پیشنهادهای مالک میرزائی (٣٥٣)
به روی خود نیاوردن یک مشکل یا موضوع بغرنج
خط و خش ( مثل خط و خش روی ماشین )
پنجر Your car has a flat tire لاستیک ماشینت پنچر شده.
گودی و تورفتگی روی ماشین بر اثر تصادف
Hang up : تموم کردن تماس تلفتی Hang on: صبر کردن
گلیم خود را از آب کشیدن از عهده خود برآمدن قسر در رفتن
چه اشتباهی! نباید این کار رو می کردی!
آخ ، آی ( ناشی از درد و. . . )
چندشه ، چه چندش آور
رقابت شدید و منفی که در اون هیچ کس به دیگری رحم نمی کنه
مربع های درخشان زرد شب نمای وسط جاده ها
خطوط منظم و موازی که در کنار و وسط جاده ها ایجاد می شد تا با عبور ماشین از روی انها راننده خواب آلود متوجه انحراف ماشین شود
با چیزی ، چیز دیگر رو کاملا پوشوندن. مثلا در زمستون بدن رو با پتو کاملا cover up کنیم
بالا و پایین رفتن. His heads bobs. سرش بالا و پایین می شه ( خوابش میاد ) .
چیزی رو دور چیز دیگر پیچیدن مثال: I wrap up in a blanket من پتو رو دور خودم می پیچم.
عوض کردن ( کانال های تلویزیون ) مثال: He phips through the channels frequently. او مرتب کانال ها رو عوض می کنه.
آشغال ها رو بیرون گذاشتن
خیلی هیجان آور
خیلی شیرین
حقه بازی و حیله گری
چرت و پرت
پلاسیده مثال: This lettuce is mushy. این کاهو پلاسیده شده
در مودد مواد غذایی : فاسد شدن. مثال؛ The milk is spoiled. شیر فاسد شده.
چیزی را به خاطر آوردن
یاری نکردن مثال : My memory fails me. حافظه ام یاری نمی کنه
یاد نیاوردن مثال Do you remember me? Sorry , I'm draing a blank. منو یادت میادت؟ متاسفم . یادم نمیاد.
گرگم به هوا مثال: They are playing tag. اونا دارن گرگم به هوا بازی می کنن
تیله بازی
بازی قایم باشک مثال: We are playing hide and seek. ما داریم قایم باشک ، بازی می کنیم.
نشستن به گونه ای که به جایی تکیه نکرده باشی. نشستن بدون تکیه کردن
ممنونم خانم سپاسگزارم خانم
برخورد کردن بدن به بدن یکی دیگه ، تنه زدن . . .
جور دیگه ای توضیح دادن مثال: Let me put it this way. بذار این جوری برات توضیح بدم
به بیان کوتاه ، خلاصه بگم
به بیان ساده تر
همین جا بمون ، از جات تکون نخور
انجام کاری که باعث خوشحالی کسی بشه. مثال: All the students want to be in the teachers good book. همه دانش آموزان می خواهند که باعث خوشحالی معلمان ...
تموم تلاش رو به کار بستن برای انجام بهینه کاری سنگ تموم گذاشتن از جون و دل مایه گذاشتن. مثال: He went the extra mile to prepare the documents b ...
شروع یک فعالیت و راه افتادن در اون ، روی غلتک افتادن مثال: It's only my first week at the new company. I'm steal geting my feet wet. تازه اولین ه ...
چراغ خواب ، چراغ شب خواب
پَنس - موچین
ظرف شستن مثال: You don't have to do dishes. مجبور نیستی ظرف ها رو بشوری.
نگران نباش. مضطرب نباش
اروم بودن ، خونسرد بودن. مثال Hold your horses. آروم باش
بوی دروغ به مشام رسیدن
آشنا به نظر رسیدن. مثال: Does it ring a bell? ایا اون چیزی رو به بادت میاره؟ واست آشنا نیست؟
رو مخ کسی بودن ازار دادن دیگران. مثال: My friend drives me up the wall. رفیقم بدجوری رو مخمه
مچ کسی رو هنگام دزدی گرفتن
نیمرویی که زیاد پخته شده باشه. نیمروی نیمسوخته و سفت
تخم مرغ نیمرویی که زرده ش ابکی و سفیده ش کامل پخته باشد.