گشتن. از مردار تغذیه کردن ۲. زباله ها را گشتن. زباله گردی کردن. ( چیزی را ) در زباله ها یافتن مثال: I study vulture scavenging beha ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. بی اساس. بی پایه ۲. تاسیس نشده مثال: medicine was riddled with unfounded beliefs. طب و پزشکی آلوده به باورهای بی اساس و بی پایه شده بود.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برتری. تفوق مثال: the great supremacy of Hoyland over younger abstract painters. برتری زیاد هویلند بر نقاشان جوان تر سبک انتزاعی

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نظارت کردن. سرپرستی کردن. اداره کردن مثال: The children were dressing in the lobby، supervised by Mrs. Moffatt.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چوب پرچم. میله پرچم مثال: The car hits the flagpole. ماشین به میله پرچم برخورد کرد.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

غروب . فرا رسیدن شب مثال: It was nightfall when I reached home. غروب بود که به خانه رسیدم.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. ( میوه ) گوشت ۲. ( کاغذ ) خمیر ۳. حالت خمیری. حالت له شدگی ۴. مغز ۵. مغز دندان ۶. ( پزشکی ) نرمه ۷. نشریات مبتذل ۸. مبتذل / ۱. خمیر کردن. بصورت خم ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پوک. میان تهی. گود افتاده مثال: hollowed eyes چشمهای گود افتاده

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. خودتباه سازی. خود ویرانگری ۲. خودکشی مثال: He committed self - destruction in 1774. او در سال 1774 مرتکب خودکشی شد.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شکوه. شکوه مندی. فر مثال: the stateliness of the procession شکوهِ حرکت دسته جمعی

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. بزرگ کردن. بزرگتر کردن ۲. بزرگ شدن. بزرگ تر شدن ۳. توسعه دادن. گسترش دادن ۴. شرح و بسط دادن. توضیح دادن مثال: the lens enlarge the image عدسی تصوی ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. نسنجیده. بدون تامل. بدون تعقل ۲. بی فکر. بی شعور مثال: a few minutes of unthinking pleasure چند دقیقه لذت نسنجیده و بدون تعقل

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عصبانی کردن. از کوره به در کردن مثال: what infuriates people most is his vagueness آنچه بیشتر مردم رو عصبانی می کند ابهام آنهاست.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. شوم ۲. تهدیدآمیز ۳. پیام آور مثال: banks of ominous clouds توده هایی از ابرهای شوم

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. باقی مانده . باقی. مانده. ته مانده. اضافی ۲. یادگار. بازمانده مثال: It was hiding behind leftover patches of linoleum. آن پشت باقی مانده ی وصله ه ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آرزو. حسرت مثال: a yearning for the countryside یک آرزو و حسرت برای ییلاق {رفتن}

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. تبدیل ۲. تغییر دین. نوکیشی. نوگروی. گروش ۲. تغییر عقیده ۳. تغییر بنا یا ساختمان ۴. ( منطق ) عکس ۶. ( حقوقی ) تعدی به مال غیر. تصرف در مال غیر. تصر ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. ترجمه ۲. ( موسیقی و نمایش ) اجرا مثال: the rendition of the Bible into English ترجمة انجیل به زبان انگلیسی

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. ( به جای دیگری ) منتقل کردن. انتقال دادن ۲. نقل مکان کردن. جا به جا شدن. مثال: in 1228 the bishop was relocated from Salisbury to Durham در سال 1 ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. گذرا. زودگذر. موقت ۲. ناپایدار. سست مثال: This is a transitory situation. این یک وضعیت زودگذر و ناپایدار است.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. افزایش دادن. افزودن. زیاد کردن ۲. بهبود بخشیدن. بهتر کردن ۳. افزایش یافتن. زیاد شدن مثال: he augmented his summer income by painting houses او درآ ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نوجوان ( ۱۳ تا ۱۹ سال ) با S در انتهای آن به معنی دوره نوجوانی مثال: A teen scientist’s invention to help wounds heal اختراعِ دانشمند نوجوان برای کمک ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. دنیا. جهان ۲. عالم ۳. سیاره ۴. مردم جهان ۵. مردم ۶. حوزه. قلمرو ۷. بسیار زیاد. یک دنیا. یک عالم ۸. جهانی مثال: From far away, this war had felt li ...

پیشنهاد
٠

مثال: The World Health Organization estimates that half of all global hearing loose can be prevented. �سازمان بهداشت جهانی� براورد می کند که نیمی از ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. جهانی ۲. ( سفر ) دور دنیا ۳. کلی ۴. کروی. گوی مانند مثال: The World Health Organization estimates that half of all global hearing loose can be pre ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. خطاکار. خاطی ۲. گنهکار ۳. مجرم مثال: The wrongdoer must be punished. این خاطی و مجرم باید مجازات بشود.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. قانون شکنی. تخلف. تخطی ۲. تجاوز ( به حقوق ) مثال: You committed an infringement. شما مرتکب تخلف و قانون شکنی شدید.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. سفر دور و دراز با پای پیاده ۲. ( مجازی ) سفر قندهار ۲. راه طولانی ۳. پیاده روی. راه نوردی. راه پیمایی / ۱. با پای پیاده رفتن ۲. پیاده روی کردن. را ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( مربوط به ) غنا. غنایی. اهل غنا مثال: My mom sent me to school with a Ghanaian staple dish called “fufu”. مامانم من را با یک غذای اصلی غنایی به نام ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: My mom sent me to school with a Ghanaian staple dish called “fufu”. مامانم من را با یک غذای اصلی غنایی به نام فوفو به مدرسه فرستاد.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. محصول عمده ۲. رشته. لیف ۳. اصلی. عمده / ۱. مفتول. سیم ته دوزی ۲. مفتول دوخت کاغذ. سوزن منگنه ۳. ( با ماشین دوخت کاغذ ) دوختن مثال: My mom sent me ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. انفجار ۲. ( عامیانه ) انتقاد تند. پوززنی مثال: In this experiment, you randomly assign people to live in blasting zone در این آزمایش، شما بطور تصا ...