پیشنهادهای مالک میرزائی (٢٠٦)
احمق
به شخص مفعول می گویند
از خودت بگو
گاز انبر
آدم سرخورده
شل مغز - احمق
میخ کش
دخالت
با اختلاف فاحش، نازترین حیوونیه که تو عمرم دیدم.
آه
جلوی چیزی را گرفتن
لجباز - دمپایی راحتی - قاطر - مواد بر ( کسی که پول می گیره و موادمخدر جابجا می کنه )
معنی تحت اللفظی :دم روی کول گذاشتن و رفتن ، دم رابین پاها گرفتن و رفتن. معنی کنایی: از ترس یا شرم بی سرو صدا جیم شدن
بچه - قوم و خویش نسبی - دوست و رفیق نزدیک برای این که به کسی بگی تو عزیز دل منی هم از این اصطلاح استفاده می شه.
راننده کامیون و راننده وانت
خودمونی شدن
واقعا؟
غیرتی
سربازان ارسالی برای خدمت
تبر
نمک گیر کردن
دوستی خاله خرسه
مشروط کردن ، قید کردن
پیش پا افتاده ، سطح پایین ، ضعیف از لحاظ کیفیت
آزاد کردن ( از زندان و بیمارستان روانی و . . . )
اولویت اول
رفیق فابریک
بدقیافه
دستکش ظرفشویی
گوشت کوب
چراغ مطالعه
نردبان دوطرفه
یک نوع لک لک غول پیکر
انبردست
آچار دو سر
آچار شلاقی
واشر فلزی
سیم چین
تیشه
دوچرخه ساز
با پاهای گشاد ایستاده ، با پاهای گشاد نشسته
تو هیچ گ. . . نمی تونی بخوری
می فهمم . دو قرونیم جا افتاد
هر چی باشه. . .
خودمونی شدن
اسکنه
کاری رو سرسری انجام دادن ، بی ملاحظه رفتار کردن
تک و تنها I was all by myself. تک و تنها بودم
ادم سرخورده
به هوا خوری رفتن، به هوا خوری بردن