پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٦,٠٥٧)

بازدید
٢,٥٥٧
تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

با بی میلی. با اکراه مثال: General Motors revealed reluctantly that there were defects in their new Buicks. جنرال موتورز با بی میلی و اکراه برملا کر ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( اتومبیل ) شمع مثال: Spark plugs ignite in an automobile engine. شمع ها در موتور اتومبیل، تولید جرقه می کنند.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. آتش زدن ۲. سرخ کردن. گداختن ۳. به هیجان آوردن ۴. آتش گرفتن مثال: Spark plugs ignite in an automobile engine. شمع ها در موتور اتومبیل، تولید جرقه ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. شُل. شل و ول ۲. خیکی. شکم گنده ۳. ( مجازی ) ضعیف. توخالی. بی محتوا مثال: The flabby boy realized that the suggestion to diet was not absurd. پسر ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثل. ضرب المثل مثال: The proverb tells us that he who hesitates is lost. ضرب المثل به ما می گوید هر کسی که شک کند بازنده است. Whether at home, work ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خط ساحلی مثال: This morning we caught our first glimpse of the beautiful shoreline. امروز صبح، اولین نگاهمان به خط ساحلی زیبا جلب شد.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نزدیک بین مثال: The glasses that Irma bought corrected her near - sighted vision. عینکی که ایرما خرید دید نزدیک بین او را اصلاح کرد.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

۱. عضو هیئت منصفه ۲. عضو هیئت داوران مثال: Each juror felt he needed more evidence before voting to convict the former football star. هر یک از اعضای ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

شیاد. شارلاتان مثال: So he was a liar and a charlatan, every magician is. بنابراین او یک دروغگو و شیاد و شارلاتان بود. هر شعبده بازی اینطور است.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. قلابی. تقلبی. جعلی. دروغی. کشکی ۲. ساختگی. تصنعی ۳. حقه باز. متظاهر ۴. آدم حقه باز ۵. چیز قلابی. بدل

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( جنگ جهانی ) متفقین مثال: We were confident that Allies would emerge victorious. ما مطمئن بودیم که �متفقین� پیروز بیرون می آیند. ما مطمئن بودیم که ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آرزو کردن. آه کشیدن برای. حسرت خوردن مثال: I yearn for the holidays من آرزوی تعطیلات را می کنم. من حسرت تعطیلات را می خورم.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. مردم ناپسند. ناخوشایند ۲. نامحبوب. منفور. بی وجهه مثال: Greg’s tendency to be critical made him unpopular with his co - workers. تمایل گِرِگ به ا ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. معمولا ۲. مثل همیشه. طبق معمول. چنان که انتظار می رفت ۳. نوعا. دارای خصلتِ . خاص ِ مثال: Hunting was a typically masculine occupation. شکار، یک ک ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

میز مطالعه مثال: I put your mobile on the reading - desk. من موبایلت را روی میز مطالعه گذاشتم.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

جادوگر مثال: the sorcerer cast a spell over them مرد جادوگر روی آنها یک طلسم جاری کرد.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رادیو و تلویزیون دولتی که در کشور ما مصداق آن می شود صدا و سیما مثال: The Ministry of Education must be vigilant, the state media and the press must ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: The Iranian nation won’t tolerate the raising of those same flags by infiltrators or those who are misled within the country! ملت ایران برافراش ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فریب خورده. گمراه شده مثال: The Iranian nation won’t tolerate the raising of those same flags by infiltrators or those who are misled within the coun ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. عبرانی. یهودی ۲. عبری. زبان عبری مثال: All are Hebrews, but only the descendants of Judah are Jews همه عبرانی هستند اما تنها فرزندان و نوادگان �ج ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. خلوت. خالی از سکنه ۲. متروکه ۳. بی کس. بی سرپرست مثال: I dread going into that deserted house. می ترسم وارد آن خانه متروکه بشوم.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مهر شده ، محکم چسبیده ، مهر و موم شده مثال: a sealed container یک مخزن مهر و موم شده

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. بی خواب ۲. ناآرام مثال: I had a sleepless night من یک شب بی خواب و ناآرامی داشتم.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

۱. بازیکن حرفه ای. بازیگر حرفه ای ۲. فاحشه ۳. حرفه ای ۴. طرفدار. موافق مثال: When the amateur became a pro he had to compete against better men. وقت ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نگهبان مثال: The watchman mounted the tower to see if there were any people in the vicinity. نگهبان از برج بالا رفت تا ببیند آیا کسی در اطرف هست.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شلوار کار. شلوار پیش سینه دار. لباس کار مثال: When my sister wants to look feminine, she changes from dungarees into a dress. هنگامیکه خواهرم می خوا ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. دست کم گرفتن ۲. ( قیمت. زمان و غیره ) کمتر از حد براورد کردن مثال: I admit that I underestimate the power in the bulky fighter’s frame. من می پذ ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مهارت موسیقایی. درک موسیقایی مثال: his musicianship is unquestionable مهارت موسیقایی او غیر قابل تردید است.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. زبان لاتی ۲. زبان عامیانه ۳. لوتَر ۴. فحش دادن. بد و بیراه گفتن مثال: grass is slang for marijuana علف/گراس {در} زبان عامیانه برای ماریجوانا {بکار ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: If the malicious Zionist regime had been able to overcome the fighters, either in Gaza, or the West Bank, or in Lebanon, if it had been able to ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. مبالغه کردن. اغراق کردن ۲. گزافه گویی کردن ۳. افراط کردن. زیاده روی کردن ۴. بزرگ کردن. بیش از حد بزرگ کردن. بزرگ جلوه دادن مثال: he was apt to exa ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. نادیده گرفتن. اعتنا نکردن. توجه نکردن. ۲. ( قانون. قائده و غیره ) رعایت نکردن. محترم نشمردن / بی توجهی. بی اعتنایی ۲. عدم رعایت ۳. بی احترامی مثال ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. ( مربوط به ) پایتخت. مرکزی ۲. اهل پایتخت. ساکن پایتخت مثال: the Boston metropolitan area منطقه مرکزی بستون

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

غیرقابل تردید. بی چون و چرا. مسلم. قطعی مثال: his musicianship is unquestionable مهارت و درک موسیقایی او غیر قابل تردید است.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. بی شمار. بی حساب. بی اندازه. متعدد. بسیار زیاد ۲. مکرر. بارها مثال: Countless year سالهای بیشمار It has been translated into countless languages i ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( آدم ) تازه وارد مثال: she's a newcomer to the area او در این منطقه تازه وارد است.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: Up until today, Hezbollah and the Resistance Forces have been the victors �تا همین� امروز هم حزب الله و نیروهای مقاومت پیروز شده اند.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. دوئل ۲. مسابقه ۳. مبارزه. کشمکش. درگیری ۴. دوئل کردن مثال: Aaron Burr challenged Alexander Hamilton to a duel. آرون بر ، الکساندر همیلتن را به مب ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. بطور انکار ناپذیری ۲. بدون تردید. یقینا. قطعا. به طور مسلم مثال: The jury concluded that the teenagers were undeniably guilty. هیئت منصفه به این ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

غیر قابل انکار. انکار نشدنی مثال: It is undeniable that most professionals can beat any amateur. این غیر قابل انکار است که بیشتر حرفه ای ها می توانن ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. به تازگی. تازه. جدیدا. اخیرا ۲. به نحو جدید ( ی ) . به صورت جدید مثال: Newly discovered documents showed that the prisoner was obviously innocent. ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. حول و حوش. اطراف ۲. نزدیکی. مجاورت مثال: Living in the vicinity of New York , Jeremy was near many museums. جِرمی که در مجاورت نیویورک زندگی می ک ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. غیر زمینی ۲. فوق طبیعی ۳. شبح وار. شبح گونه ۴. اسرار آمیز ۵. وحشتناک مثال: unearthly quiet آرامش و سکون اسرار آمیز

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نوازنده گیتار. گیتار زن مثال: One weird theory by a prominent musician states that guitarist find security hiding behind the bulky instrument. یک نظ ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. گنده ۲. جاگیر. پر حجم ۳. گشاد و گنده. گل و گشاد ۴. چاق. تنومند. هیکل دار مثال: Charley and Morty removed the bulky package from the car. چارلی و ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. دربان ۲. سرایدار مثال: Our janitor likes the security of having all doors locked at night. سرایدار ما، خواستار امنیت حاصل از قفل بودن همه درها در ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. برجسته. برآمده. بیرون آمده ۲. مشهور. سرشناس. صاحب نام. مهم ۳. شاخص. بارز ۴. در معرض دید. چشمگیر مثال: My client is a prominent business person. م ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: In this battle, the unbelieving, evil enemy is equipped with the best resources, and the US is behind them. در این نبرد، دشمن خبیث و � کافر � ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. جن دار. جن زده ۲. در فکر ِ . در اندیشه ی. نگرانِ ۳. مضطرب. نگران مثال: Alen felt that weird things were starting to happen when he entered the ha ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. سرکارگر ۲. رئیس و سخنگوی هیئت منصفه مثال: When Dave presented valid working papers, the foreman consented to hiring him immediately. وقتی �دِیو� ...