پیشنهادهای آرمان بدیعی (٦,٠٤٤)
1. کبودی. کبود شدگی. خون مردگی 2. ( میوه ) لک 3. کبود کردن 4. کبود شدن 5. ( میوه ) لک شدن. لک افتادن 6. لک کردن. لک انداختن 7. ( فلز و چوب و غیره ) ز ...
مثال: On the one hand, this is based on the verses of the Quran and divine promises. �از یک طرف� این بر اساس آیات قرآن و وعده های الهی است.
1. دسته. بسته 2. بقچه ، 3. کپه 4. ( عامیانه ) بچه 5. یکپارچه 6. جمع کردن 7. دسته کردن. دسته دسته کردن 8. چپاندن 9. چپیدن 10. کپه کردن. تلمبار کردن 13 ...
1. بودجه ، 2. ارزان 3. بودجه چیزی را تنظیم کردن. هزینه چیزی را تامین کردن 4. در بودجه گنجاندن مثال: your budget for the week بودجه شما برای این هفته ...
1. بی احتیاط 2. بی دقت. ناشی از بی دقتی 3. بی خیال. بی فکر. بی توجه 4. شاد. راحت. آسوده مثال: careless motorists ماشین سوار های بی دقت و بی احتیاط ...
1. گنجایش ، ظرفیت. جا 2. توانایی. قدرت 3. لیاقت. قابلیت. استعداد 4. امکان. امکانات 5. درک. فهم 6. مقام. سمت. عنوان مثال: the capacity of the freezer ...
1. ابرو، 2. پیشانى ، جبین ، 3. چهره. قیافه 4. نوک. بالا. سر مثال: the doctor wiped his brow دکتر پیشانی خودش را خشک کرد. heavy black brows ابرو ه ...
1. بوم نقاشی 2. نقاشی رنگ و روغن 3. کرباس 4. برزنت 5. چادر مثال در معنای فعل: he's canvassing for the Green Party او برای جمع آوری آراء برای حزب سب ...
1. اردو . اردوگاه 2. چادر 3. مسلک. مکتب 4. اردو زدن. چادر زدن 5. در اردو به سر بردن / همجنس باز 2. ( عامیانه ) اوا خواهر. زنانه 3. پر زرق و برق 4. مس ...
1. برامدگی ، برجستگی. چیز قلمبه 2. افزایش ناگهانی 3. گنده شدن. بیرون زدن. قلمبه شدن. ورم کردن. باد کردن 4. شکم دادن 5. طبله کردن 6. پر بودن از. مثال ...
1. قلدر، گردنکلفت. زورگو 2. قلدری کردن. با قلدری به کاری واداشتن. تهدید کردن مثال: the village bully قلدر و گردنکلفت روستا the others bully him دیگ ...
1. گندگی. بزرگی 2. مقدار. مقدار زیاد 3. حجم 4. هیکل 5. قسمت اعظم. قسمت عمده. اکثریت 6. کالای فله ای 7. عمده 8. بزرگ به نظر امدن. مهم جلوه دادن
مثال: they will buckle down to negotiations over the next few months آنها کمر همت به مذاکرات و گفتگوها در چند ماه آینده خواهند بست. انها جدا دست ب ...
1. سگک ، قلاب ، 2. تاب. موج. کجی 3. خمش. کمانش 4. بستن. به کمر بستن 5. سگگ چیزی را بستن یا انداختن 6. بسته شدن. قلاب شدن 7. شروع کردن. کمر به کاری بس ...
1. به نمایش گذاشتن. نمایش دادن 2. نمایشگاه بر پا کردن 3. نشان دادن. از خود نشان دادن 4. عرضه کردن. ارائه کردن مثال: the paintings were exhibited at L ...
1. وجود داشتن. بودن 2. یافت شدن. پیدا شدن 3. زندگی کردن 4. به حیات خود ادامه دادن. زنده ماندن 5. تغذیه کردن از مثال: animals existing in the distant ...
1. دقیق 2. صحیح. درست 3. عین 4. با دقت. موشکاف. تیزبین / ۱. به زور مطالبه کردن ۲. خواستن. طلب کردن ۳. توقع داشتن. انتظار داشتن ۴. لازم داشتن. نیاز دا ...
1. مقاله ، 2. رساله 3. انشاء ، // سعی. کوشش // 1. دست به کاری زدن. مبادرت کردن به 2. سعی کردن. کوشیدن مثال: I'm afraid your last essay was a very scr ...
مثال: Sometimes its actions may be in accord with this concept, and sometimes they may not. بعضی وقتها اقدامات آن ممکن است �بر طبق� این مفهوم باشد و ...
1. راست. ایستاده. افراشته. سیخ. شق. شق و رق 2. در حالت نعوذ. تحریک شده // 1. بر پا کردن. بر پا داشتن. بالا بردن. راست نگه داشتن. افراشتن 2. ( چادر ) ...
1. حسادت. حسودی. رشک. حسد 2. غبطه. حسرت 3. مایه حسادت. اسباب حسادت// 1. حسادت ورزیدن به. حسودی کردن به. حسد بردن 2. غبطه خوردن به. حسرت کسی یا چیزی ر ...
مثال: Conceptually this is its position. �از لحاظ مفهومی� جایگاهش این است.
1. حماسه. 2. فیلم حماسی 3. داستان حماسی // 1. حماسی. پهلوانی. قهرمانی 2. حماسه افرین. قهرمانانه. جانانه مثال: the epics of Homer حماسه های هومر a bi ...
1. کامل ، 2. تمام. همه. کل 3. سراسر 4. صرف. مطلق. محض 5. سالم مثال: I devoted my entire life to him من همه زندگی ام را وقف او کردم. only one of the ...
1. طبل. کوس. دهل 2. دمبک. تمبک. تنبک 3. صدای ضرباتِ 4. بشکه 5. قرقره 6. غلتک. استوانه. نورد 7. مخزن لباسشویی 8. پرده گوش // 1. طبل زدن 2. ضرب گرفتن. ...
1. چکه کردن 2. چکیدن ، 3. چکه کردن ، چکانیدن ، قطره قطره ریختن / ۱. چکه. قطره ۲. چک چک ۳. ( پزشکی ) سِرُم ۴. ( عامیانه ) آدم خشک. یُبس مثال: there wa ...
1. وحشت. ترس. هراس . بیم. خوف. دلهره. نگرانی 2. مایه وحشت. مایه نگرانی 3. وحشتناک. مخوف/ 1. ترسیدن از. وحشت داشتن از. وحشت کردن از. به وحشت افتادن از ...
1. کشیدن 2. کشاندن ، 3. روی زمین کشیدن 4. خر خر کردن 5. اهسته حرکت کردن. به کندی راه رفتن. با اکراه راه رفتن 6. به درازا کشیدن. طولانی شدن. طول کشیدن ...
مثال: The holy verses of the Quran repeatedly speak about regression and returning to the previous state from which people had been liberated and sa ...
رجوع به عقب مثال: The holy verses of the Quran repeatedly speak about regression and returning to the previous state from which people had been libe ...
1. تقدیر. سرنوشت. سرنوشت شوم 2. نابودی. هلاکت. مرگ. نیستی 3. روز قیامت. روز محشر 4. حکم ( محکومیت ) / 1. محکوم کردن 2. به سرنوشت شومی دچار کردن مثال: ...
مثال: a lofty tower یک برج بلند lofty ideals ارمانهای عالی و رفیع a lofty post in the department یک پست بلندپایه و ( برجسته ) در وزارتخانه lofty d ...
خندق ، حفره . گودال، راه اب ، نهراب ، گودال کندن مثال: she rescued an animal from a ditch او یک حیوان را از یک گودال نجات داد. they started ditchi ...
ادعایی. دروغین مثال: There too within less than a decade, the claims, the rhetoric, the professed justice and so - called "communist democracy" they ...
1. دیس. بشقاب تو گرد 2. ظرف 3. غذا 4. انتن بشقابی 5. ( عامیانه ) تیکه. جیگر. لعبت 6. ( غذا ) کشیدن. سرو کردن / ۱. ( عامیانه ) بر باد دادن. خراب کردن ...
1. ابزار. وسیله. دستگاه 2. حقه. ترفند. تمهید. تدبیر 3. نشان. علامت. ارم 4. ( معانی بیان ) فن. صنعت مثال: a device for measuring pressure یک وسیله و ...
1. یافتن ، پیدا کردن ، پی بردن به. متوجه چیزی شدن 2. شناسایی کردن. کشف کردن مثال: This is hardly surprising: the two most carcinogenic compounds ever ...
1. بدست اوردن. کسب کردن. بردن 2. مشتق شدن 3. مشتق کردن. ساختن 4. حاصل شدن. ناشی شدن مثال: he derives consolation from his poetry او از شعرش دلداری و ...
1. فشار دادن 2. پایین کشیدن. پایین اوردن. پایین دادن. پایین بردن 3. افسرده کردن. غمگین کردن. غصه دار کردن. دلتنگ کردن 4. کساد کردن. از رونق انداختن. ...
1. تکذیب کردن. انکار کردن. منکر شدن 2. حاشا کردن 3. دریغ کردن. مضایقه کردن. محروم کردن 4. تبری جستن از. از خود دور کردن. از خود راندن 5. ( بر خود ) ح ...
مثال: For instance, in the great French Revolution, which was one of the most significant revolutions in our contemporary history, barely 15 years h ...
مثال: For instance, in the great French Revolution, which was one of the most significant revolutions in our contemporary history, barely 15 years h ...
1. قر شدگی. فرو رفتگی 2. ( مجازی ) سوراخ. چاله 3. ( مجازی ) ضربه 4. قر کردن 5. قر شدن 6. ضربه زدن به مثال: I made a dent in his car من یک فرو رفتگی ...
1. تحویل 2. تحویل نامه و محموله های پستی 3. بیان. طرز بیان 4. زایمان 5. نجات. رهایی 6. تسلیم. واگذاری 7. پرتاب مثال: the delivery of the goods تحویل ...
1. شادی. شادمانی. خوشی. خوشحالی 2. لذت 3. مایه شادی. مایه نشاط // 1. شاد کردن. خوشحال کردن. شادمان کردن. خرسند کردن 2. لذت بردن. خوش امدن از مثال: h ...
1. حدس ، گمان ، تصور // 1. حدس زدن. 2. پی بردن. فهمیدن 3. فکر کردن. گمان کردن مثال: he guessed she was about 40 مرد حدس زد که زن نزدیک 40 ساله بود. ...
قهقرایی مثال: Now, even if this reversal involves returning to the previous regressive state, albeit in a new guise, these incentives exist. الان حت ...
هر چند که مثال: Now, even if this reversal involves returning to the previous regressive state, albeit in a new guise, these incentives exist. الان ...
1. خلیج ، 2. شکاف 3. اختلاف. اختلاف انگیز مثال: our ship sailed into the gulf کشتی ما داخل خلیج رفت a growing gulf between rich and poor شکاف و فاص ...
1. فوران کردن. جوشیدن از 2. جاری شدن از 3. قربان صدقه رفتن 4. چاپلوسانه گفتن// 1. فوران 2. قلیان. جوشش مثال: water gushed through the weir اب از سرت ...