پیشنهادهای آرمان بدیعی (٧,٢٥١)
1. قایقرانی 2. ( مسابقه ) قایق رانی بادبانی 3. کشتی رانی 4. دریانوردی 5. سفر دریایی 6. بادبانی مثال: Steamships are faster than sailing ships. کشتی ...
1. ( آدم ) خردمند. حکیم. فرزانه. بصیر. زیرک 2. عاقلانه. معقول. داهیانه مثال: the Chinese sage Confucius کنفسیوس حکیم و خردمند چینی
ساگا ( افسانه های قرون وسطایی نروژی و ایسلندی ) 2. داستان بلند. سریال تلوزیونی 3. ( مجازی ) داستان دور و دراز. سرگذشت طولانی. ماجرای دمباله دار مثال ...
1. ایمن. در امان. محفوظ 2. بی خطر. سالم 3. امن. مطمئن 4. محتاط 5. گاو صندوق مثال: the jewels are safe in the bank. جواهرات در بانک محفوظ و ایمن اند ...
1. زین ، 2. گردنه ( کوه ) 3. گرده. پشت 4. زین کردن 5. بر دوش کسی گذاشتن. تحمیل کردن
1. زنگ زده ، 2. زنگار گرفته. ضعیف شده 3. قدیمی. کهنه 4. رنگ و رو رفته 5. قهوه ای متمایل به قرمز مثال: rusty wire. سیم زنگ زده his hair was a rusty ...
1. زنگ ، زنگار، 2. ( گیاه ) زنگ 3. قهوه ای متمایل به قرمز 4. زنگ زدن 5. زنگار گرفتن. کارایی خود را از دست دادن 6. زنگ زده کردن
عجولانه. شتابزده Adj. hurried مثال: a rushed decision. یک تصمیم عجولانه و شتابزده
1. غریدن. غرش کردن 2. ( شکم ) غار و غور کردن 3. تلق و تلوق کردن 4. به گفتگوی خود ادامه دادن. روده درازی کردن. روده زدن 5. ( گفتگو ) به درازا کشیدن. ک ...
1. خرابه. مخروبه. خراب 2. خراب شده. ویران شده 3. تباه شده. از بین رفته. نابود شده 4. ورشکسته
rowing - boat is a boat that is propelled with oars. قایق پارویی قایقی است که بوسیله پارو به جلو حرکت میکنه.
1. رژ گونه 2. رژ گونه زدن v. apply rouge n. any of several types of red or pink cosmetics used on the cheeks and lips
n. style of art and literature that originated during the late 18th and early 19th centuries ( focused on emotion, nature, freedom, and personal intr ...
1. غلیان. پیچان. گردان. چرخان 2. تلو تلو خوران 3. غران. خروشان 4. پیچش. گردش. چرخش. غلت n. act of moving by turning over and over
مُؤید. یاری شده مثال: God willing, may you be successful and assisted ان شاءالله موفق و موید باشید.
اختفا مثال: Later, the descendants of the Imams crossed those mountains on foot while they were in concealment, hungry, unclothed, and fleeing [from ...
فراری مثال: Later, the descendants of the Imams crossed those mountains on foot while they were in concealment, hungry, unclothed, and fleeing [from ...
برهنه مثال: Later, the descendants of the Imams crossed those mountains on foot while they were in concealment, hungry, unclothed, and fleeing [from ...
تراوش کردن مثال: And as long as they’re alive, their presence permeates. و تا زمانی که آنها {شهدا} زنده اند وجودشان تراوش می کند.
( پرنده ) سینه سرخ n. type of songbird, any of several species of thrushes with reddish or orange breasts ( native to Europe and North America )
1. سرقت. دزدی. دستبرد 2. ( حقوقی ) سرقت مقرون به ازار 3. {محاوره ای} کلاه برداری مثال: they were arrested for the robbery. انها بجهت دزدی و سرقت باز ...
1. خیزان 2. برامده. برجسته. بلند 3. فزاینده. رو به افزایش. رو به رشد 4. شورش. طغیان. قیام مسلحانه 5. طلوع
1. موج 2. صدای موج 3. موج زدن 4. موج دار کردن. موج انداختن مثال: noun : he blew ripples in his coffee verb : a breeze rippled the lake
1. پاره کردن. جر دادن 2. کندن. بیرون کشیدن 3. پاره شدن. جر خوردن 4. هجوم بردن 5. پارگی. جر خوردگی. چاک مثال: verb : he ripped the posters down. او ...
داستانپردازی مثال: Of course, we can do this with books, films, TV serials, paintings, sculptures, and fictionalizing. البته ما می توانیم این کار را ...
1. سختگیری. جدیت. حدت و شدت 2. دقت. موشکافی
1. سختی. سفتی 2. ( مکانیک ) صلابت 3. ثبات 4. سخت گیری 5. خشکی. انعطاف ناپذیری 6. دقت
1. درست. درستکار. صالح. شریف 2. پارسا. پرهیزکار. متقی 3. به حق. منصفانه. عادلانه. شرافتمندانه 4. موجه مثال: righteous living. زندگی درست و شرافتمندا ...
1. استهزا، تمسخر 2. مسخره کردن. استهزاء کردن مثال: noun : he was subjected to ridicule او در معرض تمسخر و استهزاء بود. verb : his theory was ridic ...
1. دنده ، 2. گوشت دنده 3. رگبرگ 4. ( معماری ) رگه قوسی. تویزه 5. ( بافتنی ) کشباف 6. سر به سر ( کسی ) گذاشتن
n. disease characterized by inflammation of the joints
بزرگداشت. نکوداشت مثال: One is about the martyrs themselves, and the other is about your plans for commemorating the martyrs. یکی درباره خود شهدا و ...
ششلول ، هفت تیر . تپانچه n. pistol with a revolving cylinder that holds several cartridges
1. دوباره بهم پیوستن 2. از نو متحد کردن
1. تجدید دیدار 2. الحاق مجدد. تجدید پیوند n. act of uniting again
نیروی انتظامی مثال: Another notable feature is the presence of individuals in the Islamic Revolutionary Guard Corps, the Army, the Law Enforcement Fo ...
سپاه پاسداران انقلاب اسلامی مثال: Another notable feature is the presence of individuals in the Islamic Revolutionary Guard Corps, the Army, the Law ...
1. عقوبت. عقاب. مکافات. عذاب 2. جزا. کیفر. سزا 3. تلافی. جبران مترادف: PUNISHMENT
آموزش مجدد دادن 2. از نو اموزش دادن 3. اموزش مجدد دیدن. از نو اموزش دیدن v. train again
1. ( همان راه را ) برگشتن 2. رد گیری کردن. دنبال کردن 3. در ذهن مرور کردن. از خاطر گذراندن
1. مقابله یا مبادله به مثل 2. نلافی. انتقام 3. قصاص مترادف: REVENGE
1. منتج. ناشی شده 2. نتیجه 3. ( فیزیک ) برایند
1. مودب ، با ادب ، 2. مودبانه. محترمانه. حاکی از احترام
1. ( خدمت نظام وظیفه ) متمرد 2. مقاومت کننده
ضد انقلاب مثال: A sweet, interesting point about the sacrifices of the martyrs of Mazandaran Province is that these martyrs are scattered throughout ...
گسترده. فراگیر مثال: Truly, one of the regions in the country that stands out in terms of self - sacrifice and wide - ranging contributions to the Re ...
شباهت مترادف: SIMILARITY مثال: My resemblance to my brother is a real problem. شباهت من به برادرم یک مشکل واقعی است.
1. شهرت ، آوازه 2. اعتبار. وجهه. نام نیک 3. آبرو. حیثیت
1. پشیمان شدن. افسوس خوردن 2. توبه کردن 3. توبه کار شدن
گسل مثال: They activate religious fault - lines within the Islamic world. آنها گسلهای مذهبی درون جهان اسلام را فعال می کنند.