پیشنهادهای آرمان بدیعی (٧,٤٣٥)
کمین، کمینگاه They prepared an ambuscade for the Romans. آنها برای رومی ها یک کمین گاه درست کردند.
۱. مانع شدن. مانع ورود ( چیزی یا کسی ) شدن. از ورود ( کسی یا چیزی ) جلوگیری کردن ۲. محروم کردن ۳. نادیده گرفتن. کنار گذاشتن. به حساب نیاوردن. صرف نظر ...
شرارت. عمل شرورانه مثال: Once again, they're assisting the vicious acts of this murderer and terrorist gang who has usurped Palestine and is ruling o ...
غصب کردن مثال: Once again, they're assisting the vicious acts of this murderer and terrorist gang who has usurped Palestine and is ruling over Palest ...
۱. زرنگ. زیرک. ناقلا. هوشیار ۲. زیرکانه. هوشمندانه مثال: Malcolm is a shrewd and realistic businessman. مالکوم یک تاجر زیرک و واقع بین است.
۱. میکروسکوپی. ذره بینی ۲. خرد. ریز. بسیار کوچک. ۳. دقیق. مبسوط مثال: microscopic particles ذرات میکروسکوپی ذرات ریز و بسیار کوچک
عرفانی مثال: the mystical religions of the east. مذاهب عرفانی شرق
۱. سنگین. با ابهت. پر ابهت ۲. جدی. خطیر ۳. موقر ۴. رسمی مثال: He wore such a solemn expression that I feared what he had to say. او آن چنان قیافه پ ...
۱. منقل ۲. کباب پز ( زغالی ) . باربکیو ۲. کباب. غذای بریان ۳. کباب خوران ۴. کباب کردن. بریان کردن مثال: They invited all the neighbors to their Fourt ...
رواج مثال: The prevalence of the Quran was clearly evident this month of Ramadan — the recitation of the Quran, and contemplation on its verses. در ...
تخته سه لایی. تخته سه لا مثال: a wall made of plywood panels یک دیوار ساخته شده از پنل هایی از {جنس} تخته سه لا
ظروف بلوری. اشیاء شیشه ای مثال: The expensive glassware is very fragile. این ظروف بلوری گران قیمت خیلی شکننده هستند.
۱. قدرت. نیرو. توان ۲. شور. حرارت مثال: Having a great deal of vigor, Jason was able to excel in all sports. جیسون با داشتن قدرت خیلی زیاد، قادر بود ...
بو مثال: بو The odor didn’t vanish, but lingered on for weeks. بو از بین نرفت بلکه برای هفته ها باقی ماند.
سهمیه مثال: There was a quota placed on the number of people who could migrate here from China. سهمیه ای برای تعداد افرادی که می توانستند از چین به ...
۱. لقمه. تکه ۲. لعبت. تیکه ۳. ذره. چکه. خورده مثال: Suzanne was reluctant to try even a morsel of the lobster. سوزان اکراه داشت که حتی یک تکه از {غذ ...
انسان ساز. تهیب کننده شخصیت مثال: Fasting during the month of Ramadan, intimacy with the Quran during the month of Ramadan, the Night of Qadr in the ...
آغاز کننده. شروع کننده مثال: They should know that we’ve never been the initiators of conflicts or confrontations with anyone. آنها باید بدانند که م ...
خباثت مثال: Today, the maliciousness of the cruel Zionist regime — though the term "cruel" is an inadequate description of them — has anguished the h ...
بخشنامه مثال: Regulations, directives, and guidelines shouldn’t change every day so that investors can feel confident that they can trust the process ...
نظارتی مثال: This is my message to the responsible supervisory bodies in various institutions, whether in the administration, the judiciary, or the M ...
رشادت. شجاعت مثال: The patience of the Iranian nation, their steadfastness, their courage, and their valor were all demonstrated. صبر ملت ایران، ایس ...
چرتکه. چتکه مثال: I used an abacus to calculate my average. برای حساب کردن معدلم، از چرتکه استفاده کردم.
۱. کوره ۲. تنور. تون مثال: When the furnace is hot enough, the metal is melted. وقتی کوره به اندازه کافی داغ است، فلز ذوب شده است.
ساحل. لب دریا. لب آب. کنار دریا. اسکله، بارانداز مثال: Most of the hotels are down on the waterfront. اکثر هتل ها در کنار دریا قرار دارند. My favor ...
۱. سوختن. اشتعال ۲. احتراق مثال: We all know how a combustion engine sounds like. همه ما می دانیم صدای احتراق یک موتور چطوری است؟
سرازیر شدن. جاری شدن. سیل. هجوم. ورود مثال: We see a constant influx of food. ما شاهد سرازیر شدن دائمی غذا هستیم. ما شاهد ورود دائمی غذا هستیم.
۱. حواس پرتی ۲. موجب حواس پرتی ۳. سرگرمی. وسیله تفریح ۴. پریشانی. آشفتگی خاطر ۵. ( مجازی ) دیوانگی مثال: the need for relaxation and distraction sho ...
طیف مثال: It doesn’t absorb in the electromagnetic spectrum آن جذب طیف الکترومغناطیسی نمی شود.
الکترومغناطیسی مثال: It doesn’t absorb in the electromagnetic spectrum آن جذب طیف الکترومغناطیسی نمی شود. electromagnetic waves امواج الکترومغناطیسی
۱. ( در آب ) فرو بردن. فرو کردن. ۲. ( مجازی ) غرق کردن. غوطه ور ساختن مثال: I like to immerse myself in my topics. من دوست دارم خودم را در مباحثم غر ...
۱. الزام. اجبار. ناچاری. فشار. زور ۲. محدودیت. قید. قید و بند ۳. تصنع. تکلف. تظاهر مثال: He thought he would be happier without the constraints of a ...
غیر قابل تصور. باور نکردنی مثال: The full scope of a nuclear detonation is almost unimaginable. فهم کامل ِ یک انفجار هسته ای تقریبا غیر قابل تصور اس ...
۱. انفجار ۲. صدای انفجار مثال: The full scope of a nuclear detonation is almost unimaginable. فهم کامل ِ یک انفجار هسته ای تقریبا غیر قابل تصور است.
کامل. کلی مثال: To produce a holistic view of the universe. تا یک چشم اندار کلی از جهان ارائه بدهد.
۱. کار مخاطره آمیز. ریسک ۲. سفر مخاطره آمیز ۳. کار. کسب و کار ۴. دست به کار خطرناک زدن. خطر کردن ۵. به خطر انداختن ۶. جرات کردن. به خود جرات دادن و گ ...
۱. شکوفه. ۲. شکوفه دادن. شکوفه کردن ۳. باز شدن. شکفتن ۴. رشد کردن. بالیدن. رسیدن. شکوفا شدن مثال: branches heavy with blossoms شاخه هایی مملو از شکوف ...
شهد. نوش مثال: I am going to get the nectar and I am going to leave. من می خواهم شهد را بگیرم و {آنجا} را ترک کنم.
گروه خون. گروه خونی مترادف: blood type مثال: A database of their blood group will be prepared. یک پایگاه داده ها از گروه های خونی شان آماده خواهد ش ...
رفتاری مثال: Behavioral sciences علوم رفتاری
محل کار. محیط کار مثال: Five years of productivity growth in the workplace. پنج سال رشد بهره وری در محیط کار
۱. قدرت تولید ۲. ( اقتصاد ) بهره وری مثال: Five years of productivity growth in the workplace. پنج سال رشد قدرت تولید در محل کار پنج سال رشد بهره ور ...
با قاطعیت مثال: "So be steadfast. " Stand firmly, resolutely, and hopefully. پس ثابت قدم باش. محکم، با قاطعیت و امیدوارانه بیاست.
برزخ {عالمی است بین عالم دنیا و قیامت که انسانها بعد از مرگ در آن عالم زندگی می کنند. در برزخ ارواح با بدنهای مثالی خود زندگی می کنند. اگر فرد مومن ب ...
مضاعف. فزاینده مثال: This year, Nowruz and the start of the New Year carry a heightened spiritual feeling due to them falling in these blessed days a ...
بهداشت مثال: Two and a half billion no access to sanitation دو و نیم میلیارد {نفر} دسترسی به بهداشت ندارند.
۱. نابرابر. نامساوی ۲. ناهمگن. ناهموار ۳. ناتوان مثال: It is, first of all, profoundly unequal نخست اینکه آن شدیدا نابرابر است.
وابسته به هم. لازم و ملزوم یکدیگر. دارای همبستگی متقابل مثال: We live in a world that everyone knows is interdependent, but insufficient in three maj ...
بوران. کولاک. توفان برف مثال: There is a hard snowstorm outside. بیرون توفان برف و کولاک سختی هست.
آماردان. کارشناس آمار مثال: How do you tell the introverted statistician from the extroverted statistician? تو چطور یک کارشناس آمار درون گرا را از کا ...