پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٦,٠٤٤)

بازدید
٢,٥٥٤
تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

جالب. گیرا. چشمگیر. چشم نواز. دیدنی مثال: It was an eye catching view. آن یک چشم انداز دیدنی و چشم نوازی بود.

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

مثال: you should use this eye drops to get better. شما باید از این قطره چشم استفاده کنید تا بهتر بشوید.

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

دید، بینایی مثال: She might lose her eyesight. او احتمال دارد بینایی اش را از دست بدهد.

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

سیاح ، جهانگرد . جستجوگر، مکتشف مثال: internet explorer جستجوگر اینترنت

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

1. کاوش کردن. به اکتشاف پرداختن. جستجو کردن 2. گشتن. سیاحت کردن. بازدید کردن 3. کند و کاو کردن . برسی کردن. مطالعه کردن. تحقیق کردن 4. لمس کردن مثال ...

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

1. کاوش. اکتشاف ، جستجو 2. تحقیق. برسی. مطالعه 3. سیاحت. گردش. جهانگردی مثال: the exploration of space کاوش و اکتشاف فضا explorations into the moun ...

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

1. بهره برداری ، 2. بهره کشی. استثمار 3. سوء استفاده مثال: the exploitation of mineral resources بهره برداری از منابع معدنی the exploitation of the ...

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

1. توضیح ، شرح 2. توجیه . تبیین مثال: I owe you an explanation من یک توضیح به شما بدهکارم.

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

1. کفاره 2. جبران 3. تاوان مثال: this is the expiation of your behavior. این تاوان رفتار تو است.

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

1. ازمایشی. 2. ازمایشگاهی. 3. تجربی 4. جدید. بدیع. ابتکاری مثال: the experimental stage یک بازیگری تجربی experimental music آهنگ جدید و ابتکاری

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

باتجربه . کارآزموده. مجرب. حاذق. خبره مثال: I am an experienced pediatrician working in a well known's hospital in Shanghai. من یک متخصص کودکان بات ...

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

1. پیش بینی شده. مورد انتظار 2. مورد نظر 3. دعوت شده مثال: an expected event یک اتفاق پیش بینی شده

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

1. انتظار 2. توقع. چشم داشت 3. امید 4. ارزو مثال: her expectations were unrealistic انتظارات او نامعقول بود. tense with expectation عصبی بجهت تو ...

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

گستره . پهنه. عرضه مثال: The expanse of the land گستره این سرزمین

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

1. خستگی ، فرسودگی. از پا افتادگی 2. اتمام. مصرف. مصرف بی رویه مثال: sheer exhaustion forced Paul to give up خستگی محض پل را مجبور کرد که تسلیم بشو ...

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

خسته کننده . فرساینده. طاقت فرسا. سخت مثال: It was an exhausting game. آن یک بازی خسته کننده بود.

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

1. نفس بیرون دادن 2. ( هوا. گاز. بخار. غیره ) بیرون دادن. خارج کردن مثال: she exhaled her cigarette smoke او دود سیگارش را بیرون داد.

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

1. باتعجب گفتن. 2. ابراز یا اظهار تعجب کردن. تعجب کردن. به شگفتی افتادن 3. فریاد کشیدن. داد زدن 4. اعتراض کردن

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

1. تحریک پذیر. هیجانی 2. عصبی مثال: an excitable girl یک دختر تحریک پذیر و هیجانی

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

توجه کردن مثال: Take note of this point: the nature of our military presence in Syria, and likewise in Iraq, was not like we deployed our divisions — ...

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

بیش از حد. زیاده از حد. مفرط. افراطی. زیاد مثال: excessive alcohol consumption مصرف بیش از حد مشروبات الکلی the cost is excessive این قیمت بیش از ا ...

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

بجز . جز. مگر. به استثنای. به غیر از

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

1. ممتاز بودن. برتری. تفوق 2. امتیاز. مزیت. حسن مثال: What is the excellence of this project? مزیت و حسن این پروژه چیست؟

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

1. بی نظیر بودن. ممتاز بودن. سرامد همه بودن. دست همه را از پشت بستن 2. پیشی گرفتن از. بهتر بودن از . گوی سبقت ربودن از. سبقت گرفتن از مثال: he excel ...

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

خشم . عصبانیت مثال: You should control your exasperation. تو باید خشم و عصبانیت خودت را کنترل کنی.

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

1. فراتر رفتن از. بیشتر بودن یا شدن از. گذشتن از 2. تجاوز کردن از. تخطی کردن از. پا فراتر گذاشتن از مثال: the cost will exceed �400 هزینه بیشتر از ...

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

غضب الود. خشمگین. عصبانی مثال: she has an exasperated face. او صورتی غضب آلود و خشمگین دارد.

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

1. مبالغه آمیز. اغراق امیز. گزاف 2. مفرط. افراط امیز. افراطی. بیش از حد مثال: an exaggerated praise یک تحسین مبالغه آمیز و گزاف یک تحسین بیش از حد

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

واضح. روشن . معلوم مثال: an evident subject یک موضوع واضح و روشن

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

1. همیشه 2. هر وقت. هر گاه مثال: you can come to visit me every time. شما همیشه می توانید به دیدن من بیایید.

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

1. هر چیز. هر چیزی 2. همه چیز 3. اوضاع مثال: Everything is OK. اوضاع بسیار خوب است. They jotted everything down. آنها همه چیز را با عجله یاداشت کر ...

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

صرفنظر کردن از مثال: The Syrian government itself benefited from this transit route, they received money from it, but they also waived that money. خ ...

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

همه جا. هر جایی مثال: you can stay everyplace you like. هر جایی که دوست دارید می توانید توقف کنید.

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

1. جاودانی ، ابدى ، همیشگی. جاودانه 2. بادوام 3. اخروی 4. ( عامیانه ) یکریز. مدام. دائم مثال: Except those who have faith and do righteous deeds the ...

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

نهایی. بعدی. متعاقب مثال: eventual decision. تصمیم نهایی / تصمیم بعدی

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

پرحادثه ، پر ماجرا مثال: It was an eventful day. آن یک روز پرحادثه و پرماجرا بود.

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

غوغا. سر و صدا مثال: It created an uproar across the world. آن یک غوغا و سر و صدا در سرتاسر جهان ایجاد کرد.

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

بطور مساوی. بطور یکنواخت مثال: he divided the money evenly. او پول را بطور مساوی تقسیم کرد.

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

1. مدح کردن. مدح گفتن 2. ستایش کردن. تحسین کردن. تمجید کردن مثال: He eulogized his wife. او همسرش را تحسین کرد.

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

1. اخلاقی 2. اخلاقا خوب یا درست مثال: an ethical dilemma یک محظور اخلاقی an ethical investment policy یک خط مشی سرمایه گذاری اخلاقا خوب و درست

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

1. ابدى و ازلی 2. ابدی. همیشگی. جاودان. جاودانه 3. اخروی. سرمدی 4. ثابت. لایتغیر 5. بی وقفه. دائم. یک ریز مثال: eternal happiness خوشحالی ابدی و جاو ...

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

1. تثبیت شده. پابرجا. ریشه دار. دیرینه 2. دائمی. پر و پا قرص 3. رائج. متداول. مرسوم 4. رسمی 5. صاحب نام و شناخته شده مثال: established practice عادت ...

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

خاص . مخصوص. ویژه . استثنایی مثال: especial care is required مراقبت ویژه و خاص درخواست شده.

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

سابق. پیشین. قبلی. قدیمی مثال: erstwhile manager مدیر سابق / مدیر قبلی

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

غصب مثال: You see, 75 years have passed now since the usurpation of Palestine. شما ببینید الان ۷۵ سال از غصب فلسطین گذشته است.

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

1. منصفانه. عادلانه 2. معقول مثال: equitable judgement حکم و داوری منصفانه و عادلانه

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

1. تعادل 2. توازن. موازنه 3. ارامش مثال: his equilibrium was never shaken آرامش او هیچگاه دچار تزلزل نشده بود. آرامش او هیچگاه متزلزل نشده بود.

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

مساوات ، برابری ، تساوی ، یکسانی ، شباهت مثال: we promote equality for women ما برای زنها مساوات را ترویج می کنیم. equality between supply and dem ...

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

خواندن. برشمردن. یکی یکی ذکر کردن مثال: he enumerated four objectives او چهار هدف را برشمرد. ( formal ) they enumerated hospital readmission rate ...

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

1. شرکت کننده. داوطلب. رقیب 2. تازه وارد مثال: university entrants تازه واردان دانشگاه a prize will be awarded to the best entrant یک جایزه به بهت ...