purify

/ˈpjʊrəˌfaɪ//ˈpjʊərɪfaɪ/

معنی: پاک کردن، تصفیه کردن، پالودن، خالص کردن، پالایش کردن
معانی دیگر: صافی کردن، پاکسازی کردن، وش کردن، پاکیزه کردن، تمیز کردن، تطهیر کردن، مطهر کردن، تزکیه کردن، (متن و غیره) حک و اصلاح کردن، به صورت اصلی برگرداندن، سره کردن، پیراستن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: purifies, purifying, purified
(1) تعریف: to free from dirt, contamination, or other unwanted elements.
مترادف: decontaminate, sanitize
متضاد: adulterate, contaminate, corrupt, defile, pollute, soil, taint
مشابه: clarify, clean, cleanse, clear, deodorize, disinfect, distill, filter, freshen, isolate, purge, rarefy, refine, sterilize

(2) تعریف: to rid of guilt and sin; make spiritually pure.
مترادف: cleanse, purge, sanctify
متضاد: pollute
مشابه: absolve, chasten, consecrate, exculpate, exonerate, redeem, rid, wash
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: purification (n.), purifier (n.)
• : تعریف: to become pure.
مترادف: purge
مشابه: clear, rarefy

جمله های نمونه

1. I take wheat and yeast tablets daily to purify the blood.
[ترجمه گوگل]برای تصفیه خون روزانه قرص گندم و مخمر مصرف می کنم
[ترجمه ترگمان]من هر روز قرص های گندم و مخمر را برای تصفیه خون می گیرم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Crude oil is industrially refined to purify it and separate out the different elements, such as benzene.
[ترجمه گوگل]نفت خام برای خالص سازی و جداسازی عناصر مختلف مانند بنزن به صورت صنعتی تصفیه می شود
[ترجمه ترگمان]نفت خام به صورت صنعتی تصفیه می شود تا آن را تصفیه کرده و عناصر مختلف مثل بنزن را از هم جدا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Potting up green plants in the house will purify the air inside.
[ترجمه گوگل]قرار دادن گیاهان سبز در خانه باعث تصفیه هوای داخل می شود
[ترجمه ترگمان]گیاهان سبز در خانه هوا را تصفیه می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. One tablet will purify a litre of water in 10 minutes.
[ترجمه گوگل]یک قرص یک لیتر آب را در 10 دقیقه تصفیه می کند
[ترجمه ترگمان]یک لوح در عرض ۱۰ دقیقه یک لیتر آب را تصفیه خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. They prayed to God to purify them.
[ترجمه گوگل]آنها از خدا خواستند که آنها را پاک کند
[ترجمه ترگمان]آن ها به درگاه خداوند دعا کردند که آن ها را تصفیه کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Hindus purify themselves by bathing in the river Ganges.
[ترجمه گوگل]هندوها با حمام کردن در رودخانه گنگ خود را پاک می کنند
[ترجمه ترگمان]هندوها با استحمام در گنگ رودخانه خود را تصفیه می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Plants help to purify the air.
[ترجمه Mehrasa] گیاهان به تصفیه هوا کمک میکنند
|
[ترجمه گوگل]گیاهان به تصفیه هوا کمک می کنند
[ترجمه ترگمان]گیاهان کمک می کنند که هوا را تصفیه کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The priest must be celibate in order to purify himself for the handling of the sacred in the sacrament.
[ترجمه گوگل]کشیش باید مجرد باشد تا خود را برای رسیدگی به امور مقدس در آیین مقدس پاک کند
[ترجمه ترگمان]کشیش باید مجرد باشد تا خودش را برای پاک کردن مراسم مذهبی در مراسم مذهبی پاک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. In fact it will purify the water even further.
[ترجمه گوگل]در واقع آب را حتی بیشتر تصفیه می کند
[ترجمه ترگمان]در واقع آب را حتی بیشتر تصفیه خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It has been found that houseplants help purify the air.
[ترجمه گوگل]مشخص شده است که گیاهان آپارتمانی به تصفیه هوا کمک می کنند
[ترجمه ترگمان]کشف شده است که houseplants به تصفیه هوا کمک می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. You can purify water by boiling and filtering it.
[ترجمه گوگل]می توانید آب را با جوشاندن و صاف کردن آن تصفیه کنید
[ترجمه ترگمان]شما می توانید با جوش و تصفیه آن آب را تصفیه کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I understand that they purify minuscule amounts of water.
[ترجمه گوگل]من درک می کنم که آنها مقادیر ناچیزی آب را تصفیه می کنند
[ترجمه ترگمان]من درک می کنم که آن ها مقدار کمی آب را تصفیه می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. But this alone will not purify your water of waste products that are invisible to the eye.
[ترجمه گوگل]اما این به تنهایی آب شما را از مواد زائدی که برای چشم نامرئی هستند، تصفیه نمی کند
[ترجمه ترگمان]اما این تنها آب شما را از محصولات زائد پاک نخواهد کرد که در چشم شما نامریی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. You float the cream and purify that and you have your latex.
[ترجمه گوگل]شما کرم را شناور می کنید و آن را تصفیه می کنید و لاتکس خود را دارید
[ترجمه ترگمان]تو بستنی رو شناور می کنی و that رو پاک می کنی و you هم داری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. It will separate and purify molecules ranging from a few milligrams to several grams from solution.
[ترجمه گوگل]این ماده مولکول هایی را از چند میلی گرم تا چندین گرم از محلول جدا و خالص می کند
[ترجمه ترگمان]این ماده مولکول ها را از چند میلی گرم تا چند گرم از محلول جدا و تصفیه می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پاک کردن (فعل)
wash, wipe, abrade, erase, clean, purify, cleanse, rub, scrape, absolve, absterge, purge, assoil, obliterate, expiate, mop, furbish, lustrate, deterge, efface, sublimate, willow, winnow, wipe up

تصفیه کردن (فعل)
settle, clean, purify, cleanse, accord, refine, clean up, filter, purge, establish, administer, administrate, rarefy, sublimate, filtrate

پالودن (فعل)
purify, refine, filter, strain

خالص کردن (فعل)
purify, refine

پالایش کردن (فعل)
purify

تخصصی

[نساجی] تصفیه کردن - خالص سازی
[پلیمر] خالص کردن

انگلیسی به انگلیسی

• sanctify, make pure, expiate sins; cleanse, remove dirt or contamination
if you purify a substance, you make it pure by removing any harmful, dirty, or inferior substances from it.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : purify
✅️ اسم ( noun ) : purity / purification / purifier / purist / puritan / puritanism
✅️ صفت ( adjective ) : pure / puritan / puritanical
✅️ قید ( adverb ) : purely
خالص سازی
خالص کردن
purify ( علوم و فنّاوری غذا )
واژه مصوب: خالص کردن
تعریف: حذف کردن آلاینده‏ها یا ترکیبات نامطلوب از یک ماده
خالص سازی
تلخیص
تخلیص

بپرس