estimation

/ˌestəˈmeɪʃn̩//ˌestɪˈmeɪʃn̩/

معنی: تخمین، براورد، عقیده
معانی دیگر: برآورد، ارزیابی، حدس، نظر، دید، بینش، برآوردگری، تخمین زنی، حدس زنی، ورانداز

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act or an instance of estimating or calculating approximately.
مترادف: appraisal, assessment, estimate, evaluation, judgment, reckoning
مشابه: calculation, deduction, guess

- rapid estimation of the construction costs
[ترجمه گوگل] برآورد سریع هزینه های ساخت و ساز
[ترجمه ترگمان] تخمین سریع هزینه های ساخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: an opinion or judgment of the worth or value of someone or something.
مترادف: appraisal, assessment, judgment, valuation
مشابه: estimate, reckoning

- I have a low estimation of his abilities.
[ترجمه علیرضا آصفی سمیرمی] من تخمین کمی از توانایی های او دارم
|
[ترجمه گوگل] من تخمین کمی از توانایی های او دارم
[ترجمه ترگمان] من در مورد توانایی هاش خیلی ارزیابی دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: esteem or respect.
مترادف: admiration, esteem, honor, regard, respect
مشابه: excellence, importance, reputation, value, worth

جمله های نمونه

1. in my estimation
از نظر من

2. an instrument for the estimation of air humidity
اسبابی برای ارزیابی رطوبت هوا

3. he has sunk in the estimation of his friends
از نظر دوستانش افتاده است.

4. He comes first in my estimation.
[ترجمه گوگل]او در برآورد من اول است
[ترجمه ترگمان]اول به نظر من می آید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. In your estimation, who's going to win?
[ترجمه گوگل]به نظر شما چه کسی برنده خواهد شد؟
[ترجمه ترگمان]در نظر شما چه کسی برنده است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He went up in my estimation when I heard about his charity work.
[ترجمه گوگل]زمانی که از کار خیریه اش شنیدم، او در برآورد من بالا رفت
[ترجمه ترگمان] وقتی راجع به کار خیریه ش شنیدم، اون رفت بالا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. In my estimation, he's the more suitable candidate.
[ترجمه گوگل]به نظر من، او نامزد مناسب تری است
[ترجمه ترگمان]در نظر من، او کاندیدای مناسب تری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He went down in my estimation when he started trying to be a singer as well as an actor.
[ترجمه گوگل]او زمانی که شروع به تلاش برای خواننده شدن و همچنین بازیگر شدن کرد، از نظر من پایین آمد
[ترجمه ترگمان]او زمانی که شروع به تلاش برای تبدیل شدن به یک خواننده و بازیگر شد، در نظر من پایین رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. In my estimation, you've done a good job.
[ترجمه گوگل]به نظر من، شما کار خوبی انجام دادید
[ترجمه ترگمان]در نظر من کارت خوب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She's certainly gone up in my estimation since she told the boss what she thought of him.
[ترجمه گوگل]از زمانی که به رئیس گفت در مورد او چه فکری می کند، مطمئناً از نظر من بالا رفته است
[ترجمه ترگمان]از وقتی به سرکارگر گفت که به او چه فکر می کند از نظر من رفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I held him in high estimation.
[ترجمه گوگل]من او را بسیار ارزیابی کردم
[ترجمه ترگمان]من او را در نظر گرفتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. In my estimation a lot of other banks are going to have the same problem.
[ترجمه گوگل]به نظر من بسیاری از بانک های دیگر نیز همین مشکل را خواهند داشت
[ترجمه ترگمان]در نظر من بسیاری از بانک های دیگر هم چنین مشکلی دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She went up in my estimation when I discovered how much charity work she does.
[ترجمه گوگل]وقتی متوجه شدم که چقدر کار خیریه انجام می دهد، او از برآورد من بالا رفت
[ترجمه ترگمان]وقتی فهمیدم چقدر کار خیریه داره انجام میده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He has gone down considerably in my estimation.
[ترجمه گوگل]او به طور قابل توجهی در برآورد من پایین آمده است
[ترجمه ترگمان]در نظر من، او به طور قابل ملاحظه ای پیش رفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تخمین (اسم)
approximation, estimate, guess, conjecture, surmise, assessment, estimation

براورد (اسم)
calculation, estimate, assessment, estimation, survey

عقیده (اسم)
impression, say, view, judgment, opinion, viewpoint, faith, belief, thought, notion, conception, estimation, review, credo, conviction, tenet, creed

تخصصی

[حسابداری] برآورد ؛ تخمین
[عمران و معماری] تخمین - برآورد
[نساجی] برآورد
[ریاضیات] برآورد، تخمین، برآورد کردن، تخمین زدن، ارزیابی، تقریب
[آمار] برآورد

انگلیسی به انگلیسی

• assessment, judgment, opinion
an estimation is an approximate calculation, or the result obtained by it.
your estimation of a person or situation is your opinion of them.

پیشنهاد کاربران

estimation ( آمار )
واژه مصوب: برآورد 2
تعریف: شیوه‏ای آماری برای ارائۀ فرمولی که بتواند تحت شرایطی معین با استفاده از مقدار مشاهدات نمونه‏ای، تقریبی را برای یک پارامتر ارائه کند
ارزیابی
برآورد ( کردن )

بپرس