پیشنهادهای مالک میرزائی (٤٣٥)
فشردن و چلوندن چیزهایی مثل پارچه خیس و. . .
دست از سرم بردار. نمی خوام بشنوم
حتما همین طوره. صد درد صد
مشکل چیه؟ اتفاقی افتاده؟
بریز بپاش ، کثیفی ، افتصاح ، بهم ریختگی. مثلا وارد خونه می شی می بینی همه چی به هم ریخته. میگی: !What a mess چقدر به هم ریخته؟
معنی اصلی: عصب معنی مجازی و عامیانه: پر رو مثال: What a nerve چه پررو!
توی دردسر بدی افتادن، بدجور شکست خوردن
دپرس بودن ، روحیه نداشتن
پررو نشو
دانه دادن گیاهان ، دانه پراکنی گیاهان برای لقاح گیاهان استفاده می شود. مثال Most of plants lay eggs. بیشتر گیاهان دانه های خود را پراکنده می کنن ...
به معنی حامله و باردار است اما برای انسان به کار می رود. این کلمه رو برای حیوانات استفاده می کنیم. مثال My dog is gravid. سگم حامله است
آدمی که از روی بخار معده نظر می ده
در برابر
همدست . آدمِ پایه کسی که به رفیقش کمک میکنه مخ کسی رو بزنه.
غلط و اشتباه. حالت عامیانه تر برای wrong , false
صبر کردن به چیزی محکم چسبیدن آویزون شدن
باز کردن بسته بندی یک چیز، چیزی رو که دور چیز دیگه پیچیده شده بلز کردن
برگردوندن چیزی سر جاش
یعنی یک چیزی رو از بین تعدادی جدا کردن و برداشتن. مثل برداشتن یک کتاب از بین کتاب های کتابخانه جدا کردن یک گل از بین یک دسته گل
مغز فندقی ، شل مغز ، خنگ ، تعطیل المغز و . . . .
بچه ته تغاری مثال: He is the baby of the family. اون ته تغاریه.
ظرف در دار یک بار مصرف
کج بیل ، بیلی که زاویه بین تیغه و دسته ۹۰ درجه است و حالت تیشه مانند دارد و برای کندن علف های هرز استفاده می شود. در گویش محلی استان گلستان به آن با ...
خاک انداز ، بیل سر تخت ، هر وسیله شبیه بیل که برای جمع کردن خاک و امثالهم استفاده می شود اما مثل بیل برای کندن استفاده نشود
غلت خوردن ، مثل وقتی که از پله ها غلت می خوری میفتی پایین
سکندری خوردن ، دست یا پا جایی گیر کنه تعادلت رو از دست بدی بخوای بیفتی
سیاه مست ، مست و پاتیل مثال: I'm so wasted. من پاتیل پاتیلم.
کدو خورشی
خسته شدن ، تحمل نکردن مثال: I'm cooked. خسته ام. دیگه تحمل ندارم
باران شدید بارانی که در حد طوفان نباشد اما از حد معمول سنگین تر باشد
به روی خود نیاوردن یک مشکل یا موضوع بغرنج
خط و خش ( مثل خط و خش روی ماشین )
پنجر Your car has a flat tire لاستیک ماشینت پنچر شده.
گودی و تورفتگی روی ماشین بر اثر تصادف
Hang up : تموم کردن تماس تلفتی Hang on: صبر کردن
گلیم خود را از آب کشیدن از عهده خود برآمدن قسر در رفتن
چه اشتباهی! نباید این کار رو می کردی!
آخ ، آی ( ناشی از درد و. . . )
چندشه ، چه چندش آور
رقابت شدید و منفی که در اون هیچ کس به دیگری رحم نمی کنه
مربع های درخشان زرد شب نمای وسط جاده ها
خطوط منظم و موازی که در کنار و وسط جاده ها ایجاد می شد تا با عبور ماشین از روی انها راننده خواب آلود متوجه انحراف ماشین شود
با چیزی ، چیز دیگر رو کاملا پوشوندن. مثلا در زمستون بدن رو با پتو کاملا cover up کنیم
بالا و پایین رفتن. His heads bobs. سرش بالا و پایین می شه ( خوابش میاد ) .
چیزی رو دور چیز دیگر پیچیدن مثال: I wrap up in a blanket من پتو رو دور خودم می پیچم.
عوض کردن ( کانال های تلویزیون ) مثال: He phips through the channels frequently. او مرتب کانال ها رو عوض می کنه.
آشغال ها رو بیرون گذاشتن
خیلی هیجان آور