پیشنهادهای آرمان بدیعی (٧,٣٦٣)
۱. مشترک ۲. اشتراکی ۳. فرقه ای. اقلیتی. گروهی مثال: And sharing a communal experience of watching a film و تجربیات مشترکشان را از دیدن یک فیلم به اش ...
۱. ( روانشناسی ) انگیزش ۲. انگیزه ۳. اشتیاق. رغبت ۴. ترغیب. برانگیزش مثال: The positive motivation of the American people when they’d seen this film. ...
مورد بررسی دقیق قرار دادن مثال: It had been thought out, worked on, and studied. آن مورد بررسی دقیق قرار گرفته شده بود. بر روی آن کار و مطالعه شده ب ...
تصمیم گیری شده در لحظه مثال: The nature of the movement showed that it was not a spur - of - the - moment decision. ماهیت حرکت نشان می داد که یک حرک ...
۱. بیماری جهانگیر ۲. بیماری عالمگیر ۳. ( بیماری ) جهانگیر. عالمگیر مثال: Let me show you a simulation of what a pandemic looks like. اجازه بدهید به ...
۱. شبیه سازی ۲. وانمود ۳. تقلید مثال: Let me show you a simulation of what a pandemic looks like. اجازه بدهید به شما یک شبیه سازی نشان بدهم که {نشان ...
واکسن زدن به. مایه کوبی کردن مثال: vaccinate children against smallpox واکسن زدن به بچه ها در برابر آبله / واکسینه کردن بچه ها در برابر آبله These as ...
۱. قابل دفاع ۲. قابل توجیه مثال: I don’t think that is defensible. من فکر نمی کنم آن قابل دفاع باشد. من فکر نمی کنم آن قابل توجیه باشد.
تمام جوانب چیزی را بررسی کردن مثال: They had sat down, thought things through, and worked on this. آنها نشسته بودند و تمام جوانب کارها را بررسی کرده ...
قرون وسطی. قرون میانه مثال: The clergy were the main persecutors of witches in the Middle Ages. روحانیون آزار دهنده های اصلی جادوگران در قرون وسطی ب ...
آزار رساننده. ستمگر. اذیت کننده. آزار دهنده مثال: The clergy were the main persecutors of witches in the Middle Ages. روحانیون آزار دهنده های اصلی ج ...
۱. بعد نمایی. ژرف نمایی. پرسپکتیو ۲. تناسب. نسبت. ارتباط ۳. ( معماری ) دید. تصویر ۴. ( مجازی ) بعد. ابعاد. زاویه. منظر ۵. دورنما. چشم انداز. منظره ۶. ...
زمان سنجی {درک زمان درست برای انجام یک کار} مثال: However, it lacked the correct timing. به هر حال آن فاقد زمان سنجی مناسب بود.
به هنگام بودن مثال: Another feature was the timeliness of the movement. یک جنبه دیگر، به هنگام بودن این حرکت بود.
جرات مثال: One is the courageousness of this action. یکی جرات {انجام دادن} این اقدام است.
۱. تحقیر. توهین. خواری. خفت ۲. نکبت. فلاکت. ۳. انحطاط. فساد. تباهی مثال: Because from a planning perspective, economic degradation begets environment ...
افشا. افشاگری مثال: disclosure to the media افشاگری در رسانه های گروهی
بسیار زیاد. خیلی. به شدت مثال: it didn't hurt greatly آن خیلی آسیب ندید. The weather was greatly cold. هوا به شدت سرد بود.
۱. روی یکدیگر اثر گذاشتن. اثر متقابل داشتن ۲. ارتباط برقرار کردن مثال: the user interacts directly with the library استفاده کننده بطور مستقیم با کتاب ...
حبوبات ( نخود. لوبیا. عدس. . . ) مثال: eat plenty of pulses مقدار زیادی حبوبات بخور
ساده انگارانه مثال: Now, this might sound too simplistic. الان شاید این خیلی ساده انگارانه به نظر برسد.
نیروی پدافند هوایی مثال: The following is the full text of the speech delivered by Imam Khamenei, the Leader of the Islamic Revolution, in a meeting ...
۱. جانور دوزیست ۲. هواپیمای آبی - خاکی ۳. خودروی آبی - خاکی ۴. دوزیست. ۵. آبی - خاکی مثال: Around 5, 000 amphibian species, including frogs, toads, a ...
سمندر مثال: Around 5, 000 amphibian species, including frogs, toads, and salamanders are thought to exist today تصور می شود در حدودِ ۵۰۰۰ گونه جانور ...
۱. نظم. ترتیب. وضع. طرح. ۲. ( کتاب ) شکل. قطع ۳. ( کامپیوتر ) قالب. قالب بندی. فرمت / ۱. ( کامپیوتر ) قالب بندی کردن. فرمت کردن مثال: the conventiona ...
آب دریا. آب شور مثال: We have to desalinate the seawater. ما باید آب دریا را شیرین کنیم. {نمک زدایی کنیم}
( آب دریا را ) شیرین کردن مثال: We have to desalinate the seawater. ما باید آب دریا را شیرین کنیم.
مثال: One of the most powerful drug cartels in the world. یکی از قدرتمندترین کارتلهای دارو در جهان
غنا. غنی سازی. استغنا مثال: enrichment of the soil for more plant growth غنی سازی خاک برای رشد بیشتر گیاه
۱. بدون جانشین ۲. بی نظیر. منحصر به فرد مثال: some favorite old books are irreplaceable برخی از کتابهای دوست داشتنی قدیمی بی نظیر و منحصر به فرد هستن ...
( پزشکی ) کورتاژ مثال: Surgical removal with curettage is the standard treatment برداشتن از راه جراحی با کورتاژ یک معالجه استاندارد است.
۱. خسیس. ناخن خشک. کنس ۲. خسیسانه ۳. ناچیز. ناقابل مثال: he's too miserly to leave a tip او خسیس تر از آن است که پول را حساب کند.
خشم. غضب. برآشفتگی. سراسیمگی مثال: the vehemence of his reaction خشم و غضب به سبب عکس العمل او
کاغذی. مثل کاغذ. نازک مثال: the moth emerged from its pale yellow papery cocoon شب پره از پیله ی کاغذی زردِ کم رنگ خودش بیرون آمد.
۱. پیله ۲. حفاظ. پناه ۳. پیچیدن. بستن در مثال: the moth emerged from its pale yellow papery cocoon شب پره از پیله ی نازکِ زردِ کم رنگ خودش بیرون آمد.
( سیاسی ) نازی No doubt it was the most interesting period in German film history since the time before the Nazis came شکی نیست که آن گیرا ترین دوره ...
حاصلِ. برآمده از. ناشی از مثال: Trusting in God and the resulting effects of that trust have a spiritual prerequisite and a real condition that we mu ...
گل محمدی. گل گلاب. گل سوری مثال: The perfume of a damask rose instantly transports me across the years to my grandmother's garden رایحه گل محمدی فورا ...
۱. دلسوز. با عاطفه. نوع دوست. صمیمی ۲. بهزیستی ۳. عاطفه. محبت. مهربانی ۴. هم دردی. همدلی. دلسوزی مثال: he is a gentle, caring man. او یک مرد مودب ...
۱. تخصیص دادن. اختصاص دادن. دادن ۲. تقسیم کردن. قسمت کردن. توزیع کردن ۳. واگذار کردن. محول کردن ۴. نگه داشتن. کنار گذاشتن مثال: students are allocate ...
بی ارتباط. بدون ارتباط. نامرتبط مثال: two unconnected events دو حادثه بی ارتباط {با هم}
n. trampoline is a net of strong canvas stretched onto a frame used for acrobatic tumbling. ترامپولین یک تور از پارچه ای محکم است که کشیده شده روی ی ...
1. لگد کردن. لگدمال کردن. زیر پا له کردن 2. احساسات ( کسی را ) جریحه دار کردن 3. ( حق و غیره ) زیر پا گذاشتن، ضایع کردن مثال: someone had trampled on ...
1. با قدمهای سنگین راه رفتن2. پیاده رفتن. تا دور دست رفتن 3. لگد زدن 4. صدای پا 5. پیاده روی طولانی 6. ( آدم ) خانه بدوش. ولگرد. آواره 7. زن هرزه مثا ...
عزیز مثال: I am very pleased and grateful to God for granting us the opportunity to once again have this pleasant, desirable, cherished Quranic gathe ...
1. تعلیم. تربیت 2. کاراموزی. آموزش 3. تمرین مثال: we have in - house training for staff ما برای کارمندان آموزش درون سازمانی داریم. we have four mon ...
1. رد. اثر. رد پا 2. کوره راه3. کشیدن. به دنبال خود کشیدن 4. کشیده شدن 5. دنبال کردن. رد ( چیزی را ) گرفتن 6. خود را کشاندن 7. ردیف. خط مثال: noun : ...
1. ( مربوط به ) تراژدی 2. مصیبت بار. فاجعه آمیز. غم انگیز. وحشتناک مثال: that was a tragic accident آن یک تصادف وحشتناک بود. I want to tell you a t ...
1. سنت گرا 2. سنتی. سنت گرایانه n. one who prefers traditional values and lifestyle
1. سنت 2. رسم ، 3. عرف 4. ( مذهبی ) حدیث. روایت مثال: during a maiden speech, by tradition, everyone keeps absolutely silent در مدت نخستین نطق سخنرا ...