پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٥,٥٩١)

بازدید
٢,١٥٩
تاریخ
٩ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

1. بی احتیاط 2. بی دقت. ناشی از بی دقتی 3. بی خیال. بی فکر. بی توجه 4. شاد. راحت. آسوده مثال: careless motorists ماشین سوار های بی دقت و بی احتیاط ...

تاریخ
٩ ساعت پیش
پیشنهاد
١

1. گنجایش ، ظرفیت. جا 2. توانایی. قدرت 3. لیاقت. قابلیت. استعداد 4. امکان. امکانات 5. درک. فهم 6. مقام. سمت. عنوان مثال: the capacity of the freezer ...

تاریخ
٩ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

1. ابرو، 2. پیشانى ، جبین ، 3. چهره. قیافه 4. نوک. بالا. سر مثال: the doctor wiped his brow دکتر پیشانی خودش را خشک کرد. heavy black brows ابرو ه ...

تاریخ
٩ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

1. بوم نقاشی 2. نقاشی رنگ و روغن 3. کرباس 4. برزنت 5. چادر مثال در معنای فعل: he's canvassing for the Green Party او برای جمع آوری آراء برای حزب سب ...

تاریخ
١٠ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

1. اردو . اردوگاه 2. چادر 3. مسلک. مکتب 4. اردو زدن. چادر زدن 5. در اردو به سر بردن / همجنس باز 2. ( عامیانه ) اوا خواهر. زنانه 3. پر زرق و برق 4. مس ...

تاریخ
١١ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

1. برامدگی ، برجستگی. چیز قلمبه 2. افزایش ناگهانی 3. گنده شدن. بیرون زدن. قلمبه شدن. ورم کردن. باد کردن 4. شکم دادن 5. طبله کردن 6. پر بودن از. مثال ...

تاریخ
١١ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

1. قلدر، گردنکلفت. زورگو 2. قلدری کردن. با قلدری به کاری واداشتن. تهدید کردن مثال: the village bully قلدر و گردنکلفت روستا the others bully him دیگ ...

تاریخ
١١ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

1. گندگی. بزرگی 2. مقدار. مقدار زیاد 3. حجم 4. هیکل 5. قسمت اعظم. قسمت عمده. اکثریت 6. کالای فله ای 7. عمده 8. بزرگ به نظر امدن. مهم جلوه دادن

تاریخ
١٢ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

مثال: they will buckle down to negotiations over the next few months آنها کمر همت به مذاکرات و گفتگوها در چند ماه آینده خواهند بست. انها جدا دست ب ...

تاریخ
١٢ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

1. سگک ، قلاب ، 2. تاب. موج. کجی 3. خمش. کمانش 4. بستن. به کمر بستن 5. سگگ چیزی را بستن یا انداختن 6. بسته شدن. قلاب شدن 7. شروع کردن. کمر به کاری بس ...

تاریخ
١٢ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

1. به نمایش گذاشتن. نمایش دادن 2. نمایشگاه بر پا کردن 3. نشان دادن. از خود نشان دادن 4. عرضه کردن. ارائه کردن مثال: the paintings were exhibited at L ...

تاریخ
١٢ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

1. وجود داشتن. بودن 2. یافت شدن. پیدا شدن 3. زندگی کردن 4. به حیات خود ادامه دادن. زنده ماندن 5. تغذیه کردن از مثال: animals existing in the distant ...

تاریخ
١٢ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

1. دقیق 2. صحیح. درست 3. عین 4. با دقت. موشکاف. تیزبین / ۱. به زور مطالبه کردن ۲. خواستن. طلب کردن ۳. توقع داشتن. انتظار داشتن ۴. لازم داشتن. نیاز دا ...

تاریخ
١٢ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

1. مقاله ، 2. رساله 3. انشاء ، // سعی. کوشش // 1. دست به کاری زدن. مبادرت کردن به 2. سعی کردن. کوشیدن مثال: I'm afraid your last essay was a very scr ...

تاریخ
١٢ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

مثال: Sometimes its actions may be in accord with this concept, and sometimes they may not. بعضی وقتها اقدامات آن ممکن است �بر طبق� این مفهوم باشد و ...

تاریخ
١٣ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

1. راست. ایستاده. افراشته. سیخ. شق. شق و رق 2. در حالت نعوذ. تحریک شده // 1. بر پا کردن. بر پا داشتن. بالا بردن. راست نگه داشتن. افراشتن 2. ( چادر ) ...

تاریخ
١٤ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

1. حسادت. حسودی. رشک. حسد 2. غبطه. حسرت 3. مایه حسادت. اسباب حسادت// 1. حسادت ورزیدن به. حسودی کردن به. حسد بردن 2. غبطه خوردن به. حسرت کسی یا چیزی ر ...

تاریخ
١٤ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

مثال: Conceptually this is its position. �از لحاظ مفهومی� جایگاهش این است.

تاریخ
١٤ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

1. حماسه. 2. فیلم حماسی 3. داستان حماسی // 1. حماسی. پهلوانی. قهرمانی 2. حماسه افرین. قهرمانانه. جانانه مثال: the epics of Homer حماسه های هومر a bi ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٢

1. کامل ، 2. تمام. همه. کل 3. سراسر 4. صرف. مطلق. محض 5. سالم مثال: I devoted my entire life to him من همه زندگی ام را وقف او کردم. only one of the ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٢

1. طبل. کوس. دهل 2. دمبک. تمبک. تنبک 3. صدای ضرباتِ 4. بشکه 5. قرقره 6. غلتک. استوانه. نورد 7. مخزن لباسشویی 8. پرده گوش // 1. طبل زدن 2. ضرب گرفتن. ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٢

1. چکه کردن 2. چکیدن ، 3. چکه کردن ، چکانیدن ، قطره قطره ریختن / ۱. چکه. قطره ۲. چک چک ۳. ( پزشکی ) سِرُم ۴. ( عامیانه ) آدم خشک. یُبس مثال: there wa ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
١

1. وحشت. ترس. هراس . بیم. خوف. دلهره. نگرانی 2. مایه وحشت. مایه نگرانی 3. وحشتناک. مخوف/ 1. ترسیدن از. وحشت داشتن از. وحشت کردن از. به وحشت افتادن از ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٢

1. کشیدن 2. کشاندن ، 3. روی زمین کشیدن 4. خر خر کردن 5. اهسته حرکت کردن. به کندی راه رفتن. با اکراه راه رفتن 6. به درازا کشیدن. طولانی شدن. طول کشیدن ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
١

مثال: The holy verses of the Quran repeatedly speak about regression and returning to the previous state from which people had been liberated and sa ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
١

رجوع به عقب مثال: The holy verses of the Quran repeatedly speak about regression and returning to the previous state from which people had been libe ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
١

1. تقدیر. سرنوشت. سرنوشت شوم 2. نابودی. هلاکت. مرگ. نیستی 3. روز قیامت. روز محشر 4. حکم ( محکومیت ) / 1. محکوم کردن 2. به سرنوشت شومی دچار کردن مثال: ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
١

مثال: a lofty tower یک برج بلند lofty ideals ارمانهای عالی و رفیع a lofty post in the department یک پست بلندپایه و ( برجسته ) در وزارتخانه lofty d ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٢

خندق ، حفره . گودال، راه اب ، نهراب ، گودال کندن مثال: she rescued an animal from a ditch او یک حیوان را از یک گودال نجات داد. they started ditchi ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٢

ادعایی. دروغین مثال: There too within less than a decade, the claims, the rhetoric, the professed justice and so - called "communist democracy" they ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
١

1. دیس. بشقاب تو گرد 2. ظرف 3. غذا 4. انتن بشقابی 5. ( عامیانه ) تیکه. جیگر. لعبت 6. ( غذا ) کشیدن. سرو کردن / ۱. ( عامیانه ) بر باد دادن. خراب کردن ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
١

1. ابزار. وسیله. دستگاه 2. حقه. ترفند. تمهید. تدبیر 3. نشان. علامت. ارم 4. ( معانی بیان ) فن. صنعت مثال: a device for measuring pressure یک وسیله و ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
١

1. یافتن ، پیدا کردن ، پی بردن به. متوجه چیزی شدن 2. شناسایی کردن. کشف کردن مثال: This is hardly surprising: the two most carcinogenic compounds ever ...

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
١

1. بدست اوردن. کسب کردن. بردن 2. مشتق شدن 3. مشتق کردن. ساختن 4. حاصل شدن. ناشی شدن مثال: he derives consolation from his poetry او از شعرش دلداری و ...

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

1. فشار دادن 2. پایین کشیدن. پایین اوردن. پایین دادن. پایین بردن 3. افسرده کردن. غمگین کردن. غصه دار کردن. دلتنگ کردن 4. کساد کردن. از رونق انداختن. ...

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

1. تکذیب کردن. انکار کردن. منکر شدن 2. حاشا کردن 3. دریغ کردن. مضایقه کردن. محروم کردن 4. تبری جستن از. از خود دور کردن. از خود راندن 5. ( بر خود ) ح ...

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

مثال: For instance, in the great French Revolution, which was one of the most significant revolutions in our contemporary history, barely 15 years h ...

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

مثال: For instance, in the great French Revolution, which was one of the most significant revolutions in our contemporary history, barely 15 years h ...

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
١

1. قر شدگی. فرو رفتگی 2. ( مجازی ) سوراخ. چاله 3. ( مجازی ) ضربه 4. قر کردن 5. قر شدن 6. ضربه زدن به مثال: I made a dent in his car من یک فرو رفتگی ...

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

1. تحویل 2. تحویل نامه و محموله های پستی 3. بیان. طرز بیان 4. زایمان 5. نجات. رهایی 6. تسلیم. واگذاری 7. پرتاب مثال: the delivery of the goods تحویل ...

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

1. شادی. شادمانی. خوشی. خوشحالی 2. لذت 3. مایه شادی. مایه نشاط // 1. شاد کردن. خوشحال کردن. شادمان کردن. خرسند کردن 2. لذت بردن. خوش امدن از مثال: h ...

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

1. حدس ، گمان ، تصور // 1. حدس زدن. 2. پی بردن. فهمیدن 3. فکر کردن. گمان کردن مثال: he guessed she was about 40 مرد حدس زد که زن نزدیک 40 ساله بود. ...

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

قهقرایی مثال: Now, even if this reversal involves returning to the previous regressive state, albeit in a new guise, these incentives exist. الان حت ...

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

هر چند که مثال: Now, even if this reversal involves returning to the previous regressive state, albeit in a new guise, these incentives exist. الان ...

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

1. خلیج ، 2. شکاف 3. اختلاف. اختلاف انگیز مثال: our ship sailed into the gulf کشتی ما داخل خلیج رفت a growing gulf between rich and poor شکاف و فاص ...

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

1. فوران کردن. جوشیدن از 2. جاری شدن از 3. قربان صدقه رفتن 4. چاپلوسانه گفتن// 1. فوران 2. قلیان. جوشش مثال: water gushed through the weir اب از سرت ...

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

1. ( به زحمت ) کشیدن. کشاندن 2. کشان کشان بردن. به زور بردن 3. بردن . حمل کردن 4. ( کشتی ) تغییر مسیر دادن 5. ( عمل ) کشاندن 6. مسافت 7. صید 8. مال د ...

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

1. درو. 2. فصل درو. هنگام برداشت 3. خرمن ، محصول ، برداشت 4. نتیجه. پیامد. حاصل 5. درو کردن. برداشت کردن 6. خرمن کردن// هنگام درو، وقت خرمن ، نتیجه ، ...

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
١

1. خشن. زبر. زمخت 2. تند. شدید. حاد 3. بی رحم. سختگیر 4. بی رحمانه. سخت// تند، درشت ، خشن ، ناگوار، زننده ، ناملایم مثال: a harsh voice یک صدای خشن ...

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
١

1. ساز و برگ اسب ( دهنه. عنان. تنگ و . . . ) 2. ( چترنجات و غیره ) کمربند. بند. بندها 3. قلاده بچه 4. یراق کردن 5. مهار کردن مثال: a horse's harness ...