inefficiency

/ˌɪnəˈfɪʃənsi//ˌɪnɪˈfɪʃənsi/

معنی: بی کفایتی، عدم کاردانی، بی عرضگی، بی ظرفیتی
معانی دیگر: بی کفایتی، بی عرضگی، عدم کاردانی، بی ظرفیتی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: inefficiencies
(1) تعریف: the state or quality of being inefficient.
متضاد: efficiency

(2) تعریف: that which is inefficient.
متضاد: efficiency

جمله های نمونه

1. their inefficiency makes one sick
بی عرضگی آنها آدم را دلزده می کند.

2. she kept harping on her husband's inefficiency
او مرتبا درباره ی بی عرضگی شوهرش حرف می زد.

3. this setback was another illustration of his inefficiency and stupidity
این شکست نمونه ی دیگری از بی عرضگی و نابخردی او بود.

4. the dry rot of a government that is more afraid of criticism than its own inefficiency
درون تباهی حکومتی که از انتقاد بیشتر می ترسد تا از بیعرضگی خود

5. Conflict between management and workers makes for inefficiency in the workplace.
[ترجمه گوگل]تضاد بین مدیریت و کارگران باعث ناکارآمدی در محل کار می شود
[ترجمه ترگمان]تعارض بین مدیریت و کارگران باعث ناکارآمدی در محل کار می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. This economic system is working in inefficiency.
[ترجمه گوگل]این نظام اقتصادی در ناکارآمدی کار می کند
[ترجمه ترگمان]این سیستم اقتصادی در ناکارآمدی کار می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The report drew a grim picture of inefficiency and corruption.
[ترجمه گوگل]این گزارش تصویری تلخ از ناکارآمدی و فساد ترسیم کرد
[ترجمه ترگمان]این گزارش تصویری ناخوشایند از ناکارآمدی و فساد را به تصویر کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. This type of inefficiency arises because workers and management are ill - equipped.
[ترجمه گوگل]این نوع ناکارآمدی به دلیل عدم تجهیز کارگران و مدیریت به وجود می آید
[ترجمه ترگمان]این نوع ناکارآمدی به این دلیل بروز می کند که کارکنان و مدیریت بیمار هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. They taxed me with inefficiency.
[ترجمه گوگل]با ناکارآمدی از من مالیات گرفتند
[ترجمه ترگمان]با عدم کفایت مرا متهم کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The manager was discharged for inefficiency.
[ترجمه گوگل]مدیر به دلیل ناکارآمدی برکنار شد
[ترجمه ترگمان]مدیر به خاطر بی کفایتی اخراج شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The report revealed a great deal of bureaucratic inefficiency.
[ترجمه گوگل]این گزارش ناکارآمدی بوروکراسی زیادی را آشکار کرد
[ترجمه ترگمان]این گزارش مقدار زیادی از ناکارآمدی بروکراتیک را آشکار کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The downside was inefficiency, corruption and environmental destruction.
[ترجمه گوگل]نقطه ضعف ناکارآمدی، فساد و تخریب محیط زیست بود
[ترجمه ترگمان]زیان، ناکارآمدی، فساد و تخریب محیطی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It yielded inefficiency, apathy, and disunity-the very things we did not see in action in the Gulf.
[ترجمه گوگل]این ناکارآمدی، بی‌تفاوتی و نفاق را به همراه داشت - همان چیزهایی که ما در عمل در خلیج فارس ندیدیم
[ترجمه ترگمان]این امر ناکارآمدی، بی علاقگی، و disunity را به دست آورد - همان چیزهایی که ما در عمل در خلیج ندیده بودیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Meanwhile his Society's inefficiency left him destitute.
[ترجمه گوگل]در همین حال، ناکارآمدی انجمن او را تهیدست کرد
[ترجمه ترگمان]در این ضمن، ناکارآمدی جامعه او را درمانده کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بی کفایتی (اسم)
incompetence, incompetency, inefficacy, inadequacy, inefficacity, inefficiency

عدم کاردانی (اسم)
inefficiency

بی عرضگی (اسم)
ineptitude, inefficiency

بی ظرفیتی (اسم)
inefficiency

تخصصی

[ریاضیات] عدم کارایی، ناکارایی

انگلیسی به انگلیسی

• lack of efficiency, incompetency, incapability
if you refer to the inefficiency of a person, organization, or system, you are referring to the fact that they are badly organized and do not use resources, equipment, or time in the best possible way.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : inefficiency
✅️ صفت ( adjective ) : inefficient
✅️ قید ( adverb ) : inefficiently
The inefficient way in which sth/an does sth
ناکارآمدی
بی کفایتی،
بی عرضگی
The report drew a grim picture of inefficiency and corruption
با بهترین کیفیت ممکن کار نکردن
ناکافی
بی کافیتی _ به درد نخوردن

بپرس