punishable

/ˈpənɪʃəbl̩//ˈpʌnɪʃəbl̩/

معنی: قابل مجازات، سزاپذیر
معانی دیگر: قابل تنبیه، تنبیه پذیر، سزاوار گوشمالی، قابل کیفر

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: punishability (n.)
• : تعریف: subject to punishment, as an offense or an offender.

جمله های نمونه

1. a punishable offence
جرم قابل تنبیه

2. libel is punishable by law
افترا قانونا قابل کیفر است.

3. desertion from the army is severely punishable
فرار از ارتش مجازات شدید دارد.

4. in the middle ages, blasphemy was punishable by death
در قرون وسطی مجازات کفرگویی اعدام بود.

5. Child abuse is a punishable offense.
[ترجمه گوگل]کودک آزاری یک جرم قابل مجازات است
[ترجمه ترگمان]آزار و اذیت کودکان یک جرم قابل مجازات است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The offence is punishable by up to three months' imprisonment.
[ترجمه گوگل]مجازات این جرم تا سه ماه حبس است
[ترجمه ترگمان]جرم این جرم تا سه ماه زندان قابل مجازات است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Treason in this country is still punishable by death.
[ترجمه گوگل]خیانت در این کشور هنوز مجازات اعدام دارد
[ترجمه ترگمان]Treason در این کشور هنوز با مرگ قابل مجازات است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. During the war, desertion was punishable by death.
[ترجمه گوگل]در طول جنگ، فرار از خدمت مجازات اعدام داشت
[ترجمه ترگمان]در طول جنگ، فرار از فرار مستوجب مجازات مرگ بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. In those days apostasy was punishable by death.
[ترجمه گوگل]در آن روزها مجازات ارتداد اعدام بود
[ترجمه ترگمان]در آن روزگار، مرگ، قابل مجازات مرگ بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Desertion from the army is punishable by death.
[ترجمه گوگل]فرار از ارتش مجازات اعدام دارد
[ترجمه ترگمان]مرگ از ارتش با مرگ قابل مجازات است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Non-compliance is punishable by way of a fine.
[ترجمه گوگل]عدم رعایت جریمه نقدی است
[ترجمه ترگمان]عدم انطباق با روش جریمه قابل مجازات است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The charge is punishable by a maximum of five years in prison and a $ 000 fine.
[ترجمه گوگل]مجازات این اتهام حداکثر پنج سال زندان و 000 دلار جریمه است
[ترجمه ترگمان]این اتهام با حداکثر ۵ سال زندان و ۵،۰۰۰ دلار جریمه می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Plotting against the government was punishable by death.
[ترجمه گوگل]مجازات توطئه علیه دولت اعدام بود
[ترجمه ترگمان]مجازات علیه دولت با مرگ قابل مجازات بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. This offence is punishable only with a fine, whereas reckless driving carries a maximum of two years' imprisonment.
[ترجمه گوگل]این تخلف فقط جریمه نقدی دارد و رانندگی بی احتیاطی حداکثر تا دو سال حبس دارد
[ترجمه ترگمان]این جرم تنها با جریمه نقدی قابل مجازات است در حالی که رانندگی بی ملاحظه حداکثر دو سال زندان دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Incest was punishable by death.
[ترجمه گوگل]مجازات محارم اعدام بود
[ترجمه ترگمان]مرگ قابل مجازات مرگ بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

قابل مجازات (صفت)
culpable, punishable

سزاپذیر (صفت)
punishable

تخصصی

[حقوق] قابل مجازات، قابل کیفر، مستوجب کیفر

انگلیسی به انگلیسی

• liable to be punished, may be punished
if a crime is punishable in a particular way, anyone who commits it can be punished in that way.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : punish
✅️ اسم ( noun ) : punishment
✅️ صفت ( adjective ) : punishable / punishing / punitive
✅️ قید ( adverb ) : punishingly / punitively
محکوم
قابل تنبیه

بپرس