پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٦,٠٥٧)

بازدید
٢,٥٦١
تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کم. نه به اندازه کافی مثال: we were insufficiently attentive. ما به اندازه کافی مراقب نبودیم.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

غواصی با لوله تنفسی مثال: I went on a snorkeling trip off the coast of the Bahamas. من به سفر غواصی با لوله تنفسی در کنار ساحل باهاما رفتم.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

۱. اطلاع. گزارش ۲. اطلاعیه. اخطاریه مثال: There were so many notification on my phone. اطلاعیه ها و گزارشهای زیادی بر روی گوشی من بود.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

بسیار زیاد. بی اندازه مثال: It is something that I find immensely interesting. آن چیزی است که من بی اندازه {آن را} جالب دیدم.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. نابرابری. عدم تساوی ۲. اختلاف ۳. بی عدالتی ۴. ناهمواری مثال: I teach students about inequality and race in education. من به دانش آموزان درباره نا ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. یکسره. بدون توقف ۲. بی وقفه. مدام. یک ریز مثال: I talked non - stop about war all day. من تمام روز بی وقفه و مدام درباره جنگ صحبت کردم.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

غرابت . دوری. دوگانگی مثال: Our sense of otherness grows, and we lose empathy. احساس غرابت و دوگانگی ما رشد می کند و ما همدلی را از دست می دهیم.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

توسعه شهری. شهرسازی. شهری شدگی مثال: he saw nature being destroyed by urbanization او دید که طبیعت بوسیله توسعه شهری شروع به نابود شدن کرده بود.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خلاقیت. ابتکار. نوآوری مثال: Our creativity to use them خلاقیت و ابتکار ِ ما در استفاده کردن از آنها

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد

۱. فراری ۲. پناهنده مثال: But this is a place that a lot of North Korean defectors use as an escape route. اما این جایی است که بسیاری از پناهندگان و ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سکوت محض. خاموشی مطلق مثال: there was a dead silence in the room. سکوت محض در اتاق بود.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

۱. تحقق نیافته. عملی نشده. به حقیقت نپیوسته ۲. ناراضی. ناخشنود. ناخرسند مثال: For some reason, I still felt a little bit unfulfilled .

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. ( پزشکی ) تشخیص دادن ۲. پی بردن. فهمیدن. متوجه شدن مثال: That's why it is important that your condition is diagnosed as early as possible آن هست ع ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: I found out that I was an OK wrestler. من متوجه شدم که کشتی گیر خوبی بودم.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. قتل عام. کشتار ۲. شکست جانانه ۳. قتل عام کردن. کشتار کردن ۴. شکست جانانه دادن به. تار و مار کردن مثال: I had heard warnings of massacres من هشداره ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بالقوه. احتمالا مثال: The fear that automation might displace workers and potentially lead to lots of unemployment ترس از اینکه ماشینی کردن امکان دا ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. تنوع. گوناگونی ۲. اختلاف. تفاوت مثال: I thought that the diversity staff was not something I had to worry about. من فکر کردم که تنوع کارکنان چیزی ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دبستان. مدرسه ابتدایی مثال: I was so small While I was in grade school زمانی که من در مدرسه ابتدایی بودم خیلی کوچک بودم.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

طبقه بندی. رده بندی مثال: We don’t understand how they are doing this categorization. ما نمی فهمیم آنها چطوری دارند این طبقه بندی را انجام می دهند.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

با حرف B بزرگ به معنی: بیزانسی . ( مربوط به ) بیزانس . ( مربوط به ) روم شرقی با حرف b کوچک به معنی: ۱. مرموز. مخفیانه. توام با پنهان کاری ۲. معماگون ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. شمایل. تمثال ۲. مظهر. نماد ۳. ( کامپیوتر ) شمایل. نماد تصویری مثال: a Byzantine icon in a church. یک تمثال مربوط به بیزانس در یک کلیسا

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برچسب قیمت مثال: I examine the price tags, they all cost more than $700 من برچسب قیمتها را بررسی کردم آنها همه شان بیش از ۷۰۰ دلار قیمت دارند.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فهرست قیمتها مثال: our latest catalogue and price list تازه ترین کاتالوگ و فهرست قیمتهای ما

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. ( ساختمان و غیره ) خالی ۲. ( سرزمین ) اشغال نشده ۳. بیکار مثال: An unoccupied building. یک ساختمان خالی

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

واکسن. مایه مثال: there is no vaccine against the virus. واکسنی برای جلوگیری از این ویروس وجود ندارد.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. شاد. خوشحال. مسرور ۲. مسحور. مجذوب ۳. جادو شده. افسون شده. طلسم شده مثال: an enchanted garden یک باغ افسون شده

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. عاشقانه ۲. احساس برانگیز. خیال انگیز. رویایی. رومانتیک ۳. خیال پرداز ۴. خیال پردازانه. خیالی. تخیلی ۵. احساساتی. پندارگونه. آرمانی ۶. عاشق پیشه ۷. ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. آرمانی ۲. آرمان گرایانه ۳. خیالی. خیال پردازانه. واهی ۴. آرمان گرا ۵. ( آدم ) خیال پرداز. خیالباف مثال: a utopian ideology یک مکتب آرمانگرایانه

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آرمان شهر. مدینه فاضله. مثال: a romantic vision of Utopia یک تصویر خیالی از آرمانشهر

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( روزنامه ) صفحه اول مثال: a front - page headline عنوان و تیتر صفحه اول ( روزنامه )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. ( روزنامه ) عنوان. تیتر ۲. ( بصورت جمع ) سرخط اخبار. اهم اخبار ۳. سر صفحه / ۱. عنوان گذاشتن ۲. تیتر کردن. با تیتر درشت نوشتن ۳. ( نمایش تلوزیونی ) ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. حسرت آور. حسرت بار ۲. دستخوش حسرت گذشته ۳. دچار غم غربت مثال: he remained nostalgic about the good old days

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

ام آی ۵ ( اداره امنیت داخلی بریتانیا ) مثال: MI5 maintains a large registry of files ام آی ۵ ( اداره امنیت داخلی بریتانیا ) بایگانی بزرگی از پرونده ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

با رضایت. به نشانه ی تایید مثال: several heads nodded approvingly at this concept چند تا سر به نشانه تاییدِ این راهکار تکان خورد.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. مفید. با صرفه ۲. ممتاز. برتر ۳. مساعد. خوب مثال: conditions are advantageous اوضاع مساعد و خوب است.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

هنرهای تجسمی مثال: public exhibitions of paintings or other works of visual arts نمایشگاه های عمومی از نقاشی ها یا سایر آثار هنرهای تجسمی

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شرارت مثال: If the villainy of the US and certain European countries is removed from this region, undoubtedly these conflicts, wars, and confrontati ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. توفانی ۲. آتشین. تند. جنجالی مثال: Stormy weather آب و هوای توفانی

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: an instructive experience یک تجربه ی آموزنده

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: My next urgent recommendation to our intellectual elite is the “establishment of knowledge - based companies. ” توصیه مبرم بعدی من به نخبه های ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به تنبلی گذراندن. تنبلی کردن. ول گشتن مثال: she spent the day at home, reading the papers and generally lazing around. او روز را در خانه سپری کرد. { ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. بطور مناسبی. به نحو درخوری ۲. در حد انتظار. چنان که انتظار می رفت

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. تند. به سرعت ۲. بلافاصله. در دم ۳. برای یک لحظه. به مدت کوتاهی ۴. بی درنگ. بدون تاخیر. فورا مثال: How can you read the books so quickly? چطور می ت ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

جالب است که. . . . ، شگفت این که . . . مثال: interestingly, there are clear differences between the two drugs. جالب است که تفاوتهای آشکاری بین دو ت ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. فوق العاده. بیش از اندازه. بسیار ۲. به خوبی. خیلی خوب. عالی ۳. کاملا ۴. به طور شگفت انگیزی. به طور غریبی مثال: the system works wonderfully. سیست ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. بلند. با صدای بلند ۲. محکم ۳. زننده. بطور زننده مثال: “Give the gun to me. ” He said loudly. او با صدای بلند و محکم گفت: اسلحه را بده به من.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. به راحتی. راحت ۲. بطور مرفه. مرفه ۳. بی دردسر ۴. با اختلاف زیاد مثال: They won the game comfortably. آنها به راحتی و بی دردسر بازی را بردند.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. ممکن. شدنی. امکان پذیر. عملی ۲. احتمالی ۳. مناسب مثال: Do you think it is possible to go there? فکر می کنی رفتن به آنجا ممکن و شدنی است.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: Various scientific centers, research institutes, and similar organizations also have duties, but the main driving force [behind this change] i ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

با عصبانیت. با خشم. با تندی مثال: “I don’t want to see you again” He said angrily. او با عصبانیت و تندی گفت: دیگر نمی خواهم ببینمت.