پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٦,٠٤٤)

بازدید
٢,٥٥٤
تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

1. مشورت کردن. مشاوره کردن. نظر کسی را خواستن 2. مراجعه کردن. رجوع کردن 3. صحبت کردن. تبادل نظر کردن. در میان گذاشتن با 4. نگاه کردن 5. مشاور بودن. ک ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

1. تشکیل دادن ، به وجود اوردن. ساختن 2. تاسیس کردن ، 3. منصوب کردن مثال: farmers constituted 10 per cent of the population کشاورزان ده درصد جمعیت رو ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

1. ثابت. بدون تغییر. 2. همیشگی. دائمی. دائم. مدام. مرتب. پیوسته. یکریز 3. وفادار. ثابت قدم. استوار 4. ثابت. مقدار ثابت. عدد ثابت مثال: the constant b ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

1. ثبات. پایدارى ، تداوم. استواری 2. وفاداری مثال: constancy between lovers وفاداری بین عشاق the constancy of Henry's views ثبات و استواری نظریات و ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

همسر ( پادشاه. ملکه ) // 1. معاشر بودن. معاشرت داشتن. نشست و برخاست کردن 2. تطبیق کردن. وفق داشتن. جور بودن. سازگار بودن مثال: the queen and her cons ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

1. قابل ملاحظه. قابل توجه. چشمگیر 2. مهم. با اهمیت 3. بسیار زیاد. فراوان 4. هنگفت. کلان 5. بزرگ. عظیم مثال: a considerable amount of money مقدار بسی ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

1. فتح. تسخیر. تصرف 2. پیروزی. چیرگی. غلبه. استیلا 3. شیفته. دلباخته 4. ( به صورت جمع ) متصرفات. فتوحات مثال: the conquest of the Aztecs تسخیر و تصر ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

1. شکست دادن. غلبه کردن بر. پیروز شدن بر 2. چیره شدن بر. دست یافتن بر 3. فتح کردن. تسخیر کردن. گشودن 4. به دام انداختن. شیفته خود ساختن مثال: the Ira ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
١

مثال: We may even overlook our physical abilities, let alone our intellectual and spiritual potential. ما ممکن است حتی متوجه توانایی های جسمی مان ن ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
١

1. اشفته. درهم برهم 2. گیج. سردرگم 3. دستپاچه. سراسیمه مثال: they are confused about what is going on آنها درباره آنچه که در حال رخ دادن است گیج و س ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
١

1. مواجه کردن. روبرو کردن 2. مواجه شدن با. روبرو شدن با 3. مواجهه دادن 4. مقابله کردن با. در مقابل کسی یا چیزی قرار گرفتن. سر راه کسی قرار گرفتن مثا ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
١

1. پیروی کردن. اطاعت کردن 2. تطبیق کردن. منطبق بودن. سازگار بودن 3. همرنگ جماعت شدن. دنباله روی کردن 4. منطبق کردن. تطبیق دادن. سازگار کردن مثال: vis ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
١

مثال: The result of self - belief and self - acceptance is discovering one's potential. نتیجه خودباروی و �خودپذیری و پذیرش خود� کشف استعدادهای خود ا ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

مثال: The result of self - belief and self - acceptance is discovering one's potential. نتیجه �خودباروی� و خودپذیری، کشف استعدادهای خود است.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

1. برخورد. درگیری. نزاع. کشمکش. دعوا 2. تعارض. تضاد. اختلاف. مغایرت. ناسازگاری// 1. تضاد داشتن. در تعارض بودن. مغایر هم بودن 2. اختلاف داشتن. برخورد ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
١

1. تایید کردن 2. به یقین تبدیل کردن. اثبات کردن 3. مطمئن شدن. اطمینان حاصل کردن 4. قطعی کردن 5. تحکیم کردن. محکم تر کردن 6. تصویب کردن. تنفیذ کردن. ص ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

1. اطمینان ، اعتماد 2. اعتماد به نفس 3. راز. سر. حرف خصوصی 4. جسارت مثال: I have little confidence in these figures من به این اشخاص اعتماد و اطمینان ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

1. اعتراف کردن 2. اقرار کردن 3. گفتن. اذعان کردن. تصدیق کردن 4. به اعتراف کسی گوش دادن مثال: he confessed that he had done it او اعتراف کرد که او ای ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
١

1. محکوم کردن ، 2. سرزنش کردن. ملامت کردن 3. رد کردن. مردود دانستن 3. غیر قابل استفاده اعلام کردن 5. لو دادن. رسوا کردن 6. تصرف کردن. مصادره کردن مثا ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

1. توافق . هماهنگی. سازگاری. سازش. مسالمت 2. معاهده 3. ( دستور زبان ) مطابقه مثال: council meetings rarely ended in concord جلسات مجلس به ندرت به تو ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
١

1. متمرکز کردن. جمع کردن 2. متمرکز شدن. جمع شدن 3. حواس خود را جمع کردن. تمرکز حواس داشتن 4. حواس خود را جمع چیزی کردن. دقت کردن 5. توجه کردن به. تاک ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
١

1. تصور کردن 2. باور کردن . 3. به فکر چیزی افتادن. از ذهن کسی گذشتن. به ذهن کسی خطور کردن 4. آبستن شدن 5. طراحی کردن. طرح ریزی کردن 6. بیان کردن. اظه ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
١

1. جوهر. ذات. ماهیت 2. ( مجازی ) روح 3. چکیده. خلاصه 4. اصل. اساس. محور 5. عصاره 6. اسانس 7. عطر مثال: the very essence of economics اصول فعلی ِ عل ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

مثال: In essence, Basij is a network of culture and thought. �در اصل� بسیج یک شبکه سازی از فکر و فرهنگ است.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٢

1. مصالحه. توافق. سازش 2. حد وسط 3. بینابین 4. مصالحه کردن 5. به خطر افتادن مثال: they reached a compromise آنها به یک توافق و سازش رسیدند. a happy ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
١

1. ترکیب 2. مخلوط. امیزه 3. واژه مرکب 4. مرکب 5. ترکیبی 6. ( جمله ) همپایه// 1. ترکیب کردن. مخلوط کردن. امیختن 2. درست کردن. ساختن 3. به توافق رسیدن. ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
١

1. غارت کردن. چپاول کردن. به یغما بردن. به غنیمت بردن 2. غارت. چپاول. تاراج. 3. غنائم. اموال غارت شده 4. اموال مسروغه مثال: they plundered the count ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
١

1. خاص. مخصوص به. ویژه. منحصر به 2. عجیب. عجیب و غریب. غیرعادی 3. ناخوش. مریض مثال: something peculiar began to happen چیزی عجیب و غریب شروع به اتفا ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
١

1. ارام. ساکت 2. صلح جو. صلح دوست. صلح طلب 3. صلح امیز. مسالمت امیز. اشتی جویانه. صلح جویانه 4. بدون جنگ و دعوا. بدون خون و خونریزی. بدون درگیری. توا ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

1. صبور. باحوصله. بردبار. شکیبا 2. صبورانه. از سر صبر 3. با پشتکار. پشتکار دار. با استقامت // 1. بیمار. مریض مثال: I must ask you to be patient من ب ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

1. بطور طبیعی ، طبیعی 2. طبعا". طبیعتا 3. ذاتا. فطرتا 4. بطور عادی. عادی 5. البته. مسلما مثال: he's naturally shy او ذاتا خجالتی است. try to act na ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

1. نومید. مایوس 2. نومیدانه. ناشی از ناامیدی 3. نومید کننده. مایوس کننده. 4. بی فایده. بی نتیجه. بی ثمر 5. نالایق. بی عرضه 6. ضعیف. ناشی 7. بد. افتضا ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

1. نیکی. خوبی ، خیر 2. پاکی. صفا 3. مهربانی. لطف. محبت 4. خاصیت. قوت 5. خدا. وای خدای من. خدا جون مثال: he had some goodness in him در او مقداری نیک ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٢

1. رفتار، معامله ، 2. نحوه برخورد. معالجه. درمان مثال: the company's treatment of its workers نحوه برخورد شرکتها با کارگرانشان. she's responding we ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٢

1. درد. زجر، عذاب ، رنج 2. مایه عذاب. مایه ناراحتی// 1. عذاب دادن. زجر دادن 2. عصبی کردن. اذیت کردن. ازار دادن مثال: months of mental and emotional ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
١

1. واریز. تسویه 2. پرداخت 3. حل و فصل ، توافق4. استقرار. اسکان 5. انتقال. واگذاری 6. مستعمره 7. کولونی مثال: a pay settlement یک واریز حقوق / یک تسو ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

1. قطعه. پاره. تکه 2. بخش. فسمت. جزء 3. ( میوه ) پَر 4. ( هندسه ) پاره خط 5. ( هندسه ) قطعه 6. تقسیم کردن مثال: orange segments تکه های پرتقال / پره ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
١

1. بنای یادبود. یادمان 2. بنای تاریخی . اثر تاریخی 3. اثر جاودان. اثر ماندنی 4. نمونه بارز. مظهر مثال: a stone monument یک بنای یادبود سنگی a monume ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
١

1. سرمایه گذاری ، 2. صرف. 3. بهره برداری. استفاده. 4. محاصره مثال: you can lose money by bad investment تو امکان داره پول خودت رو با یک سرمایه گذاری ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

1. وسیله. ابزار. 2. دستگاه 3. الت موسیقی. ساز. 4. سند 5. الت دست مثال: a wound made with a sharp instrument یک زخم با یک ابزار تیز ایجاد شد. check ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

1. پاره ، خرده ، تکه ، جزء. بخش. قسمت ۲. متلاشی شدن، قطعه قطعه کردن مثال: meteorite fragments تکه های شهاب سنگ a fragment of conversation یک بخش و ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

1. ازمایش ، 2. کار ازمایشی 3. تجربه / ۱. آزمایش کردن. ۲. آزمودن مثال: carrying out experiments انجام دادن آزمایش ها these results have been establi ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

1. هیجان. شور و شوق 2. برانگیختگی 3. تحریک 4. واقعه هیجان انگیز. رویداد مهیج مثال: the excitement of seeing a leopard in the wild واقعه هیجان انگیز ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

1. تاسیس. تشکیل. برقراری 2. موسسه. بنگاه. مغازه 3. تشکیلات مثال: the establishment of a democracy تاسیس/تشکیل و برقراری یک دموکراسی a dressmaking es ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

1. اعطا. اهدا 2. وقف. 3. موقوفه. درامدِ موقوفه 4. استعداد. موهبت. نعمت 5. بهره. بهره مندی. برخورداری مثال: the endowment of a Chair بهره مندی از یک ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

1. تشویق ، ترغیب 2. مایه دلگرمی. پشت گرمی. قوت قلب 3. حمایت. کمک مثال: she needed a bit of encouragement او یک خرده تشویق نیاز داشت. they required ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
١

1. افسون ، جادو، سحر2. زیبایی. فریبندگی. دلربایی 3. جذبه. کشش 4. خوشی. سرخوشی. سرور. شعف. شور و حال مثال: a race of giants skilled in enchantment یک ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

1. استخدام 2. اشتغال 3. کار. شغل. پیشه. حرفه 4. استعمال. به کار گیری مثال: she found employment as a clerk او یک شغل و کار به عنوان یک منشی پیدا کرد ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
١

1. ناراحتی. رنج 2. نگرانی. اضطراب 3. خجالت. شرم 4. سراسیمگی. دستپاچگی 5. گرفتاری. اشفتگی. نابسامانی 6. مایه ناراحتی. مایه سرافکندگی. مایه ننگ 7. مایه ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

1. اختلاف. اختلاف نظر 2. مخالفت 3. تضاد. ناهماهنگی 4. بگومگو. دعوا مثال: there was some disagreement over possible solutions بر روی راه حل های ممکن ...