پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,٢٥١)

بازدید
٥,٠٩٩
تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. قایقرانی 2. ( مسابقه ) قایق رانی بادبانی 3. کشتی رانی 4. دریانوردی 5. سفر دریایی 6. بادبانی مثال: Steamships are faster than sailing ships. کشتی ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. ( آدم ) خردمند. حکیم. فرزانه. بصیر. زیرک 2. عاقلانه. معقول. داهیانه مثال: the Chinese sage Confucius کنفسیوس حکیم و خردمند چینی

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٣

ساگا ( افسانه های قرون وسطایی نروژی و ایسلندی ) 2. داستان بلند. سریال تلوزیونی 3. ( مجازی ) داستان دور و دراز. سرگذشت طولانی. ماجرای دمباله دار مثال ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. ایمن. در امان. محفوظ 2. بی خطر. سالم 3. امن. مطمئن 4. محتاط 5. گاو صندوق مثال: the jewels are safe in the bank. جواهرات در بانک محفوظ و ایمن اند ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. زین ، 2. گردنه ( کوه ) 3. گرده. پشت 4. زین کردن 5. بر دوش کسی گذاشتن. تحمیل کردن

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. زنگ زده ، 2. زنگار گرفته. ضعیف شده 3. قدیمی. کهنه 4. رنگ و رو رفته 5. قهوه ای متمایل به قرمز مثال: rusty wire. سیم زنگ زده his hair was a rusty ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. زنگ ، زنگار، 2. ( گیاه ) زنگ 3. قهوه ای متمایل به قرمز 4. زنگ زدن 5. زنگار گرفتن. کارایی خود را از دست دادن 6. زنگ زده کردن

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عجولانه. شتابزده Adj. hurried مثال: a rushed decision. یک تصمیم عجولانه و شتابزده

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. غریدن. غرش کردن 2. ( شکم ) غار و غور کردن 3. تلق و تلوق کردن 4. به گفتگوی خود ادامه دادن. روده درازی کردن. روده زدن 5. ( گفتگو ) به درازا کشیدن. ک ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. خرابه. مخروبه. خراب 2. خراب شده. ویران شده 3. تباه شده. از بین رفته. نابود شده 4. ورشکسته

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

rowing - boat is a boat that is propelled with oars. قایق پارویی قایقی است که بوسیله پارو به جلو حرکت میکنه.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. رژ گونه 2. رژ گونه زدن v. apply rouge n. any of several types of red or pink cosmetics used on the cheeks and lips

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

n. style of art and literature that originated during the late 18th and early 19th centuries ( focused on emotion, nature, freedom, and personal intr ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. غلیان. پیچان. گردان. چرخان 2. تلو تلو خوران 3. غران. خروشان 4. پیچش. گردش. چرخش. غلت n. act of moving by turning over and over

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مُؤید. یاری شده مثال: God willing, may you be successful and assisted ان شاءالله موفق و موید باشید.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اختفا مثال: Later, the descendants of the Imams crossed those mountains on foot while they were in concealment, hungry, unclothed, and fleeing [from ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

فراری مثال: Later, the descendants of the Imams crossed those mountains on foot while they were in concealment, hungry, unclothed, and fleeing [from ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برهنه مثال: Later, the descendants of the Imams crossed those mountains on foot while they were in concealment, hungry, unclothed, and fleeing [from ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

تراوش کردن مثال: And as long as they’re alive, their presence permeates. و تا زمانی که آنها {شهدا} زنده اند وجودشان تراوش می کند.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( پرنده ) سینه سرخ n. type of songbird, any of several species of thrushes with reddish or orange breasts ( native to Europe and North America )

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. سرقت. دزدی. دستبرد 2. ( حقوقی ) سرقت مقرون به ازار 3. {محاوره ای} کلاه برداری مثال: they were arrested for the robbery. انها بجهت دزدی و سرقت باز ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. خیزان 2. برامده. برجسته. بلند 3. فزاینده. رو به افزایش. رو به رشد 4. شورش. طغیان. قیام مسلحانه 5. طلوع

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. موج 2. صدای موج 3. موج زدن 4. موج دار کردن. موج انداختن مثال: noun : he blew ripples in his coffee verb : a breeze rippled the lake

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. پاره کردن. جر دادن 2. کندن. بیرون کشیدن 3. پاره شدن. جر خوردن 4. هجوم بردن 5. پارگی. جر خوردگی. چاک مثال: verb : he ripped the posters down. او ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

داستانپردازی مثال: Of course, we can do this with books, films, TV serials, paintings, sculptures, and fictionalizing. البته ما می توانیم این کار را ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. سختگیری. جدیت. حدت و شدت 2. دقت. موشکافی

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. سختی. سفتی 2. ( مکانیک ) صلابت 3. ثبات 4. سخت گیری 5. خشکی. انعطاف ناپذیری 6. دقت

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. درست. درستکار. صالح. شریف 2. پارسا. پرهیزکار. متقی 3. به حق. منصفانه. عادلانه. شرافتمندانه 4. موجه مثال: righteous living. زندگی درست و شرافتمندا ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. استهزا، تمسخر 2. مسخره کردن. استهزاء کردن مثال: noun : he was subjected to ridicule او در معرض تمسخر و استهزاء بود. verb : his theory was ridic ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. دنده ، 2. گوشت دنده 3. رگبرگ 4. ( معماری ) رگه قوسی. تویزه 5. ( بافتنی ) کشباف 6. سر به سر ( کسی ) گذاشتن

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

n. disease characterized by inflammation of the joints

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بزرگداشت. نکوداشت مثال: One is about the martyrs themselves, and the other is about your plans for commemorating the martyrs. یکی درباره خود شهدا و ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ششلول ، هفت تیر . تپانچه n. pistol with a revolving cylinder that holds several cartridges

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. دوباره بهم پیوستن 2. از نو متحد کردن

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. تجدید دیدار 2. الحاق مجدد. تجدید پیوند n. act of uniting again

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نیروی انتظامی مثال: Another notable feature is the presence of individuals in the Islamic Revolutionary Guard Corps, the Army, the Law Enforcement Fo ...

پیشنهاد
٠

سپاه پاسداران انقلاب اسلامی مثال: Another notable feature is the presence of individuals in the Islamic Revolutionary Guard Corps, the Army, the Law ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. عقوبت. عقاب. مکافات. عذاب 2. جزا. کیفر. سزا 3. تلافی. جبران مترادف: PUNISHMENT

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آموزش مجدد دادن 2. از نو اموزش دادن 3. اموزش مجدد دیدن. از نو اموزش دیدن v. train again

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. ( همان راه را ) برگشتن 2. رد گیری کردن. دنبال کردن 3. در ذهن مرور کردن. از خاطر گذراندن

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. مقابله یا مبادله به مثل 2. نلافی. انتقام 3. قصاص مترادف: REVENGE

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. منتج. ناشی شده 2. نتیجه 3. ( فیزیک ) برایند

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. مودب ، با ادب ، 2. مودبانه. محترمانه. حاکی از احترام

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. ( خدمت نظام وظیفه ) متمرد 2. مقاومت کننده

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ضد انقلاب مثال: A sweet, interesting point about the sacrifices of the martyrs of Mazandaran Province is that these martyrs are scattered throughout ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گسترده. فراگیر مثال: Truly, one of the regions in the country that stands out in terms of self - sacrifice and wide - ranging contributions to the Re ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شباهت مترادف: SIMILARITY مثال: My resemblance to my brother is a real problem. شباهت من به برادرم یک مشکل واقعی است.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. شهرت ، آوازه 2. اعتبار. وجهه. نام نیک 3. آبرو. حیثیت

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. پشیمان شدن. افسوس خوردن 2. توبه کردن 3. توبه کار شدن

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

گسل مثال: They activate religious fault - lines within the Islamic world. آنها گسلهای مذهبی درون جهان اسلام را فعال می کنند.