پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,٢٤٥)

بازدید
٥,٠٥٧
تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. تهوع اور، 2. نفرت انگیز. مشمئز کننده. 3. ناخوشایند. نامطبوع

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. میگو، 2. میگو گرفتن. میگو صید کردن n. any of a number of small long - tailed marine crustaceans ( some of which are edible )

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. پر زرق و برق. 2. نمایشی مترادف:OSTENTATIOUS

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. فریاد، بانگ 2. داد زدن. فریاد کشیدن. فریاد کردن مثال: verb : ‘Help, ’ he shouted او فریاد زد: کمک! noun : a shout of pain یک داد و فریاد از درد

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. ( ماهی ) گله 2. ( معمولا بصورت جمع ) خیل. فوج. انبوه / ( جغرافیا ) اَبتَل ۲. ( دریا و غیره ) قسمت کم عمق. ناحیه کم عمق ۳. کم عمق شدن ۴. کم عمق کرد ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. ( مجازی ) گه. گند. کثافت 2. کثیف. پست

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. شکستن یا غرق شدن کشتی. کشتی شکستگی 2. بقایای کشتی شکسته 3. شکست. ناکامی. خانه خرابی 4. باعث غرق یا شکستن کشتی شدن 5. خانه خراب کردن. تباه کردن ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( فنی ) لایی فلزی Shim is a thin wedge of wood or metal placed into empty spaces to provide support or balance

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تشیع n. religion or doctrine of the Shiite Muslims ( branch of Islam which believes Ali and his descendants are the true successors of the prophet Mo ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. شرم اور، 2. ننگین. ننگ اور 3. اهانت امیز مثال: shameful behavior. رفتار شرم اور a shameful secret. یک راز ننگین So we wouldn’t see embarrassing ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. شرمنده. شرمسار. خجالت زده 2. شرمگینانه. توام با شرمساری

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. ( بصورت جمع ) غل و زنجیر 2. قید و بند. مانع 3. با غل و زنجیر بستن 4. مقید کردن. مانع شدن مثال: he was shackled to the wall. او با غل و زنجیر به ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

وعظ. موعظه. خطبه مثال: he preached a sermon. the headmaster gave them a lengthy sermon.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. رشته. سلسله. سری 2. مجموعه. دسته مثال: a series of lectures. یک سلسله سخنرانی. a new drama series. یک مجموعه درام جدید.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. ترتیبی . متوالی 2. پیاپی 3. ردیف. سری 4. ( فیلم و داستان ) دنباله دار. 5. سریال مثال: oh! I like this serial! It’s so dramatic. من این سریال را ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. تسلسل. توالی. ترتیب 2. رشته. زنجیره 3. ( فیلم ) فصل. صحنه. سکانس مثال: the sequence of events. ترتیب رویدادها a sequence from his film. یک سکا ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. شهوانی. شهوی. شهوت پرستانه 2. شهوت انگیز. 3. شهوت ران. شهوت پرست 4. لذت بخش 5. جسمانی. نفسانی 6. حسی 7. دنیوی. غیر معنوی

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. باشعور. فهمیده 2. معقول 3. ( لباس ) مناسب. بدرد بخور 4. محسوس. ملموس 5. آگاه. متوجه

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. احمق. بی شعور 2. احمقانه. ابلهانه 3. بی معنی. بیهوده. بیخود 4. بیهوش. از هوش رفته مثال: they found him senseless on the floor. آنها او را بیهوش ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. متکی به خود. با اعتماد به نفس 2. حاکی از اعتماد به نفس. توام با اعتماد به نفس having confidence in one's own abilities

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. الا کلنگ ، 2. نوسان 3. الا کلنگ بازی کردن 4. بالا و پایین رفتن. پس و پیش رفتن 5. نوسان کردن. در نوسان بودن v. move back - and - forth n. playgrou ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. ناراحت. عصبی 2. خراب. افتضاح 3. مچاله 4. ( صورت و غیره ) در هم کشیده مثال: he was screwed - up. او ناراحت و عصبی بود. The house was screwed - u ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. سوت کشیدن. غیژ غیژ کردن. صدای گوش خراش دادن 2. جیغ کشیدن 3. با جیغ کشیدن گفتن 4. جیغ. سوت. صدای گوش خراش 5. صدای غیژ غیژ. صدای جیر جیر مترادف: sc ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. رذل. پست . پدر سوخته 2. ادم رذل

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. روی چیزی را سوزاندن 2. رنگ چیزی را بردن 3. خشکاندن. خشک کردن. پژمرده کردن 4. خشک شدن. پژمرده شدن. زرد شدن 5. ( بطور سطحی ) سوختن. لک شدن 6. مثل بر ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. فرصت. مجال 2. حوزه میدان. گستره. وسعت 3. فهم مثال: the scope of the investigation. وسعت و گستره تحقیق the scope for change is limited by politic ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: Some scientists have rejected evolutionary theory. برخی از دانشمندان نظریه تکاملی را رد کرده اند.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. علمی 2. فنی. ماهرانه 3. ماهر مثال: scientific research you need to approach it in a more scientific way.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. علم 2. مهارت. فن مثال: a science teacher the science of criminology

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. جدول زمانی. جدول ساعات 2. برنامه زمان بندی شده 3. صورت. فهرست 4. در برنامه زمانی وارد کردن . زمان بندی کردن مثال: we need to draw up a production ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. ( رنگ ) قرمز روشن. سرخ 2. لباس قرمز روشن 3. ( گناه و غیره ) سنگین. وقیحانه. شرم اور

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. ترسیده. ترسان. وحشت زده 2. نگران. دلواپس مترادف: FRIGHTENED

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. تقطیع کردن 2. نگاه اجمالی انداختن به 3. به دقت نگریستن. ورانداز کردن 4. پیمودن. پوییدن. کاویدن 5. اسکن کردن. پویش کردن 6. تقطیع 7. پیمایش 8. نگاه ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. ( با اب یا مایع داغ ) سوزاندن 2. ( با اب جوش یا بخار ) تمیز کردن. ضد عفونی کردن 3. ( شیر ) داغ کردن 4. سوختگی

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

n. factory in which timber is sawed into planks and boards کارخانه چوب بری

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پس انداز مثال: I'll have to use some of my savings. من باید از مقداری از پس اندازم استفاده کنم.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. سس ، 2. رو. پر رویی مثال: Your caramel sauce will start to crystallize unless you add lemon juice. سس کارامل شما شروع به متبلور شدن می کند مگر ای ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. متعهد کردن. ملزم کردن. موظف ساختن ۲. ممنون کردن مثال: the medical establishment is obligated to take action in the best interest of the public

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. ضربه گیر. کوب گیر ۲. سپر ۳. حفاظ. حائل ۴. میانگیر ۵. ( شیمی ) بافر. محلول بافر. ۶. حفاظت کردن ۷. ( کامپیوتر ) میانگیر گذاشتن مثال: the hedge acts ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. رسما. بطور رسمی ۲. ظاهری. به صورت ظاهری. در ظاهر ۳. منظما. دارای نظم. از روی نظم ۴. به طور صوری. صوری مثال: he was formally attired او بطور رسمی ل ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نسل کشی. قوم کشی مثال: This is why we spend our time talking about things like gay marriage and not about genocide or nuclear proliferation or povert ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. طعنه. گوشه و کنایه 2. تمسخر. ریشخند 3. طنز

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سالسا ( نوعی رقص تند آمریکای لاتین ) 2. سالسا ( نوعی سس تند مکزیکی ) salsa is a style of Puerto Rican rhythmic dance سالسا سبکی از رقص ریتمیک پروتو ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. قدیس 2. ولی 3. ( لقب ) سِتا. سَن saint is a person canonized by the Christian Church for his holy qualities.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. قایقرانی 2. ( مسابقه ) قایق رانی بادبانی 3. کشتی رانی 4. دریانوردی 5. سفر دریایی 6. بادبانی مثال: Steamships are faster than sailing ships. کشتی ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. ( آدم ) خردمند. حکیم. فرزانه. بصیر. زیرک 2. عاقلانه. معقول. داهیانه مثال: the Chinese sage Confucius کنفسیوس حکیم و خردمند چینی

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٣

ساگا ( افسانه های قرون وسطایی نروژی و ایسلندی ) 2. داستان بلند. سریال تلوزیونی 3. ( مجازی ) داستان دور و دراز. سرگذشت طولانی. ماجرای دمباله دار مثال ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. ایمن. در امان. محفوظ 2. بی خطر. سالم 3. امن. مطمئن 4. محتاط 5. گاو صندوق مثال: the jewels are safe in the bank. جواهرات در بانک محفوظ و ایمن اند ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. زین ، 2. گردنه ( کوه ) 3. گرده. پشت 4. زین کردن 5. بر دوش کسی گذاشتن. تحمیل کردن

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. زنگ زده ، 2. زنگار گرفته. ضعیف شده 3. قدیمی. کهنه 4. رنگ و رو رفته 5. قهوه ای متمایل به قرمز مثال: rusty wire. سیم زنگ زده his hair was a rusty ...