پیشنهادهای آرمان بدیعی (٧,٢٤٥)
کنار گذاشتن. نادیده گرفتن. ناچیز شمردن مثال: Female employees complained of being marginalized by management کارکنان زن از نادیده گرفته شدن توسط مدی ...
۱. گریزپا ۲. فرار ۳. مبهم. گنگ. پیچیده ۴. بیان نشدنی. غیر قابل بیان مثال: an elusive concept یک مفهوم فرار یک مفهوم مبهم و پیچیده
۱. پرزدار. کرک دار. کرکی ۲. پشمالو ۳. ( مو ) پف کرده. وز وزی. فرفری ۴. تار. مات. کدر ۵. مبهم. مه آلود. نامشخص مثال: My uncle gave me a beautiful blue ...
تقدیرگرایی. سرنوشت گرایی. جبری گری مثال: How we might actually be able to prove that fatalism is wrong. چگونه ما واقعا قادر خواهیم بود ثابت کنیم که ...
۱. معتقد به سرنوشت یا تقدیر. جبری ۲. سرنوشت گرایانه. تقدیرگرایانه. جزمی
۱. حکم. احکام ۲. اعتقاد. اعتقادات ۳. اصل جزمی. اصول جزمی ۴. جزمیت. جزم اندیشی. تعصب مثال: The official dogma of all Western industrial societies. اص ...
۱. احیا کردن. دوباره برقرار کردن ۲. ( مجازی ) بازآفریدن. از نو خلق کردن. مثال: Who is most famous for reinventing spaghetti sauce.
در سه نسخه / در سه نسخه تنظیم کردن مثال: And it comes out in January, and I hope you all buy it in triplicate. و آن در ژانویه منتشر خواهد شد و من ام ...
۱. بطور واقع بینانه. با واقع بینی ۲. به شیوه رآلیستی مثال: But I think more realistically, that being in a gang – selling drugs for a gang – is perha ...
۱. مصرف بیش از حد دارو ۲. مقدار بیش از حد دارو ۳. ( دارو ) بیش از حد مصرف کردن مثال: That because overdoses are happening so much to the white commun ...
۱. تضعیف کننده. فرساینده. فرسایشی ۲. گام به گام. تدریجی ۳. ( آب و هوا ) ناسالم
به طور مضحکی. به طور نامعقولی مثال: Because the worst that you can say about it is that it is preposterously wasteful. زیرا بدترین چیزی که می توانید ...
۱. ( دارای ) تضاد. ( دارای ) تناقض ۲. پر از تضاد. پر از تناقض ۳. متناقض نما ۴. ( خواب ) نا به روال مثال: It is so queer that physicists resort to one ...
۱. کرخی. بی حسی ۲. بهت. بهت زدگی. حالت بهت زدگی مثال: I mistook happiness for a lot of other things, Like numbness or decadence or selfishness. من ش ...
۱. جذب شدن. جلب شدن. کشیده شدن ۲. ته نشین شدن. پایین رفتن ۳. ( فیزیک ) گرانیدن
۱. در جای نامناسب گذاشتن. در جای غلط قرار دادن ۲. نابجا بکار بردن ۳. جایی گذاشتن و فراموش کردن. گم و گور کردن مثال: It's easy to misplace your car in ...
مثال: It's easy to misplace your car in the parking lot. این ساده است که شما ماشین تان را در یک پارکینگ روباز گم و گور کنید.
۱. اضافه برآورد کردن ۲. مبالغه کردن. گزاف گفتن ۳. دست بالا گرفتن، زیاد براورد کردن/ ۱. برآورد اضافی ۲. مبالغه. گزاف مثال: You overestimate my value ...
۱. مرمت. نوسازی. تعمیر ۲. توان بخشی ۳. بازپروری ۴. اعاده حیثیت مثال: That money was enough for the rehabilitation of water services all over the coun ...
از نو ترسیم کردن. تغییر دادن مثال: The US is sitting and redrawing the map of the world on paper. ایالات متحده نشسته و دارد نقشه جهان را بر روی کاغذ ...
خستگی ناپذیر مثال: A perceptive nation and indefatigable officials are what will solve our problems. ملت بصیر و مسئولان خستگی ناپذیر هستند که مشکلات ...
ضرب المثل. مثل An adage says, originals are very hard to find. یک ضرب المثل می گوید چیزهای اصیل خیلی سخت پیدا می شوند.
به هیچ وجه، اصلا، ابدا مثال: Shall I go? No way. می توانم بروم؟ به هیچ وجه!
۱. تراشیدن ۲. ریش زدن. اصلاح کردن ۳. کم کردن. زدن ۴. درست از بغل گوش ( کسی ) رد شدن ۵. ورقه ورقه کردن ۶. اصلاح. زدن ریش ۷. ریش تراشی مثال: He shaves ...
تحلیلگر و مفسر {سیاسی} مثال: Well, what is being discussed by these commentators, both inside and outside [the country], is negotiations with the US. ...
۱. به طور غریزی. از روی غریزه ۲. به طور غیر ارادی. بی اراده
مثال: The Army must strengthen itself day by day. ارتش باید روز به روز خودش را تقویت کند.
مثال: They were able to triple the throughput of this device. آنها قادر بودند توان عملیاتی و ( بازدهی ) این دستگاه را سه برابر کنند.
۱. تثبیت کردن ۲. محکم کردن ۳. تثبیت شدن ۴. محکم شدن مثال: There are no trees on the hills to stabilize the soil. هیچ درختی در تپه ها برای تثبیت و مح ...
چاقی بیش از حد مثال: Obesity is considered a serious disease. چاقی بیش از حد یک بیماری جدی تلقی می شود.
آب لرزه، سونامی مثال: In 1989 a tsunami on the Sanriku coast left 2122 dead. در سال ۱۹۸۹ یک سونامی در ساحل سنریکو ۲۱۲۲ نفر مرده بر جای گذاشت.
ضد اطلاعات. ضد جاسوسی مثال: if the counterintelligence agencies and top commanders of the Royal Army at that time wanted to speculate on where a move ...
۱. مشترک ۲. اشتراکی ۳. فرقه ای. اقلیتی. گروهی مثال: And sharing a communal experience of watching a film و تجربیات مشترکشان را از دیدن یک فیلم به اش ...
۱. ( روانشناسی ) انگیزش ۲. انگیزه ۳. اشتیاق. رغبت ۴. ترغیب. برانگیزش مثال: The positive motivation of the American people when they’d seen this film. ...
مورد بررسی دقیق قرار دادن مثال: It had been thought out, worked on, and studied. آن مورد بررسی دقیق قرار گرفته شده بود. بر روی آن کار و مطالعه شده ب ...
تصمیم گیری شده در لحظه مثال: The nature of the movement showed that it was not a spur - of - the - moment decision. ماهیت حرکت نشان می داد که یک حرک ...
۱. بیماری جهانگیر ۲. بیماری عالمگیر ۳. ( بیماری ) جهانگیر. عالمگیر مثال: Let me show you a simulation of what a pandemic looks like. اجازه بدهید به ...
۱. شبیه سازی ۲. وانمود ۳. تقلید مثال: Let me show you a simulation of what a pandemic looks like. اجازه بدهید به شما یک شبیه سازی نشان بدهم که {نشان ...
واکسن زدن به. مایه کوبی کردن مثال: vaccinate children against smallpox واکسن زدن به بچه ها در برابر آبله / واکسینه کردن بچه ها در برابر آبله These as ...
۱. قابل دفاع ۲. قابل توجیه مثال: I don’t think that is defensible. من فکر نمی کنم آن قابل دفاع باشد. من فکر نمی کنم آن قابل توجیه باشد.
تمام جوانب چیزی را بررسی کردن مثال: They had sat down, thought things through, and worked on this. آنها نشسته بودند و تمام جوانب کارها را بررسی کرده ...
قرون وسطی. قرون میانه مثال: The clergy were the main persecutors of witches in the Middle Ages. روحانیون آزار دهنده های اصلی جادوگران در قرون وسطی ب ...
آزار رساننده. ستمگر. اذیت کننده. آزار دهنده مثال: The clergy were the main persecutors of witches in the Middle Ages. روحانیون آزار دهنده های اصلی ج ...
۱. بعد نمایی. ژرف نمایی. پرسپکتیو ۲. تناسب. نسبت. ارتباط ۳. ( معماری ) دید. تصویر ۴. ( مجازی ) بعد. ابعاد. زاویه. منظر ۵. دورنما. چشم انداز. منظره ۶. ...
زمان سنجی {درک زمان درست برای انجام یک کار} مثال: However, it lacked the correct timing. به هر حال آن فاقد زمان سنجی مناسب بود.
به هنگام بودن مثال: Another feature was the timeliness of the movement. یک جنبه دیگر، به هنگام بودن این حرکت بود.
جرات مثال: One is the courageousness of this action. یکی جرات {انجام دادن} این اقدام است.
۱. تحقیر. توهین. خواری. خفت ۲. نکبت. فلاکت. ۳. انحطاط. فساد. تباهی مثال: Because from a planning perspective, economic degradation begets environment ...
افشا. افشاگری مثال: disclosure to the media افشاگری در رسانه های گروهی
بسیار زیاد. خیلی. به شدت مثال: it didn't hurt greatly آن خیلی آسیب ندید. The weather was greatly cold. هوا به شدت سرد بود.