پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,٣٦٣)

بازدید
٧,٢٢١
تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٢

حرکت مترادف: MOVEMENT

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در مورد. راجع به. درباره مثال: As to the domestic policy, the [Pahlavi] regime’s domestic policy was characterized by the absolute suppression of any ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. خرچنگ ( دراز ) 2. گوشت خرچنگ. غذای خرچنگ n. edible marine crustacean that has large pincers on the front pair of legs مثال: eating lobster is fo ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. پُر 2. پولدار. خر پول 3. معنی دار. کنایه دار

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. مارمولک ، بزمجه 2. سوسمار، 3. چرم سوسمار n. any of a number of four - legged reptiles with scaly skin and long tapering tails

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

n. animals which are raised and kept on a farm or ranch دام. حیوانات اهلی

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٣

1. معاش. معیشت 2. امرار معاش. گذران 3. وسیله امرار معاش مترادف: SOURCE OF INCOME مثال: I sell newspaper for my livelihood. من برای امرار معاش خودم ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. باسواد، 2. تحصیل کرده. ادم با سواد مترادف: EDUCATED

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

n. one who listens مثال: all the listeners are women. همه شنوندگان و مستمعین زن هستند.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. عادت نوک زبانی حرف زدن 2. نوک زبانی 3. نوک زبانی صحبت کردن 4. نوک زبانی گفتن

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: the floor is covered by linoleum. کف زمین از مشمع فرشی پوشیده شده.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. آستر 2. پارچه آستری 3. ( معده و غیره ) جدار. دیواره

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. آهک 2. اهک زدن // 1. لیموترش ، 2. درخت لیمو ترش. 3. رنگ سبز مایل به زرد 4. ابلیمو 5. شربت ابلیمو

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دوست داشتنی . خوش برخورد. خوش مشرب مترادف: PLEASANT

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. خوش. شاد. شنگول. سرزنده 2. غیر جدی. شوخی آمیز. تفریحی. سرگرم کننده مترادف: CAREFREE

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

n. person or thing that lights; device for lighting cigarettes ( or cigars, etc. ) ; مثال: do you have a lighter? فندک داری؟

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

in natural or actual size مثال: a life - size statue. یک مجسمه در اندازه طبیعی

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

دیرین. همیشگی. مادام العمر مترادف: LASTING مثال: Lifelong reward پاداش همیشگی و مادام العمر

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. مجاز . با مجوز. دارای جواز 2. ( رستوران و غیره ) دارای جواز فروش مشروبات الکلی adj. authorized

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. جواز دادن. پروانه دادن. اجازه دادن 2. جواز گرفتن. اجازه گرفتن مترادف: PERMIT مثال: They licensed me to go. آنها به من اجازه دادند که بروم.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

ذره بین ، عدسی ، لنز. بشکل عدسی در اوردن n. piece of transparent material having two opposite surfaces which refract rays of light to form an image ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. لیمو ترش 2. درخت لیمو ترش 3. شربت آبلیمو 4. زرد لیمویی 5. ( عامیانه ) چیز بیخود. تو زرد

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. چپ دست ، 2. ( مخصوص ) دست چپ ها 3. با دست چپ. چپ 4. از راست به چپ 5. ( پیچ ) چپ گرد 6. دست و پا چلفتی

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

متعرض. متجاوز مثال: The US from one side, the Zionist regime from another side, and other assaulting countries from other places enter. ایالات متحده ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

n. edible plant which is related to the onion and has a white rounded bulb and flat green leaves

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ثبات بخشی مثال: They need to understand what their stabilizing factors are. آنها باید بفهمند عوامل ثبات بخشی شان چه چیزهایی است.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. دانا، عالم ، دانشمند، فاضل ، 2. خبره. کاردان. مطلع 3. دانشمندانه. عالمانه 4. علمی adjective است. مترادف: SCHOLARLY

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. برگی. از برگ 2. برگ دار. پر برگ 3. سر سبز. پر درخت

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. تنبل ، 2. تنبلی وار. توام با تنبلی. کاهلانه 3. کم تحرک 4. کند. اهسته. ارام

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به تنبلی . از روی تنبلی. تنبل وار adv. Slothfully مثال: she worked lazily. او به تنبلی کار می کرد.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٥

1. آرایش. طرح. وضع. نقشه 2. نظم. نظم و ترتیب 3. ( کتاب و مجله ) صفحه آرایی

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. لایه 2. مرغ تخم کن 3. شاخه خوابانده

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. بی قانون. هرج و مرج 2. غیر قانونی. نامشروع 3. قانون شکن. خلاف کار مثال: a lawless rabble. یک جمعیت قانون شکن و خلافکار lawless activities. فعالی ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. مجاز. مشروع 2. قانونی 3. حلال زاده 4. مطیع قانون. اهل مقررات مثال: a verdict of lawful killing. یک رای درباره کشتن مجاز و قانونی a lawful politic ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. ( لباس ) شستن 2. شستن و اتو کشیدن 3. تطهیر کردن ( چهره قانونی دادن به پول غیر قانونی از طریق واریز کردن آن به بانکهای خارجی یا سرمایه گذاری در مشا ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٢

لباس شویی سکه ای n. place which provides coin operated washing machines and driers for the use of its customers

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٢

از پیش. از قبل مثال: This is what Islam teaches us that people need to recognize a danger in advance. این چیزی است که اسلام به ما آموزش می دهد که مر ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نامربوط. غیرمرتبط مثال: As far as the country’s affairs pertained to him — there were matters unrelated to him, such as economic issues, which weren’ ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تا جایی که مثال: As far as the country’s affairs pertained to him he recognized, understood, and calculated the impact of global events and addressed ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مترادف: ENDURING

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. پنهان ، نهان. نهفته 2. خفته مترادف: DORMANT

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

ستایش کردن ، ستودن یک لغت رسمی است. مترادف: PRAISE

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. منظره. چشم انداز 2. تابلو ( منظره ) 3. هنر نقاشی منظره 4. محوطه سازی کردن مترادف: SCENERY مثال: You can see a beautiful landscape from this wind ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. راه 2. کوره راه 3. کوچه 4. مسیر. خط سیر 5. ( جاده ) خط عبوری مثال: country lanes. راه های روستایی a three - lane highway. یک بزرگراه سه مسیره

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. فانوس ، 2. برجک نورگیر. کلاهک نورگیر n. case with transparent sides in which a light is contained

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. روغن خوک . چربی خوک ، 2. روغن ریختن. روغن زدن 3. تزئئین کردن. زرق و برق زدن به

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اشعه لیزر، لیزر n. device which stimulates the atoms in a medium in order to increase electrical impulses and produce an intense concentrated beam of ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. زدنِ شلاق 2. حمله. انتقاد 3. ( عمل ) به هم بستن 4. تسمه. طناب. نخ n. act of striking with a lash

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. ( هواپیما ) فرود 2. ورود به خشکی. پیاده شدن در ساحل 3. بارانداز 3. پاگرد مثال: a forced landing. یک فرود اجباری

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نیزه. زوبین