پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,١٤٥)

بازدید
٤,١٣٦
تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هماهنگ مثال: Nearly two billion Muslims live in the world, but this collection cannot be called an “Ummah” because they aren’t coordinated. نزدیک د ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

کاهش یافته. تقلیل یافته. فرو کاسته Adj. lessened مثال: Reduced prices. قیمتهای کاهش یافته

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

همه جانبه مثال: The Prophet’s lesson is a complete, comprehensive, all - encompassing lesson that is relevant to all aspects of life. درس پیغمبر یک ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. دوباره انجام دادن ، کاری را از اول کردن 2. تعمیر کردن 3. ( دکور. رنگ و غیره ) عوض کردن. تغییر دادن

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بی همتا. بی نظیر مثال: Well, the Prophet's birthday is obviously the day of the rise of this sun, the day of unveiling of this matchless jewel of thi ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

adj. having a somewhat red coloring

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Adj. capable of being recycled

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. سلامت بخشی 2. بهبودی. استراحت 3. ( هزینه و غیره ) باز پس گیری. جبران n. process of regaining health after an illness or injury

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

n. head of a school college or university

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شدت. سختی مثال: Here, the Quran is recommending that same hardness. اینجا، قرآن به همان سختی و شدت توصیه می کند.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٢

خشن. بی رحم. سنگدل مثال: Or in another place, it says, “It is by God’s mercy that you are gentle to them; had you been harsh and hardhearted, they wo ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. شناخته. مشخص 2. سرشناس. معروف

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قابل شناسایی. قابل تشخیص مثال: His face wasn’t recognizable صورتش قابل شناسایی نبود

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. تکیه دادن. لم دادن 2. دراز کشیدن 3. گذاشتن. قرار دادن 4. ( صندلی ) عقب کشیدن. خواباندن 5. ( صندلی ) عقب رفتن. خوابیدن مثال: Reclining therein on c ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کفر. بی ایمانی مثال: Such diversity in the history of humanity has led to the various phenomena that have taken place in the history of human life, ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

متصدی پذیرش n. one who works at a reception desk, مثال: I am a receptionist can I help you? من متصدی پذیرش هستم، میتونم کمکتون کنم؟

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. اخیر 2. تازه . جدید مثال: recent research تحقیقات علمی جدید his recent visit دیدار اخیر او

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. دریافت کننده ، گیرنده ، 2. دستگاه گیرنده ( رادیو و تلوزیون ) ، 3. گوشی تلفن 4. مال خر. خریدار اموال مسروقه 5. مدیر تصفیه مثال: the receiver of a g ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مقدمه. طلیعه مثال: The reason for this is that the birth of the noble Prophet was the essential, necessary prelude to the conclusion of prophethood. ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. شورشی 2. سرکش ، نافرمان. متمرد مثال: rebellious troops. سربازهای شورشی a rebellious adolescent یک جوان سرکش و نافرمان

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یاغیگرى ، طغیان ، سرکشی ، شورش ، تمرد مثال: troops suppressed the rebellion سربازها شورش را سرکوب کردند an act of rebellion یک اقدام تمرد

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. دوباره پیدا شدن. از نو ظاهر شدن 2. برگشتن

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. واقع بین ، واقع نگر 2. رالیست. واقع گرا مثال: The successful teacher is invariably a pragmatist and a realist. یک معلم موفق همواره یک {معلم} عمل ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. دارایی غیرمنقول . اموال غیرمنقول. مستغلات. املاک، 2. معاملات املاک

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. دوباره وفق پیدا کردن . از نو سازگار شدن. دوباره عادت کردن 2. ( خود را دوباره ) تطبیق دادن. 3 ( خود را دوباره ) سازگار کردن 4. تنظیم کردن. میزان کر ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کارگر مزرعه مثال: Samuel had been working for only two weeks as a ranch hand at Upshot cattle station, near the town. ساموئل برای تنها دو هفته به عن ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. ( معماری ) خاکریز. بارو 2. ( مجازی ) حفاظ. وسیله دفاع

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. شن کش 2. با شن کش صاف کردن 3. زیر و رو کردن 4. از چپ و راست به اتش بستن 5. ( دوربین و غیره ) به چپ و راست حرکت دادن

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آشکارا. صراحتا مثال: If anyone criticizes Western culture and unambiguously discredits it, no one should reprimand them. اگر کسی از فرهنگ غرب انتقا ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

تجسس مثال: This monitoring should not be interpreted as spying, snooping, or anything like that. این رصد کردن و پایش نبایستی به عنوان جاسوسی یا تجسس ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. راه اهن . قطار 2. خط اهن 3. شرکت راه اهن // 1. ( کالا و غیره ) با قطار حمل کردن 2. ( در جایی ) راه اهن کشیدن 3. ( طرح. لایحه و غیره ) با عجله به ت ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. پاره پوره. ژنده 2. ژنده پوش 3. ناصاف. ناهموار 4. بریده بریده. ناهماهنگ. ناموزون 5. نامنظم. نامرتب مثال: ragged jeans. شلوار جین پاره پوره a ragge ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. رادیو، 2. بی سیم 3. پخش رادیویی 4. مخابره با بی سیم 5. رادیویی

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

ثابت. استوار مثال: Today, you can see that they have martyred over 50, 000 defenseless civilians as well as several of the outstanding leaders of th ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

از خودگشتگی. ایثار مثال: If there hadn’t been distinguished figures like Martyr Sayyid Hassan Nasrallah who combined jihad, wisdom, courage, self - s ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. تهوع اور 2. دل به هم خورده. دل اشوب 3. ( معده ) ضعیف 4. زودرنج 5. ناراحت کننده. ناراحت

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. کوارتت ( گروه چهار نفره نوازندگان ) 2. کوارتت ( قطعه موسیقی برای چهار ساز ) 3. مجموعه چهارتایی 4. گروه چهار نفره

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دعوا. مرافعه. یکی به دو. کشمکش مثال: I am bored of your quarrelling. من از دعوا و مرافهه شما خسته شدم.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. تغییر. جرح و تعدیل 2. شرایط لازم 3. قید. شرط مثال: a teaching qualification شرایط لازم تدریس I can't accept it without qualification من نمی توانم ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. لرزیدن ، 2. به خود لرزیدن 3. لرز. لرزش 4. زمین لرزه مثال: the ground quaked. زمین لرزید we quaked when we saw the soldiers. ما وقتی سربازها را ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. تعقیب ، دنبال 2. جستجو. طلب 3. کار. پیشه. فعالیت مثال: the pursuit of profit. جستجو و طلبِ سود a worthwhile pursuit. یک کار و فعالیت ارزنده

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. خلوص ، 2. درجه خلوص 3. پاکی. تمیزی. سلامتی 4. عفت. پاکی. پاکدامنی 5. ( صدا ) صاف 6. یکپارچگی. یکدستی مثال: the purity of our tap water. تمیزی آب ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هنرمندی مثال: You must show that for a civilized, knowledgeable, progressive nation, the integration of religiousness, heroism, and artistry is what ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

دینداری. دیانت مثال: You must show that for a civilized, knowledgeable, progressive nation, the integration of religiousness, heroism, and artistry ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. تصفیه کردن. پالایش کردن 2. پاک کردن. تمیز کردن 3. ( هوا ) عوض کردن. تازه کردن 4. تطهیر کردن. تزکیه کردن مثال: trees help to purify the air. درخت ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. مصمم 2. مصممانه. قاطعانه. جدی 3. هدفمند. معنی دار مترادف: DETERMINED

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

n. one who controls puppets in a puppet theatre مثال: he is a very professional puppeteer. او یک عروسک گردان بسیار حرفه ای است.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. عروسک خیمه شب بازی. 2. آلت دست. بازیچه 3. دست نشانده 4. عروسکی مثال: a show with puppets. یک نمایش با عروسکهای خیمه شب بازی a puppet of the gove ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. شاگرد، 2. دانش اموز. محصل 3. مردمک چشم مثال: former pupils of the school. شاگردان و دانش آموزان قبلی مدرسه

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. پانک 2. پانک راک. موسیقی پانکی 3. ادم بی سر و پا 4. پانکی 5. اشغال