پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٦,٠٤٤)

بازدید
٢,٥٥٤
تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

پیش پندار. پیش فرض ذهنی مثال: I used the power of words and will to challenge the preconceptions من از قدرت کلمات و ارده برای به مبارزه طلبیدن پیش ف ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. بی جان. فاقد حیات ۲. بی روح. ملال اور مثال: Once I was perceived to be an inanimate object, a mindless phantom of a boy in a wheelchair. قبلا من ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

بطور غیر کلامی. بطور غیر زبانی

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

تجدید چاپ. تجدید چاپ کردن مثال: Additionally, many books that had been reprinted previously were being reprinted once again. مضافا بر اینکه بسیاری ا ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

مضافا بر اینکه مثال: Additionally, many books that had been reprinted previously were being reprinted once again. مضافا بر اینکه بسیاری از کتابهایی ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

جشن هزار ساله. نسل هزاره جدید مثال: There was a recent survey of millennials asking them what their most important life goals were, and more than 80 ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
١

بازنگری. بازاندیشی مثال: With hindsight, I should have taken the job. با بازنگری، من باید این شغل را بدست بیاورم.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

فوق العاده. بی اندازه. بسیار مثال: Studies like this are exceedingly rare. مطالعاتی شبیه این فوق العاده بی نظیر هستند.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

موسس. بنیانگذار. بنیادگذار. بانی / ۱. با شکست مواجه شدن. شکست خوردن. موفق نشدن. نگرفتن ۲. ( کشتی ) زیر آب رفتن. غرق شدن ۳. ( اسب ) از پا درآمدن. به ز ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

میانسالی مثال: We will soon face to Midlife crisis. ما به زودی با بحران میانسالی روبرو خواهیم شد.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
١

آدم هشتاد و چند ساله مثال: If we could predict who was going to grow into happy, healthy octogenarian and who wasn’t. اگر ما می توانستیم پیش بینی بک ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
١

۱. بند. تسمه ۲. کوله بچه. ۳. قلاب سنگ. سنگ قلاب. فلاخن ۴. پرتاب ۵. پرتاب کردن. پرت کردن. انداختن ۶. بستن. بند کردن. قلاب کردن. آویزان کردن مثال: And ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

کارت پستال مثال: I want a postcard, an envelope and a stamp من یک کارت پستال یک پاکت نامه و یک تمبر می خواهم.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. یاد ( کسی یا چیزی را ) گرامی داشتن ۲. خاطره ( کسی یا چیزی را ) زنده نگهداشتن ۳. سالروز ( واقعه ای را ) جشن گرفتن مثال: Commemorate Nuclear Energy ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

مورد استقبال واقع شده مثال: Almost all or most responded positively, stating that their sales were strong and that their books were being well - rece ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

1. مشکل. دشوار 2. اشکال 3. دردسر. زحمت. گرفتاری. مخمصه مثال: the difficulty of balancing motherhood with a career دشواریِ متعادل کردن ( وظیفه ) ماد ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

1. جلد. مجلد 2. کتاب 3. حجم. گنجایش 4. مقدار. اندازه 5. ( صدا ) بلندی مثال: a volume from the library یک کتاب از کتابخانه a glass syringe of known ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

1. داوطلب 2. داوطلبانه 3. داوطلب شدن 4. داوطلبانه گفتن. به میل خود گفتن 5. ( کسی را ) انتخاب کردن. بر عهده کسی گذاشتن مثال: verb I volunteered my s ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

1. استفراغ کردن. بالا اوردن 2. استفراغ verb مثال: he needed to vomit او نیاز داشت که استفراغ کند. I vomited my breakfast من صبحانه ام را بالا آو ...

پیشنهاد
٠

سازمان تبلیغات اسلامی مثال: Government officials such as in the Ministry of Culture and Islamic Guidance, the Islamic Propagation Organization, and t ...

پیشنهاد
٠

وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی مثال: Government officials such as in the Ministry of Culture and Islamic Guidance, the Islamic Propagation Organization, ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
١

1. چروک. چین و چروک 2. پند. راهنمایی 3. چروک انداختن 4. اخم کردن 6. چروک شدن. چروک افتادن مثال: noun fine wrinkles around her mouth چروکهای ریز اط ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

مثال: No wonder he is not hungry; he has been eating sweets all day. پس ییخود نیست که گرسنه اش نیست. تمام روز داشت شیرینی می خورد.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

مثال: I wonder if you could lend me some money? می خواهم ببینم که آیا می توانی به من پول قرض بدهی؟

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

1. اعجاب. بهت. شگفتی 2. معجره. اعجاز 3. ( بصورت جمع ) عجایب 4. جای تعجب. اسباب شگفتی // 1. تعجب کردن. متحیر بودن. فکر کردن. به فکر افتادن. در فکر بود ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

مثال: I am wise to this situation. من به این وضعیت آگاهم.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

1. خردمند، عاقل. باتدبیر 2. خردمندانه. عاقلانه. مدبرانه مثال: a wise old man یک پیرمرد خردمند و عاقل

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

سبد خرید. سبد معیشت مثال: Books should have a special place in both people's shopping carts and in their purchases, and they need to allocate some of ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
١

از میان برداشتن مثال: One dose of penicillin can wipe out the infection. یک یک دُز پنیسیلین می تواند عفونت را از میان بردارد.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

1. پاک کردن. تمیز کردن 2. خشک کردن 3. زدن 4. تمیز کاری . ( عمل ) پاک کردن. نظافت مثال: verb Beth wiped the table بث میز را خشک کرد. / بث میز را تمی ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

در یک چشم بر هم زدن. خیلی سریع مثال: He disappeared in the wink of an eye. او خیلی سریع و در یک چشم به هم زدن ناپدید شد.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

1. چشمک زدن ، 2. پلک زدن 3. سو سو زدن 4. چراغ زدن. راهنما زدن 5. روشن و خاموش کردن 6. چشمک. سو سو 7. لحظه. آن مثال: verb he winked an eye at her ا ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

1. پژمرده شدن. پژمردن 2. پژمرده کردن 3. وا رفتن. از حال رفتن مثال: the roses had begun to wilt گلهای رز شروع به پژمرده شدن کرده بودند. wilting in ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

گردباد مثال: the building was hit by a whirlwind ساختمان توسط گردباد آسیب دیده بود.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

مثال: All individuals, from all walks of life, from different age groups and academic levels, need to read books. همه افراد، از تمام اقشار جامعه، از ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

1. چرخ ، 2. ( اتومبیل ) فرمان 3. چرخش 4. با چرخ بردن 5. چرخیدن. چرخ زدن. دور زدن 6. برگشتن مثال: noun a wagon wheel یک چرخ واگن verb she wheeled t ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
١

1. زدن. محکم زدن 2. ضربه. 3. صدای ضربه. 4. سهم. قسمت مثال: verb she whacked him on the head او ( زن ) محکم زد توی سر مرد noun he got a whack with ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

1. بی فایده. بیهوده. غیر ضروری 2. ضعیف. بی رمق. تحلیل رفته 3. ضایع شده. تلف شده. هدر رفته 4. پاتیل. سیاه مست مثال: a wasted effort یک تلاش بیهوده a ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

1. عذر موجه. دلیل قانع کننده. 2. مجوز. اجازه 3. حکم 4. ایجاب کردن 5. توجیه کردن 6. ضمانت کردن. تضمین کردن 7. قول دادن مثال: noun a warrant for his ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

1. رئیس. سرپرست. مسئول 2. رئیس زندان ۳. ناظر مثال: the flats have a resident warden آپارتمان ها یک سرپرستِ مستقر دارد. a game warden یک ناظر بازی ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

1. پرسه زدن 2. سرگردان بودن. اواره بودن 3. منحرف شدن. دور افتادن 4. گم شدن 5. ( از موضوع ) پرت شدن 6. ( افکار ) پریشان بودن 7. ( خیابان و رودخانه ) پ ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

1. غوطه خوردن در. غوطه ور بودن در. غلتیدن 2. غوطه. غوطه وری مثال: buffalo wallowed in the lake بوفالو در دریاچه غلتیدن a ship wallowing in stormy s ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

1. جنباندن ، تکان دادن ، 2. جنبیدن. تکان خوردن 3. تکان. جنبش. حرکت مثال: verb the dog's tail wagged frantically دم سگ دیوانه وار می جنبید. he wagg ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
١

1. وزن ، 2. سنگینی 3. بار ( سنگین ) وزنه. سنگ 4. ( سیستم ) اوزان 5. ارزش. اهمیت 6. سنگین کردن. وزنه بستن به 7. بار کسی کردن 8. سنگینی کردن مثال: the ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

1. خوش امدید // 1. خوش امد. استقبال 2. بجا. به مورد. قابل قبول 3. خوشایند. مطبوع. مطلوب 4. خوش امد گفتن به 5. استقبال کردن از 6. برخورد کردن با. پذیر ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

1. ثروت 2. گنجینه مثال: He says, ‘I have squandered immense wealth’. او می گوید ثروت عظیمی را هدر دادم. � یقول اهلکت مالا لبدا� a wealth of inform ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

1. ضعیف کردن. تضعیف کردن 2. ضعیف شدن. تضعیف شدن 3. سست شدن. نرم شدن 4. سست کردن 5. تقلیل دادن مثال: the virus weakened him terribly ویروس به طور وحش ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

1. رزل. شرور. پلید. بی رحم 2. رذیلانه. مغرضانه. بی رحمانه 3. شیطان. شیطنت امیز 4. خطرناک. ترسناک. هولناک مثال: wicked deeds اعمال پلید the wind w ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

1. شاهد 2. شهادت. گواهی 3. دلیل. نشانه. گواه 4. شاهد بودن 5. شهادت دادن 6. گواهی کردن. تصدیق کردن 7. نشان دادن. گواه بر چیزی بودن مثال: witnesses cl ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

مثال: she's an ideal of womanhood او در زنیت {زن بودن} یک ایده آل و نمونه کامل است.