پیشنهادهای میثم علیزاده لشکانی (٢,٣٨١)
از بین رفتن، اضمحلال اجاره ( دادن )
مهاجری که تازه به یک منطقه یا کشور آمده
نوعی گیاه دریایی که دارویی نیز است
بچه کل کثیف و شلخته sea urchin: نوعی موجود ریز دریایی که تیغ تیغی هست و اما غذای بسیاری از موجودات دریایی محسوب میشه
تا زمانی نامعین
بروز دادن، هویدا ساختن بارز ، هویدا فهرست مسافران و کالاها
زمانی رایج ( بود ) در گذشته رایج
مانع ویا عامل تاخیر دریک روند
باری از روی دوش کسی ورداشتن
ease the burden
پوشش بوته ای کنار جاده ها و یا بین زمین های زراعی
* گیاهان مربوط به یک منطقه یا دوره خاص از تاریخ * تمام باکتری ها یا موجودات ریز درون بدن یک جاندار
به انجام رسانیدن ( آخرین بخش ) ، کلک چیزی را کندن کار کسی را ساختن، سر به نیست کردن
وقتی اولین بار این مشکل پیدا شد. . .
موضوع رمز آلود
اگر اسم باشه: فوت قدم زنی در هوای تازه ضربت، ضربه ضایعه، مصیبت
سخت پسند
تک محصول
حال کردن، لذت بردن، عشق کردن
توانا، قابل، توانمند در انجام کاری یا روبرو شدن با یک چالش
توانا
چینش، آرایش، آرایه
با نظم و ترتیب
● گردگیر ● داستر ( یه جور لباس روشن و گل و گشاد که خانما معمولا خونه میپوشن )
شدیدا، خیلی زیاد
تکنیک هایی خاص که به منظور دست یافتن به نتایج مطلوب تر ( معمولا در مشاهدات علمی ونظامی ) به کار برده میشه
مربوط به دید، دیدی
Clever device/gadget یک ابزار یا وسیله خوش ساخت و کاربردی
خیلی نزدیک به چیزی ( درست بغل چیزی ) بودن
خیلی نزدیک به چیزی ( درست بغل چیزی )
* نقطه مقابل ( دورتر ) در یک مکان مثلا جلوی در اتاق که باشی، ته اتاق میشه همین far side
به شگفتی وا داشتن
● دستور العمل ● تعلیم ، آموزش
کلاً، اصلاً
به جنبه های جدید و متفاوتی پرداختن، بنای تازه ای نهادن
موثق بودن، اعتبار
● تطبیق دادن ● تلفیق کردن
به طور خودکار، خودکار شده
نایل آمدن
● ماندگاری، تداوم پذیری ● تولید محصولات زیست پایشی ( که به طبیعت آسیب نمی رساند )
سرعت برابر
● عجیب و رازآلود ( و یه جورایی اغلب ترسناک )
● داشبورد ماشین ● قسمتی از یک دستگاه یا برنامه کامپیوتری که اطلاعات و داده های لازم در مورد چگونگی عملکرد و کنترل برنامه و دستورها داخل آن است.
● دست به گریبان شدن، درگیر شدن ● سروکله زدن، کلنجار رفتن
● دست به گریبان شدن، درگیر شدن ● سروکله زدن، کلنجار رفتن
● Flip: برگردوندن، عوض کردن که خوب میتونه ing هم بگیره و همین معمی رو بده ● flipping این خودش مجزا یک جور صفت هست به معنی "کوفتی" مثلا این خودکار ک ...
● تند تند و با دقت پایین نوشتن ( که قاعدتا خطی خوانا و زیبا ازش درنمیاد ) ، اما به معنی بدخط نوشتن ( کسی که خطش بده ) نیست
به صورت غیر رسمی و دوستانه صحبت کردن ( اونم با پرحرفی )
● صدایی که روی یه کلیپ یا ویدئو هست مثلا یه کلیپ آموزشی در مورد یه موضوع خاص که تصویر در مورد اون موضوع هست اما کسی از بیرون از اون داره در موردش صحب ...
با حالت شرمندگی و کم رویی ( چون کاری رو نادرست یا احمقانه انجام دادی )