پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,٤٣٥)

بازدید
٨,٠٣١
تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٢

از سوی دیگر مثال: Alternatively, large factories can build company housing near their premises so that workers no longer need to worry about housing, ...

پیشنهاد
٠

وزیر تعاون کار و رفاه اجتماعی مثال: Another important point, which he [Ahmad Meydari, Iran's Minister of Cooperatives, Labor, and Social Welfare] ref ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ساخت داخل مثال: Everyone should see it as their duty to use domestically - made products. همه باید استفاده از محصولات ساخت داخل را به عنوان وظیفه خو ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فلان یا بهمان مثال: Of course, there are excuses. For example, the quality of domestic products is this or that. البته بهانه هایی هم وجود دارد. مثلا ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

به هر طریقی که شده مثال: So they would sell off the machinery in one way or another, somehow buy out the workers, and make a more profitable use of t ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٢

هم آن موقع و هم الان مثال: Of course, both then and now, our workers have stood firmly and delivered a powerful blow to them. البته هم آن موقع و هم ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

راکد. وقفه مثال: Without work, human life comes to a standstill. بدون کار، زندگی انسان راکد می شود. بدون کار، زندگی انسان {دچار} وقفه می شود. بدون ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

غیره. مانند اینها مثال: Let's say there is someone who does worship acts and all that, but he doesn't make any effort for his own life or for the su ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

خدماتی مثال: You produce industrial, agricultural, or service - related goods for people and make them available to them. شما برای مردم کالاهای صنع ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عبادی مثال: Whatever is there has spiritual and devotional aspects. هرآنچه که آنجا هست جنبه های معنوی و عبادی دارد.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

طواف مثال: Your actions, your pilgrimage, your tawaf [circumambulation], and your visitation of this House are actions with benefits and rewards tha ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آرامش مثال: May Almighty God bestow peace on their hearts and fill them with tranquility and calmness. امید است که خدای متعال به قلبهای آنها آرامش ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سهوی. ناخواسته. غیر عمدی مثال: Well, various events happen to organizations — earthquakes, fires, destruction, both intentional and unintentional, a ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. بی هوشی. بی حسی ۲. هوش بری مثال: When you get general anesthesia, it makes you unconscious, which means you have no sensation of anything. وقتی ش ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

عشقبازی. معاشقه ۲. دوران معاشقه ۳. نامزد بازی ۴. ( مجازی ) جلب. حمایت. جلب نظر مثال: After a quick courtship they married. بعد از یک نامزد بازی زود ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چوپان، رمه دار مثال: But if you record the voices of herders who carry spears and often hurt elephants in confrontations at water holes, the elephant ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. چرت زدن. ۲. چرت مثال: They have found a patch of shade under the palm trees, under which to let their babies sleep, While they doze but remain vig ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. چین. چین و شکن ۲. پیچ ۳. حلقه ۴. ( پزشکی ) شکنج ۵. پیچیدگی. پیچ و تاب مثال: But there is a dolphin, A bigger brain with more convolution اما یک دل ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٢

۱. پراندن ۲. ترساندن ۳. ( حیوان ) رماندن. رم دادن ۴. شگفت زده کردن ۵. یکه خوردن ۶. یکه . تکان

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گروپر {نوعی ماهی با دهان بزرگ} مثال: If a grouper chases a fish into a crevice in the coral, it will sometimes go to where it knows a moray eel is sl ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. عامل بازدارنده ۲. درس عبرت ۳. بازدارنده ۴. عبرت انگیز

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

شورشی مثال: شورشی They today Discover that Small groups of insurgents with cell phone have access to satellite imagery آنها امروز کشف کردند که گروه ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. ایجاد وحشت کردن. به وحشت انداختن ۲. مرعوب کردن

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

دو قطبی مثال: We thought we were past the bipolar era. ما فکر کردیم از دوران دوقطبی عبور کردیم.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یک قطبی مثال: We thought we were in a unipolar world, where all the big issues were resolved. ما فکر کردیم در یک جهان یک قطبی بودیم. جایی که همه مسا ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. جهانی نگری. جهانی باوری ۲. همکاری جهانی

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پولی مثال: It is going to change what monetary policy is. آن دارد تغییر می دهد {این سوال را که} سیاست پولی چیست؟

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تقدیر. سرنوشت مثال: In other words, the effect of the tragedy in Karbala, the people's disregard for religious principles, and their turning away was ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. به طور جزئی. به طور ناقص ۲. مغرضانه. جانبدارانه. با تبعیض

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هماهنگی مثال: There needs to be strong coordination — economically, politically, and in carrying out operations, if necessary. نیاز به هماهنگی فراوا ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. کالا 2. تجارت کردن. خرید و فروش کردن 3. ( کالایی را ) تبلیغ کردن. آگهی کردن مثال: a wide range of merchandise یک ردیف عریض از کالا a new product ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

میان ما در میان ما. بین ما مثال: he was not especially welcome in our midst او مخصوصا در میان ما خوشایند نبود.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٢

بی اعتماد. بی اعتماد بودن. بدگمان مثال: Of course, we distrust the other side very much. البته ما به طرف مقابل خیلی زیاد بی اعتماد و بدگمان هستیم.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٢

جابجا شدن ، سیر کردن ، کوچیدن ، کوچ کردن ، مهاجرت کردن مثال: rural populations migrated to urban areas مردم روستایی به مناطق شهری مهاجرت کردند. wil ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. شنا کردن 2. با شنا گذشتن از 3. از آب گذراندن 4. شناور بودن. غوطه ور بودن 5. چرخ خوردن 6. گیج رفتن مثال: they swam in the pool آنها در استخر شنا ک ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. تندرو. چابک. فرز 2. فوری. زود. بی درنگ 3. تند. سریع مثال: a swift decision یک تصمیم فوری swift runners دونده های فرز و تندرو

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. خیس عرق 2. عرق کرده. عرقی 3. عرق وار 4. بسیار گرم. داغ 5. ( کار ) شاق. پر زحمت

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

لباس گرم. ( ورزش ) لباس گرمگن sports outfit comprised of a sweatshirt and sweatpants مثال: the weather is cold. you should wear a sweat suit. هوا س ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

گرمکن n. loose pullover cotton jersey shirt with long sleeves ( often worn for exercising ) مثال: the weather is cold. you should wear a sweatshirt. ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

suttee is an act of burning a widow on her husband's funeral pyre ساتی عمل سوزاندن یک زن بیوه روی تل هیزم در مراسم دفن جسد مرده ی شوهرش را گویند.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

درک کردن. همدلی کردن مثال: We must empathize with the sufferings of the Palestinian people and recognize our duty. ما باید رنج های مردم فلسطین را در ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. معاش 2. تغذیه 3. مواد غذایی. خوراک 4. ارزش غذایی. خاصیت مثال: the creature needs sustenance این جانور نیاز به تغذیه و مواد غذایی دارد. the suste ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. قابل دوام. ادامه پذیر. ادامه یافتنی. پایدار 2. ( مصرف منابع طبیعی ) به اندازه. در حد معقول مثال: sustainable economic growth رشد اقتصادی پایدار

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سرگیجه آور، سرسام آور، گیج کننده مثال: Today, events around the world are taking place in rapid succession at a staggering pace — whether in our regi ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. مکانیکی ، ( مربوط به ) مکانیک 2. ماشین وار. ماشینی. بدون فکر مثال: a mechanical device یک وسیله مکانیکی a mechanical response یک پاسخگویی بدون ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. تعلیق 2. بلاتکلیفی 3. دلهره. نگرانی. اضطراب 4. هیجان مثال: I can't bear the suspense من نمی توانم بلاتکلیفی را تحمل کنم.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. مردی ، 2. دوران بزرگسالی 3. مردانگی 4. قدرت جنسی 5. قدرت جسمانی. بنیه 6. ادمیت. انسانیت. بشریت 7. مردان 8. رجولیت مثال: the transition from boyho ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. گیج کردن ۲. متحیر ساختن. مات و مبهوت کردن ۳. مانع شدن. باز داشتن. ناکام گذاشتن ۴. درمانده کردن. ناتوان کردن. عاجز کردن ۵. بیهوده تلاش کردن / سپر. ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

پستچی مثال: He anticipated the approach of the mailman with fright. او با وحشت منتظر نزدیک شدن پستچی بود.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. خسته. فرسوده ۲. حاکی از خستگی ۳. خسته کننده. فرساینده ۴. ملال آور. کسل کننده ۵. خسته کردن. فرسوده کردن ۶. خسته شدن مثال: I am weary of debating th ...