impudent

/ˈɪmpjʊdənt//ˈɪmpjʊdənt/

معنی: خیره، گستاخ، پر رو، خیره چشم، عاری از شرم، چشم سفید
معانی دیگر: پرده دریده، دهان دریده

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: impudently (adv.), impudentness (n.)
• : تعریف: tending to cause anger or irritation in others by bold disrespect.
مترادف: brash, cheeky, fresh, impertinent, insolent, mouthy, nervy, pert, sassy, saucy, wise
متضاد: deferential, humble
مشابه: audacious, bold, brassy, brazen, bumptious, discourteous, disrespectful, flip, flippant, forward, ill-bred, ill-mannered, impolite, presumptuous, rude, smart, uncivil, unmannerly, upstart, wiseass

- The impudent young fellow tweaked my nose and called me a fool.
[ترجمه گوگل] آن جوان گستاخ دماغم را اصلاح کرد و مرا احمق خواند
[ترجمه ترگمان] این جوان گستاخ بینی مرا گرفت و مرا احمق صدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. an impudent boy
پسر بی ادب

2. The teacher threatened to kick the impudent pupil out of the room.
[ترجمه گوگل]معلم تهدید کرد که دانش آموز گستاخ را از اتاق بیرون می کند
[ترجمه ترگمان]معلم تهدید کرد که شاگرد گستاخ را از اتاق بیرون کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He is the most impudent fellow in nature.
[ترجمه گوگل]او گستاخ ترین انسان طبیعت است
[ترجمه ترگمان]این مرد بسیار گستاخ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. How impudent u are to say such a thing.
[ترجمه امین] چه قد آدم باید پر رو باشه که همچین چیزی رو بگه
|
[ترجمه گوگل]چقدر گستاخ هستی که همچین حرفی میزنی
[ترجمه ترگمان]چه قدر گستاخی می کنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Some of them were impudent and insulting.
[ترجمه گوگل]برخی از آنها گستاخ و توهین آمیز بودند
[ترجمه ترگمان]بعضی از آن ها گستاخی و توهین آمیز داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She's tolerant toward those impudent colleagues.
[ترجمه گوگل]او با آن همکاران گستاخ مدارا می کند
[ترجمه ترگمان]اون نسبت به اون colleagues پررو tolerant
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Not withstanding a single impudent win by a mountain biker in 198 it would appear that the subject is now closed.
[ترجمه گوگل]با تحمل یک پیروزی گستاخانه توسط یک دوچرخه سوار کوهستان در سال 198، به نظر می رسد که موضوع اکنون بسته شده است
[ترجمه ترگمان]علی رغم این پیروزی بدون گستاخی یک دوچرخه سوار کوهی در ۱۹۸ کشور، به نظر می رسد که در حال حاضر موضوع بسته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Straightening himself, Muster stared at the impudent impediment.
[ترجمه گوگل]موستر در حالی که خودش را صاف کرد، به مانع گستاخانه خیره شد
[ترجمه ترگمان]گره دار ایستاد و به the گستاخانه خیره شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The impudent boys put their tongues out at us.
[ترجمه گوگل]پسرهای گستاخ زبونمون رو در آوردند
[ترجمه ترگمان]بچه های پررو، زبانشان را به طرف ما دراز کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He's never imprudent or impudent, inadvertent or negligent when he deals with international affairs.
[ترجمه گوگل]او هرگز در برخورد با امور بین الملل بی احتیاط یا گستاخ، سهوی یا سهل انگار نیست
[ترجمه ترگمان]او هرگز نسنجیده و بدون احتیاط و بدون احتیاط، در مواقعی که با مسایل بین المللی معامله می کند بی دقت و بی توجه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It's impudent of you to make fun of adults.
[ترجمه گوگل]مسخره کردن بزرگترها از شما وقاحت است
[ترجمه ترگمان]خیلی گستاخی است که بزرگ ترها را مسخره کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Go on with your work, you impudent slut!
[ترجمه گوگل]برو به کارت شلخته گستاخ!
[ترجمه ترگمان]برو پی کارت، ای هرزه بی شرم!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It was impudent of her to answer like that.
[ترجمه گوگل]از او گستاخی بود که اینطور جواب بدهد
[ترجمه ترگمان]خیلی گستاخانه بود که چنین جوابی بدهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. You impudent hussy ,[Sentence dictionary] and get on with your work!
[ترجمه گوگل]ای هوسی گستاخ [فرهنگ جملات] و به کارت ادامه بده!
[ترجمه ترگمان]! گستاخ گستاخ، با کارت حرف بزن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. It is the most impudent piece of pretension I ever heard of in my life.
[ترجمه گوگل]این گستاخانه ترین تظاهر است که در زندگی ام شنیده ام
[ترجمه ترگمان]این عجیب ترین piece است که تا به حال در عمرم شنیده ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خیره (صفت)
brave, bold, amazed, stubborn, dazed, insolent, impudent, disobedient, self-willed, puzzled

گستاخ (صفت)
indecent, wanton, presumptuous, rude, perky, bold, forward, insolent, impudent, unshaped, unshapen, arrogant, presumptive, brash, unabashed, immodest, barefaced, flippant, malapert, cheeky, pert, impertinent, bold-faced, jaunty, flip, tumorous, lippy, peart, venturous

پر رو (صفت)
fresh, impudent, brassy, presuming, immodest, barefaced, saucy, cheeky, nervy, pert, bold-faced, brazen-faced, flip, lippy, pushing

خیره چشم (صفت)
defiant, insolent, impudent, cocky, graceless, cocksy, cynic, cynical

عاری از شرم (صفت)
impudent, shameless, unashamed, brazen-faced, graceless, unblushing

چشم سفید (صفت)
impudent

انگلیسی به انگلیسی

• insolent, rude, disrespectful, cheeky
someone who is impudent behaves or speaks rudely or in a way that shows disrespect.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : impudence
✅️ صفت ( adjective ) : impudent
✅️ قید ( adverb ) : impudently
وقیح
بی پرده
گستاخ ، بی ادب ، چشم سفید ، پررو
گستاخ و بی ادب . . . چشم سفید هم میشه

بپرس