پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٦,٠٤٤)

بازدید
٢,٥٥٢
تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

1. کبودی. کبود شدگی. خون مردگی 2. ( میوه ) لک 3. کبود کردن 4. کبود شدن 5. ( میوه ) لک شدن. لک افتادن 6. لک کردن. لک انداختن 7. ( فلز و چوب و غیره ) ز ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

مثال: On the one hand, this is based on the verses of the Quran and divine promises. �از یک طرف� این بر اساس آیات قرآن و وعده های الهی است.

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
١

1. دسته. بسته 2. بقچه ، 3. کپه 4. ( عامیانه ) بچه 5. یکپارچه 6. جمع کردن 7. دسته کردن. دسته دسته کردن 8. چپاندن 9. چپیدن 10. کپه کردن. تلمبار کردن 13 ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

1. بودجه ، 2. ارزان 3. بودجه چیزی را تنظیم کردن. هزینه چیزی را تامین کردن 4. در بودجه گنجاندن مثال: your budget for the week بودجه شما برای این هفته ...

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
٠

1. بی احتیاط 2. بی دقت. ناشی از بی دقتی 3. بی خیال. بی فکر. بی توجه 4. شاد. راحت. آسوده مثال: careless motorists ماشین سوار های بی دقت و بی احتیاط ...

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
١

1. گنجایش ، ظرفیت. جا 2. توانایی. قدرت 3. لیاقت. قابلیت. استعداد 4. امکان. امکانات 5. درک. فهم 6. مقام. سمت. عنوان مثال: the capacity of the freezer ...

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
٠

1. ابرو، 2. پیشانى ، جبین ، 3. چهره. قیافه 4. نوک. بالا. سر مثال: the doctor wiped his brow دکتر پیشانی خودش را خشک کرد. heavy black brows ابرو ه ...

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
١

1. بوم نقاشی 2. نقاشی رنگ و روغن 3. کرباس 4. برزنت 5. چادر مثال در معنای فعل: he's canvassing for the Green Party او برای جمع آوری آراء برای حزب سب ...

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
١

1. اردو . اردوگاه 2. چادر 3. مسلک. مکتب 4. اردو زدن. چادر زدن 5. در اردو به سر بردن / همجنس باز 2. ( عامیانه ) اوا خواهر. زنانه 3. پر زرق و برق 4. مس ...

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
١

1. برامدگی ، برجستگی. چیز قلمبه 2. افزایش ناگهانی 3. گنده شدن. بیرون زدن. قلمبه شدن. ورم کردن. باد کردن 4. شکم دادن 5. طبله کردن 6. پر بودن از. مثال ...

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
١

1. قلدر، گردنکلفت. زورگو 2. قلدری کردن. با قلدری به کاری واداشتن. تهدید کردن مثال: the village bully قلدر و گردنکلفت روستا the others bully him دیگ ...

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
٠

1. گندگی. بزرگی 2. مقدار. مقدار زیاد 3. حجم 4. هیکل 5. قسمت اعظم. قسمت عمده. اکثریت 6. کالای فله ای 7. عمده 8. بزرگ به نظر امدن. مهم جلوه دادن

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
٠

مثال: they will buckle down to negotiations over the next few months آنها کمر همت به مذاکرات و گفتگوها در چند ماه آینده خواهند بست. انها جدا دست ب ...

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
١

1. سگک ، قلاب ، 2. تاب. موج. کجی 3. خمش. کمانش 4. بستن. به کمر بستن 5. سگگ چیزی را بستن یا انداختن 6. بسته شدن. قلاب شدن 7. شروع کردن. کمر به کاری بس ...

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
٠

1. به نمایش گذاشتن. نمایش دادن 2. نمایشگاه بر پا کردن 3. نشان دادن. از خود نشان دادن 4. عرضه کردن. ارائه کردن مثال: the paintings were exhibited at L ...

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
١

1. وجود داشتن. بودن 2. یافت شدن. پیدا شدن 3. زندگی کردن 4. به حیات خود ادامه دادن. زنده ماندن 5. تغذیه کردن از مثال: animals existing in the distant ...

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
٠

1. دقیق 2. صحیح. درست 3. عین 4. با دقت. موشکاف. تیزبین / ۱. به زور مطالبه کردن ۲. خواستن. طلب کردن ۳. توقع داشتن. انتظار داشتن ۴. لازم داشتن. نیاز دا ...

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
٠

1. مقاله ، 2. رساله 3. انشاء ، // سعی. کوشش // 1. دست به کاری زدن. مبادرت کردن به 2. سعی کردن. کوشیدن مثال: I'm afraid your last essay was a very scr ...

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
٠

مثال: Sometimes its actions may be in accord with this concept, and sometimes they may not. بعضی وقتها اقدامات آن ممکن است �بر طبق� این مفهوم باشد و ...

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
٠

1. راست. ایستاده. افراشته. سیخ. شق. شق و رق 2. در حالت نعوذ. تحریک شده // 1. بر پا کردن. بر پا داشتن. بالا بردن. راست نگه داشتن. افراشتن 2. ( چادر ) ...

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
٠

1. حسادت. حسودی. رشک. حسد 2. غبطه. حسرت 3. مایه حسادت. اسباب حسادت// 1. حسادت ورزیدن به. حسودی کردن به. حسد بردن 2. غبطه خوردن به. حسرت کسی یا چیزی ر ...

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
٠

مثال: Conceptually this is its position. �از لحاظ مفهومی� جایگاهش این است.

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
١

1. حماسه. 2. فیلم حماسی 3. داستان حماسی // 1. حماسی. پهلوانی. قهرمانی 2. حماسه افرین. قهرمانانه. جانانه مثال: the epics of Homer حماسه های هومر a bi ...

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
٢

1. کامل ، 2. تمام. همه. کل 3. سراسر 4. صرف. مطلق. محض 5. سالم مثال: I devoted my entire life to him من همه زندگی ام را وقف او کردم. only one of the ...

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
٢

1. طبل. کوس. دهل 2. دمبک. تمبک. تنبک 3. صدای ضرباتِ 4. بشکه 5. قرقره 6. غلتک. استوانه. نورد 7. مخزن لباسشویی 8. پرده گوش // 1. طبل زدن 2. ضرب گرفتن. ...

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
٢

1. چکه کردن 2. چکیدن ، 3. چکه کردن ، چکانیدن ، قطره قطره ریختن / ۱. چکه. قطره ۲. چک چک ۳. ( پزشکی ) سِرُم ۴. ( عامیانه ) آدم خشک. یُبس مثال: there wa ...

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
١

1. وحشت. ترس. هراس . بیم. خوف. دلهره. نگرانی 2. مایه وحشت. مایه نگرانی 3. وحشتناک. مخوف/ 1. ترسیدن از. وحشت داشتن از. وحشت کردن از. به وحشت افتادن از ...

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
٣

1. کشیدن 2. کشاندن ، 3. روی زمین کشیدن 4. خر خر کردن 5. اهسته حرکت کردن. به کندی راه رفتن. با اکراه راه رفتن 6. به درازا کشیدن. طولانی شدن. طول کشیدن ...

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
١

مثال: The holy verses of the Quran repeatedly speak about regression and returning to the previous state from which people had been liberated and sa ...

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
١

رجوع به عقب مثال: The holy verses of the Quran repeatedly speak about regression and returning to the previous state from which people had been libe ...

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
١

1. تقدیر. سرنوشت. سرنوشت شوم 2. نابودی. هلاکت. مرگ. نیستی 3. روز قیامت. روز محشر 4. حکم ( محکومیت ) / 1. محکوم کردن 2. به سرنوشت شومی دچار کردن مثال: ...

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
١

مثال: a lofty tower یک برج بلند lofty ideals ارمانهای عالی و رفیع a lofty post in the department یک پست بلندپایه و ( برجسته ) در وزارتخانه lofty d ...

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
٢

خندق ، حفره . گودال، راه اب ، نهراب ، گودال کندن مثال: she rescued an animal from a ditch او یک حیوان را از یک گودال نجات داد. they started ditchi ...

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
٢

ادعایی. دروغین مثال: There too within less than a decade, the claims, the rhetoric, the professed justice and so - called "communist democracy" they ...

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
١

1. دیس. بشقاب تو گرد 2. ظرف 3. غذا 4. انتن بشقابی 5. ( عامیانه ) تیکه. جیگر. لعبت 6. ( غذا ) کشیدن. سرو کردن / ۱. ( عامیانه ) بر باد دادن. خراب کردن ...

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
١

1. ابزار. وسیله. دستگاه 2. حقه. ترفند. تمهید. تدبیر 3. نشان. علامت. ارم 4. ( معانی بیان ) فن. صنعت مثال: a device for measuring pressure یک وسیله و ...

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
١

1. یافتن ، پیدا کردن ، پی بردن به. متوجه چیزی شدن 2. شناسایی کردن. کشف کردن مثال: This is hardly surprising: the two most carcinogenic compounds ever ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. بدست اوردن. کسب کردن. بردن 2. مشتق شدن 3. مشتق کردن. ساختن 4. حاصل شدن. ناشی شدن مثال: he derives consolation from his poetry او از شعرش دلداری و ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. فشار دادن 2. پایین کشیدن. پایین اوردن. پایین دادن. پایین بردن 3. افسرده کردن. غمگین کردن. غصه دار کردن. دلتنگ کردن 4. کساد کردن. از رونق انداختن. ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. تکذیب کردن. انکار کردن. منکر شدن 2. حاشا کردن 3. دریغ کردن. مضایقه کردن. محروم کردن 4. تبری جستن از. از خود دور کردن. از خود راندن 5. ( بر خود ) ح ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: For instance, in the great French Revolution, which was one of the most significant revolutions in our contemporary history, barely 15 years h ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: For instance, in the great French Revolution, which was one of the most significant revolutions in our contemporary history, barely 15 years h ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. قر شدگی. فرو رفتگی 2. ( مجازی ) سوراخ. چاله 3. ( مجازی ) ضربه 4. قر کردن 5. قر شدن 6. ضربه زدن به مثال: I made a dent in his car من یک فرو رفتگی ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. تحویل 2. تحویل نامه و محموله های پستی 3. بیان. طرز بیان 4. زایمان 5. نجات. رهایی 6. تسلیم. واگذاری 7. پرتاب مثال: the delivery of the goods تحویل ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. شادی. شادمانی. خوشی. خوشحالی 2. لذت 3. مایه شادی. مایه نشاط // 1. شاد کردن. خوشحال کردن. شادمان کردن. خرسند کردن 2. لذت بردن. خوش امدن از مثال: h ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. حدس ، گمان ، تصور // 1. حدس زدن. 2. پی بردن. فهمیدن 3. فکر کردن. گمان کردن مثال: he guessed she was about 40 مرد حدس زد که زن نزدیک 40 ساله بود. ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قهقرایی مثال: Now, even if this reversal involves returning to the previous regressive state, albeit in a new guise, these incentives exist. الان حت ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هر چند که مثال: Now, even if this reversal involves returning to the previous regressive state, albeit in a new guise, these incentives exist. الان ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. خلیج ، 2. شکاف 3. اختلاف. اختلاف انگیز مثال: our ship sailed into the gulf کشتی ما داخل خلیج رفت a growing gulf between rich and poor شکاف و فاص ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. فوران کردن. جوشیدن از 2. جاری شدن از 3. قربان صدقه رفتن 4. چاپلوسانه گفتن// 1. فوران 2. قلیان. جوشش مثال: water gushed through the weir اب از سرت ...