پیشنهادهای آرمان بدیعی (٧,١٤٥)
هماهنگ مثال: Nearly two billion Muslims live in the world, but this collection cannot be called an “Ummah” because they aren’t coordinated. نزدیک د ...
کاهش یافته. تقلیل یافته. فرو کاسته Adj. lessened مثال: Reduced prices. قیمتهای کاهش یافته
همه جانبه مثال: The Prophet’s lesson is a complete, comprehensive, all - encompassing lesson that is relevant to all aspects of life. درس پیغمبر یک ...
1. دوباره انجام دادن ، کاری را از اول کردن 2. تعمیر کردن 3. ( دکور. رنگ و غیره ) عوض کردن. تغییر دادن
بی همتا. بی نظیر مثال: Well, the Prophet's birthday is obviously the day of the rise of this sun, the day of unveiling of this matchless jewel of thi ...
adj. having a somewhat red coloring
Adj. capable of being recycled
1. سلامت بخشی 2. بهبودی. استراحت 3. ( هزینه و غیره ) باز پس گیری. جبران n. process of regaining health after an illness or injury
n. head of a school college or university
شدت. سختی مثال: Here, the Quran is recommending that same hardness. اینجا، قرآن به همان سختی و شدت توصیه می کند.
خشن. بی رحم. سنگدل مثال: Or in another place, it says, “It is by God’s mercy that you are gentle to them; had you been harsh and hardhearted, they wo ...
1. شناخته. مشخص 2. سرشناس. معروف
قابل شناسایی. قابل تشخیص مثال: His face wasn’t recognizable صورتش قابل شناسایی نبود
1. تکیه دادن. لم دادن 2. دراز کشیدن 3. گذاشتن. قرار دادن 4. ( صندلی ) عقب کشیدن. خواباندن 5. ( صندلی ) عقب رفتن. خوابیدن مثال: Reclining therein on c ...
کفر. بی ایمانی مثال: Such diversity in the history of humanity has led to the various phenomena that have taken place in the history of human life, ...
متصدی پذیرش n. one who works at a reception desk, مثال: I am a receptionist can I help you? من متصدی پذیرش هستم، میتونم کمکتون کنم؟
1. اخیر 2. تازه . جدید مثال: recent research تحقیقات علمی جدید his recent visit دیدار اخیر او
1. دریافت کننده ، گیرنده ، 2. دستگاه گیرنده ( رادیو و تلوزیون ) ، 3. گوشی تلفن 4. مال خر. خریدار اموال مسروقه 5. مدیر تصفیه مثال: the receiver of a g ...
مقدمه. طلیعه مثال: The reason for this is that the birth of the noble Prophet was the essential, necessary prelude to the conclusion of prophethood. ...
1. شورشی 2. سرکش ، نافرمان. متمرد مثال: rebellious troops. سربازهای شورشی a rebellious adolescent یک جوان سرکش و نافرمان
یاغیگرى ، طغیان ، سرکشی ، شورش ، تمرد مثال: troops suppressed the rebellion سربازها شورش را سرکوب کردند an act of rebellion یک اقدام تمرد
1. دوباره پیدا شدن. از نو ظاهر شدن 2. برگشتن
1. واقع بین ، واقع نگر 2. رالیست. واقع گرا مثال: The successful teacher is invariably a pragmatist and a realist. یک معلم موفق همواره یک {معلم} عمل ...
1. دارایی غیرمنقول . اموال غیرمنقول. مستغلات. املاک، 2. معاملات املاک
1. دوباره وفق پیدا کردن . از نو سازگار شدن. دوباره عادت کردن 2. ( خود را دوباره ) تطبیق دادن. 3 ( خود را دوباره ) سازگار کردن 4. تنظیم کردن. میزان کر ...
کارگر مزرعه مثال: Samuel had been working for only two weeks as a ranch hand at Upshot cattle station, near the town. ساموئل برای تنها دو هفته به عن ...
1. ( معماری ) خاکریز. بارو 2. ( مجازی ) حفاظ. وسیله دفاع
1. شن کش 2. با شن کش صاف کردن 3. زیر و رو کردن 4. از چپ و راست به اتش بستن 5. ( دوربین و غیره ) به چپ و راست حرکت دادن
آشکارا. صراحتا مثال: If anyone criticizes Western culture and unambiguously discredits it, no one should reprimand them. اگر کسی از فرهنگ غرب انتقا ...
تجسس مثال: This monitoring should not be interpreted as spying, snooping, or anything like that. این رصد کردن و پایش نبایستی به عنوان جاسوسی یا تجسس ...
1. راه اهن . قطار 2. خط اهن 3. شرکت راه اهن // 1. ( کالا و غیره ) با قطار حمل کردن 2. ( در جایی ) راه اهن کشیدن 3. ( طرح. لایحه و غیره ) با عجله به ت ...
1. پاره پوره. ژنده 2. ژنده پوش 3. ناصاف. ناهموار 4. بریده بریده. ناهماهنگ. ناموزون 5. نامنظم. نامرتب مثال: ragged jeans. شلوار جین پاره پوره a ragge ...
1. رادیو، 2. بی سیم 3. پخش رادیویی 4. مخابره با بی سیم 5. رادیویی
ثابت. استوار مثال: Today, you can see that they have martyred over 50, 000 defenseless civilians as well as several of the outstanding leaders of th ...
از خودگشتگی. ایثار مثال: If there hadn’t been distinguished figures like Martyr Sayyid Hassan Nasrallah who combined jihad, wisdom, courage, self - s ...
1. تهوع اور 2. دل به هم خورده. دل اشوب 3. ( معده ) ضعیف 4. زودرنج 5. ناراحت کننده. ناراحت
1. کوارتت ( گروه چهار نفره نوازندگان ) 2. کوارتت ( قطعه موسیقی برای چهار ساز ) 3. مجموعه چهارتایی 4. گروه چهار نفره
دعوا. مرافعه. یکی به دو. کشمکش مثال: I am bored of your quarrelling. من از دعوا و مرافهه شما خسته شدم.
1. تغییر. جرح و تعدیل 2. شرایط لازم 3. قید. شرط مثال: a teaching qualification شرایط لازم تدریس I can't accept it without qualification من نمی توانم ...
1. لرزیدن ، 2. به خود لرزیدن 3. لرز. لرزش 4. زمین لرزه مثال: the ground quaked. زمین لرزید we quaked when we saw the soldiers. ما وقتی سربازها را ...
1. تعقیب ، دنبال 2. جستجو. طلب 3. کار. پیشه. فعالیت مثال: the pursuit of profit. جستجو و طلبِ سود a worthwhile pursuit. یک کار و فعالیت ارزنده
1. خلوص ، 2. درجه خلوص 3. پاکی. تمیزی. سلامتی 4. عفت. پاکی. پاکدامنی 5. ( صدا ) صاف 6. یکپارچگی. یکدستی مثال: the purity of our tap water. تمیزی آب ...
هنرمندی مثال: You must show that for a civilized, knowledgeable, progressive nation, the integration of religiousness, heroism, and artistry is what ...
دینداری. دیانت مثال: You must show that for a civilized, knowledgeable, progressive nation, the integration of religiousness, heroism, and artistry ...
1. تصفیه کردن. پالایش کردن 2. پاک کردن. تمیز کردن 3. ( هوا ) عوض کردن. تازه کردن 4. تطهیر کردن. تزکیه کردن مثال: trees help to purify the air. درخت ...
1. مصمم 2. مصممانه. قاطعانه. جدی 3. هدفمند. معنی دار مترادف: DETERMINED
n. one who controls puppets in a puppet theatre مثال: he is a very professional puppeteer. او یک عروسک گردان بسیار حرفه ای است.
1. عروسک خیمه شب بازی. 2. آلت دست. بازیچه 3. دست نشانده 4. عروسکی مثال: a show with puppets. یک نمایش با عروسکهای خیمه شب بازی a puppet of the gove ...
1. شاگرد، 2. دانش اموز. محصل 3. مردمک چشم مثال: former pupils of the school. شاگردان و دانش آموزان قبلی مدرسه
1. پانک 2. پانک راک. موسیقی پانکی 3. ادم بی سر و پا 4. پانکی 5. اشغال