پیشنهادهای میثم علیزاده لشکانی (٢,٤٦٨)
بعدِش
● چرخیدن The Earth takes approximately 365 days to go round the Sun. ● به همه رسیدن، به اندازه کافی موجود بودن There weren't enough chairs to go r ...
به طور خیلی کلی، در جامع ترین حالت
آقای مجتبی و خانم نیلوفر، اول اینکه من لشکانی هستم جسارتا نه اشکانی 😊، صد البته که یک واژه معنی های مختلفی داره، اما زمانی آوردن ترجمش سودمنده که وا ...
به هیچ وجه
chiropractor
chorus
همچین فعلی نداریم، گذشته و اسم مفعول dig میشود: Dug
● پوشش، لایه A thick mantle of snow lay on the ground. ● شنل ( در قدیم ) ● لایه زیرین پوسته زمین و روی هسته، جبه ● مسئولیت، پست He inherited the ...
پله اول
به وجد آوردن، مجذوب کردن
● ناکافی بودن The inadequacy of the budget is likely to cause problems. ● عدم اعتماد به نفس I always suffer from feelings of inadequacy when I'm wi ...
practitioner: کارورز general practitioner: پزشک عمومی
● مقام، رتبه سابقه، مدت پابرجایی
تنها مورد نیست ( موارد مشابه دیگری نیز هستند ) ، تنها کسی نیست . . .
● پرنده ● توپ بدمینتون ( پردار ) ● دختر جوان ● نوع شخصیت Ali is a hard - working old bird
ورداشون و بردن، غر زدن ( چیزی که متعلق به کس دیگستو بگیری )
علوم اجتماعی
قااب گرفتن
Ten/ fifty . . . pounds a head یعنی بیشترین مقدارش میتونه ده/پنجاه . . . پوند باشه
حرف اضافه آن در جمله "with" است. His parents are unsatisfied with him.
● گوساله، بچه آوردن ( گاو و سایر پستانداران بزرگ ) ● تکه ای از یخ های قطبی □ توجه شود که ساق پا میشه Calf و ساق های پا میشه Calves .
پیروی کردن، دنبال کردن یک ایده یا نظر دیگر
● روزی
درون نگرانه، برخاسته از ذهن، فکر و احساس شخصی خود شخص تا صحبت با افراد دیگر She is famous for her introspective songs about failed relationships.
لات و لوت دسته، اکیپ
خودشون نوشتن "برزشناس"، آخه اون برزه یا بزر؟؟
به حساب تجربه ( اندوزی ) گذاشتن، درس گرفتن
محاکمه
محاکمه کردن
prosecute
میزان، درجه ارزیابی
● به تفاوت دو عبارت دفت کنید: In a years time 1: تا یکسال، یعنی این یکسال هم باید تموم بشه، بعد از اون مطمعنن این کار انجام میشه یا انجام شدست. In ...
● تامین منابع کردن، تخصیص پول و بودجه به منظور هدفی خاص ● هدایت کردن یا مدیریت کردن احساس یا فکر به سمت ( به منظور دستیابی ) یک هدف خاص
● ناسپاس بودن نسبت به کسی یا داشتن چیزی، عادی شدن اهمیت ندادن به وجود شخص یا چیزی ارزشمند در زندگی
* عمیقا تاثیر گذار * فراگیر
به صورت جداگانه، به صورت تک تک
از بین رفتن، اضمحلال اجاره ( دادن )
مهاجری که تازه به یک منطقه یا کشور آمده
نوعی گیاه دریایی که دارویی نیز است
بچه کل کثیف و شلخته sea urchin: نوعی موجود ریز دریایی که تیغ تیغی هست و اما غذای بسیاری از موجودات دریایی محسوب میشه
تا زمانی نامعین
بروز دادن، هویدا ساختن بارز ، هویدا فهرست مسافران و کالاها
زمانی رایج ( بود ) در گذشته رایج
مانع ویا عامل تاخیر دریک روند
باری از روی دوش کسی ورداشتن
ease the burden
پوشش بوته ای کنار جاده ها و یا بین زمین های زراعی
* گیاهان مربوط به یک منطقه یا دوره خاص از تاریخ * تمام باکتری ها یا موجودات ریز درون بدن یک جاندار
به انجام رسانیدن ( آخرین بخش ) ، کلک چیزی را کندن کار کسی را ساختن، سر به نیست کردن