ginger

/ˈdʒɪndʒər//ˈdʒɪndʒə/

معنی: تندی، حرارت، زنجبیل، زنجفیل، زنجبیل زدن به، تحریک کردن
معانی دیگر: (گیاه شناسی)، زنجبیل (zingiber officinale که گیاه آن در نواحی گرمسیر آسیا می روید)، ریشه ی زنجبیل، رنگ زرد زنجبیلی، زرد متمایل به قرمز، چست و چالاک کردن، سرحال آوردن، تشجیع کردن، (عامیانه) چالاکی، اشتیاق، اسم خاص مونث

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the spicy root of an originally Asian plant, often used as a spice or flavoring in cooking.

(2) تعریف: the plant that produces this root.
صفت ( adjective )
• : تعریف: prepared using ginger.

- ginger chicken
[ترجمه m.t87] مرغ زنجفیل
|
[ترجمه گوگل] مرغ زنجبیل
[ترجمه ترگمان] جوجه زنجبیل
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. ginger beer
شربت زنجبیل

2. ginger stings the mouth
زنجبیل دهان را می سوزاند.

3. Use a piece of fresh ginger to impart a Far-Eastern flavour to simple ingredients.
[ترجمه آرمان مسگری] از یک تکه زنجبیل تازه استفاده کنید تا عطر و طعم غذا های خاور دور را به ترکیبات و مواد ساده بدهد .
|
[ترجمه گوگل]از یک تکه زنجبیل تازه برای دادن طعم خاور دور به مواد ساده استفاده کنید
[ترجمه ترگمان]از یک تکه از زنجبیل تازه استفاده کنید تا یک طعم دور از شرقی را به ترکیبات ساده بدهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Jill dunked her ginger biscuit in her tea.
[ترجمه گوگل]جیل بیسکویت زنجبیلی خود را در چایش فرو کرد
[ترجمه ترگمان]جیل بیسکوییت زنجبیلی در چایش ریخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The plump ginger kitten had settled comfortably in her arms and was purring enthusiastically.
[ترجمه گوگل]بچه گربه زنجبیلی چاق به راحتی در آغوشش نشسته بود و مشتاقانه خرخر می کرد
[ترجمه ترگمان]بچه گربه خپله با آرامش در آغوش داشت و با شور و شوق شروع به خر خر می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I set up a ginger group on the environment.
[ترجمه گوگل]من یک گروه زنجبیل در مورد محیط زیست راه اندازی کردم
[ترجمه ترگمان]من یک گروه زنجبیل (ginger)را روی محیط زیست ایجاد کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The football team needs a bit more ginger in it.
[ترجمه گوگل]تیم فوتبال به کمی زنجبیل بیشتری در آن نیاز دارد
[ترجمه ترگمان]تیم فوتبال به کمی زنجبیل (it)نیاز دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The Prime Minister appointed some new ministers to ginger up her administration.
[ترجمه گوگل]نخست وزیر چند وزیر جدید را برای تقویت دولت خود منصوب کرد
[ترجمه ترگمان]نخست وزیر برخی از وزیران جدید را به زنجبیل منصوب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The ginger gives the dish a wonderful spicy flavour.
[ترجمه گوگل]زنجبیل طعم تند فوق العاده ای به غذا می دهد
[ترجمه ترگمان]زنجبیل غذایی خوش مزه و خوش مزه به غذا می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Grate a tablespoonful of fresh ginger into a pan.
[ترجمه گوگل]یک قاشق غذاخوری زنجبیل تازه را در تابه رنده کنید
[ترجمه ترگمان]یک تکه از زنجبیل تازه را در ماهی تابه ریخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Root ginger has been used medicinally for centuries.
[ترجمه گوگل]ریشه زنجبیل قرن هاست که به صورت دارویی استفاده می شود
[ترجمه ترگمان]برای قرن ها از زنجبیل استفاده شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Her fiance & 1 & sported a neat ginger moustache.
[ترجمه گوگل]نامزد او و 1 و سبیل زنجبیلی منظمی داشت
[ترجمه ترگمان]نامزدش ۱۷ سالش بود و یک سبیل حنایی رنگ داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. His nickname was Ginger because of his ginger hair.
[ترجمه گوگل]نام مستعار او جینجر به دلیل موهای زنجبیلی بود
[ترجمه ترگمان]اسمش \"جینجر\" بود به خاطر موهای زنجبیل
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Some dancing would ginger up the party.
[ترجمه گوگل]مقداری رقص باعث ایجاد مهمانی می شود
[ترجمه ترگمان]عده ای می رقصیدند که می رقصیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تندی (اسم)
acceleration, speed, velocity, rapidity, pace, rigor, pungency, celerity, acerbity, fire, acrimony, violence, angularity, virulence, heat, impetuosity, petulance, choler, kick, petulancy, discourtesy, fastness, inflammability, tempest, ginger

حرارت (اسم)
fire, impressment, verve, heat, zeal, ardor, warmth, impetuosity, dash, ginger

زنجبیل (اسم)
ginger

زنجفیل (اسم)
ginger

زنجبیل زدن به (فعل)
ginger

تحریک کردن (فعل)
arouse, excite, pique, abrade, stimulate, annoy, incense, agitate, prime, edge, inspirit, move, actuate, goad, incite, prick, fuel, vitalize, motivate, fillip, drive, bestir, knock up, egg on, impassion, foment, ginger, hypo, instigate, provoke, steam up

انگلیسی به انگلیسی

• plant having yellowish-green flowers and a spicy root; gingerroot, root of the ginger plant (used as a seasoning and in medicine); vitality, spirit, animation (informal); reddish brown color
add ginger to, flavor with ginger; energize, enliven (informal)
having a reddish brown coloring
ginger is the root of a plant which has a spicy, hot flavour and is used in cooking.
something that is ginger in colour is bright orange-brown.

پیشنهاد کاربران

زنجبیل Ginger
نام علمی Zingibar officinale
تعدادی از ادویه جات معروف به انگلیسی:
pepper = فلفل
black pepper = فلفل سیاه
red pepper = فلفل قرمز
salt = نمک
turmeric = زردچوبه
saffron = زعفران
cinnamon = دارچین
...
[مشاهده متن کامل]

cardamom = هل
ginger = زنجبیل
fennel = رازیانه
caraway = زیره
cumin = زیره
❗️لطفا برای مشاهده تفاوت این دو زیره، نام های هر کدام رو در گوگل سرچ کنید و عکس هاشون رو مشاهده کنید

Sushi ginger
زنجبیل
جمله ی نمونه=
I avoid ginger because i am allergic to it.
من از خوردن زنجبیل اجتناب میکنم چون به آن حساسیت دارم.
رنگ حنایی
جینجر اسم پسر یا دختر

موسرخ
۱. زنجبیل
۲. رنگ موی بین قهوه ای و نارنجی
زنجبیل
زنجفیل

بپرس