extinguish


معنی: کشتن، فرو نشاندن، خاموش کردن، منقرض کردن
معانی دیگر: (آتش و غیره) خاموش کردن، آتش نشانی کردن، اطفا کردن، (امید و عمر و غیره) به پایان رساندن، ازمیان بردن، نابود کردن، برانداختن، نیست کردن، (نفس و صدا و غیره) خفه کردن، ساکت کردن، تحت الشعاع قرار دادن، در پرتو گذاشتن، سایه افکندن بر، محو کردن، بی جلوه کردن، خفه کردن، منقر­ کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: extinguishes, extinguishing, extinguished
مشتقات: extinguishable (adj.), extinguishment (n.)
(1) تعریف: to put out (a fire, flame, or light).
مترادف: douse, quench, snuff out
متضاد: ignite, inflame, kindle, light
مشابه: damp, smother

(2) تعریف: to put an end to; demolish.
مترادف: abolish, destroy, finish, kill
متضاد: kindle
مشابه: demolish, end, expunge, quash, quench, remove, ruin, squelch, trample, wreck

- The resumption of bombing extinguished all hope of an early peace.
[ترجمه گوگل] از سرگیری بمباران همه امیدها به صلح زودهنگام را خاموش کرد
[ترجمه ترگمان] از سرگیری بمب گذاری امید یک صلح زودرس را خاموش کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to eclipse or obscure.
مترادف: eclipse, overshadow
مشابه: bedim, darken, obscure

(4) تعریف: in law, to settle or discharge (a debt).
مترادف: discharge, settle
مشابه: cancel, compensate, pay, recompense

جمله های نمونه

1. before entering this building you must extinguish your cigarets
پیش از ورود به این ساختمان باید سیگارهای خود را خاموش کنید.

2. It took about 50 minutes to extinguish the fire.
[ترجمه گوگل]حدود 50 دقیقه طول کشید تا آتش خاموش شود
[ترجمه ترگمان]برای خاموش کردن آتش حدود ۵۰ دقیقه طول کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. It took the firefighters several hours to extinguish the flames.
[ترجمه مصطفی] خاموش کردن شعله های آتش چندین ساعت وقت آتش نشانان را گرفت.
|
[ترجمه گوگل]اطفای حریق توسط آتش نشانان چند ساعت طول کشید
[ترجمه ترگمان]آتش نشانان چندین ساعت طول کشید تا آتش را خاموش کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Nothing could extinguish his love for her.
[ترجمه گوگل]هیچ چیز نمی توانست عشق او را به او خاموش کند
[ترجمه ترگمان]هیچ چیز نمی توانست عشقش را برای او خاموش کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Firefighters tried to extinguish the flames.
[ترجمه گوگل]آتش نشانان تلاش کردند تا شعله های آتش را خاموش کنند
[ترجمه ترگمان]Firefighters سعی کرد شعله های آتش را خاموش کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. They tried to extinguish the flames.
[ترجمه گوگل]سعی کردند شعله های آتش را خاموش کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها سعی کردند شعله های آتش را خاموش کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Firemen were called to extinguish the blaze.
[ترجمه گوگل]آتش نشانان برای اطفای حریق فراخوانده شدند
[ترجمه ترگمان]Firemen نامیده می شدند که شعله را خاموش کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Please extinguish all cigarettes.
[ترجمه گوگل]لطفا تمام سیگارها را خاموش کنید
[ترجمه ترگمان]لطفا همه سیگارها رو خاموش کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Firemen wearing breathing apparatus used special foam to extinguish the flames in the factory's North Works.
[ترجمه گوگل]آتش نشانان با استفاده از دستگاه تنفسی از فوم مخصوص برای خاموش کردن شعله های آتش در شمال ورکز کارخانه استفاده کردند
[ترجمه ترگمان]Firemen که دستگاه تنفس را به تن داشتند از کف ویژه ای برای خاموش کردن شعله ها در آثار شمال کارخانه استفاده می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Protestant endeavours to extinguish popular superstitions and the widespread belief in magical remedies also proved largely futile.
[ترجمه گوگل]تلاش‌های پروتستان‌ها برای خاموش کردن خرافات رایج و اعتقاد گسترده به داروهای جادویی نیز تا حد زیادی بی‌فایده بود
[ترجمه ترگمان]کوشش های پروتستان ها برای از بین بردن خرافات مردمی و اعتقاد گسترده به درمان های جادویی نیز تا حد زیادی بی فایده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The punisher used here is designed to extinguish the undesirable behaviour.
[ترجمه گوگل]تنبیه کننده مورد استفاده در اینجا برای خاموش کردن رفتار نامطلوب طراحی شده است
[ترجمه ترگمان]The که در اینجا به کار می رود برای خاموش کردن رفتار نامطلوب طراحی شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The waters of chaos which extinguish life in judgment actually bear up the survivors, becoming their means of salvation.
[ترجمه گوگل]آب هرج و مرج که زندگی را در قضاوت خاموش می کند، در واقع بازماندگان را تحمل می کند و ابزار نجات آنها می شود
[ترجمه ترگمان]آب های اغتشاش و هرج و مرج که زندگی را خاموش می کنند، نجات یافتگان را تحمل می کنند، و وسیله نجات آن ها می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Extinguish egoism, with its desires and fears, and Nirvana is immediately ours!
[ترجمه گوگل]خودخواهی را با خواسته ها و ترس هایش خاموش کنید و نیروانا بلافاصله مال ماست!
[ترجمه ترگمان]خودخواهی Extinguish، با نیازها و ترس ها، و Nirvana بلافاصله مال ما است!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Exhalations from the Earth extinguish the sun's fire gradually every day and cause the darkness of night.
[ترجمه گوگل]بازدم از زمین هر روز به تدریج آتش خورشید را خاموش می کند و باعث تاریکی شب می شود
[ترجمه ترگمان]exhalations از زمین، آتش خورشید را هر روز به تدریج خاموش می کند و تاریکی شب را خاموش می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کشتن (فعل)
benumb, amortize, destroy, dispatch, administer, administrate, kill, murder, assassinate, mortify, amortise, fordo, extinguish, rat, burke, butcher, smite, knock off, misdo

فرو نشاندن (فعل)
curb, suppress, calm, appease, stanch, pacify, quell, quench, tranquilize, stifle, extinguish, distinguish, slack, lull, soften, oppress, mollify, repress

خاموش کردن (فعل)
snub, out, dumb, stanch, silence, quench, stifle, smother, extinguish, muffle, put out, hush, make silent, slake, snub out, suffocate

منقرض کردن (فعل)
overthrow, exterminate, extinguish

تخصصی

[حقوق] باطل کردن، لغو کردن، ساقط کردن، از بین بردن، محو کردن، کان لم یکن کردن (حق، تعهد، بدهی، قرارداد)
[نساجی] خاموش کردن آتش

انگلیسی به انگلیسی

• put out, quench; totally destroy, annihilate
if you extinguish a fire or a light, you stop it burning or shining; a formal word.
to extinguish a quality, idea or feeling means to destroy it; a formal word.

پیشنهاد کاربران

extinguish ( v ) ( ɪkˈstɪŋɡwɪʃ ) =to make a fire stop burning or a light stop shining, e. g. Firefighters tried to extinguish the flames. All lights had been extinguished.
extinguish
put out
These types of headlamps don't extinguish in the wind.
Here: turn off
Extinguished: Adj
ساقط شدن
در متون حقوقی
مثلا ساقط شدن تعهدات
برانداختن
make sth stopn burning
کپسول آتشنشانی
1 - از بین بردن 2 - نابود کردن 3 - منقرض کردن
ریشه کن کردن
خاموش کردن
منقرض کردن
ملغی کردن
To put out
پایان دادن
ادامه ندادن کاری
1. خاموش کردن
2. پایان دادن

( تشنگی ) فرونشاندن، برطرف کردن
( آتش و . . ) خاموش کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس