sleek

/sˈliːk//sliːk/

معنی: براق، صاف، شفاف، نرم، صیقلی، چرب و نرم، صیقلی کردن، صاف کردن
معانی دیگر: (سطح صیقلی یا گیسو و غیره) نرم و براق، لخشنده، لیز، شیک، قشنگ، چاق و چله، تروتمیز، (تداعی منفی) خوش زبان، سروزبان دار، پر تعارف، پر تصنع، نرم و براق کردن، لیز کردن

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: sleeker, sleekest
(1) تعریف: smooth or shiny.
مترادف: glossy, lustrous, shiny, slick, smooth
مشابه: polished, satiny, silky, velvety

- He petted the cat's sleek fur.
[ترجمه گوگل] خز براق گربه را نوازش کرد
[ترجمه ترگمان] موهای براق گربه را نوازش کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: trim and smooth in appearance and operation.
مترادف: polished, smooth
متضاد: bushy, clumsy
مشابه: chic, dapper, neat, rakish, smart, spruce, trim, well-groomed

- The new car models are very sleek.
[ترجمه گوگل] مدل های جدید خودرو بسیار شیک هستند
[ترجمه ترگمان] مدل های جدید خودرو بسیار براق هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He looked dapper in his sleek suit.
[ترجمه گوگل] او در کت و شلوار شیک خود شیک به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان] به صورت sleek به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: healthy and well-fed.
مترادف: fit, healthy
مشابه: trim, well-fed

- The basketball players all looked sleek and fit.
[ترجمه گوگل] بسکتبالیست ها همگی شیک و خوش اندام به نظر می رسیدند
[ترجمه ترگمان] بازیکنان بسکتبال همه شیک و براق به نظر می رسیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: sleeks, sleeking, sleeked
مشتقات: sleekly (adv.), sleekness (n.)
• : تعریف: to smooth down or give a shine to; slick or polish.
مترادف: burnish, polish, shine, slick, smooth
مشابه: buff, wax

جمله های نمونه

1. sleek pigeons
کبوترهای تروتمیز

2. a sleek brunette in a gray dress
یک خانم سبزه ی شیک در لباس خاکستری

3. her sleek blond hair shone under the sun
گیسوی براق و طلایی او در آفتاب می درخشید.

4. the sleek style of advertisements
سبک پر تصنع آگهی های تجارتی

5. one of those sleek restaurants
یکی از آن رستوران های شیک

6. the floor was sleek with fresh blood
خون تازه کف اتاق را لیز کرده بود.

7. he was driving a long sleek car
او پشت یک ماشین دراز و شیک نشسته بود.

8. He's one of those sleek businessman types.
[ترجمه مریم سالک زمانی] او از آن بازرگان های خوش سر و وضع هست.
|
[ترجمه گوگل]او یکی از آن تیپ های تاجر شیک است
[ترجمه ترگمان]اون یکی از اون businessman براق بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Lord White is as sleek and elegant as any other multi millionaire businessman.
[ترجمه گوگل]لرد وایت مانند هر تاجر چند میلیونر دیگر شیک و شیک است
[ترجمه ترگمان]لرد سفید هم مثل بقیه تجار ثروتمند و شیک و شیک و برازنده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The cat had sleek fur.
[ترجمه مریم سالک زمانی] گربه موهایی براق داشت.
|
[ترجمه گوگل]گربه خز براقی داشت
[ترجمه ترگمان]گربه خز شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The Focus-sized motor has sleek lines and huge interior space.
[ترجمه گوگل]موتور با اندازه فوکوس دارای خطوط براق و فضای داخلی بزرگ است
[ترجمه ترگمان]این موتور دارای اندازه فوکوس خطوط براق و فضای داخلی بسیار بالایی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He moves from hotel to hall in sleek limousines.
[ترجمه گوگل]او با لیموزین های شیک از هتلی به سالن دیگر حرکت می کند
[ترجمه ترگمان]او از هتل به هال تا سالن لیموزین شیک می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A sleek cat streaked across the top of the wall and was gone.
[ترجمه گوگل]گربه‌ای شیک بالای دیوار رگه‌های رگه‌ای زد و رفته بود
[ترجمه ترگمان]یک گربه براق از بالای دیوار رد شد و ناپدید شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She nudged him as the sleek dark head of a seal bobbed up scant yards from where they were.
[ترجمه گوگل]او را تکان داد در حالی که سر تیره و براق یک فوک چند متری از جایی که آنها بودند بالا می رفت
[ترجمه ترگمان]به او سقلمه ای زد و سرش را تکان داد و سرش را به علامت تایید تکان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The cat purred as Ben stroked its sleek fur.
[ترجمه گوگل]در حالی که بن خز براقش را نوازش می کرد، گربه خرخر کرد
[ترجمه ترگمان]گربه خر خر می کرد و گربه خر خر می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. By Michael at Paul Nath Sleek, high gloss finish achieved with maximum height.
[ترجمه گوگل]توسط مایکل در Paul Nath Sleek، براقیت بالا با حداکثر ارتفاع به دست آمد
[ترجمه ترگمان]با استفاده از مایکل \"پال Nath Sleek\" (Paul Nath Sleek)، بالاترین سطح برق با حداکثر ارتفاع به دست آمده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Ultimately, Diana has been seen more in long, sleek, hugging and sometimes revealing evening gowns.
[ترجمه گوگل]در نهایت، دایانا بیشتر در لباس‌های شب بلند، براق، در آغوش گرفته و گاهی آشکار دیده می‌شود
[ترجمه ترگمان]در نهایت، دیانا در لباس بلند، براق، در آغوش گرفته و گاهی لباس های شب دیده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. A long, sleek C-pillar gave the car a more muscular look and the side scoops became bigger and wider.
[ترجمه گوگل]ستون C بلند و براق به خودرو ظاهری عضلانی‌تر می‌داد و اسکوپ‌های جانبی بزرگ‌تر و عریض‌تر می‌شدند
[ترجمه ترگمان]یک ستون فقرات دراز و براق به اتومبیل نگاه muscular کرد و قسمت کناری آن، بزرگ تر و پهن تر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

براق (صفت)
shining, shiny, aglow, sleek, glossy, splendid, silvery, flossy, sheeny, relucent, nitid, silken

صاف (صفت)
clean, slick, clear, explicit, plain, even, sleek, glossy, plane, flat, glabrous, smooth, silvery, flattened, limpid, serene, glace, silken, straight-line, unruffled

شفاف (صفت)
clear, sleek, transparent, crystal, lucid, hyaline, crystalline, pellucid, diaphanous, elucidative, hyaloid, nitid, perspicuous, translucid, transpicuous

نرم (صفت)
slick, fine, effeminate, supple, suave, sleek, mellow, soft, tractable, downy, limp, floppy, smooth, limber, spongy, pliant, flexible, lubricious, flexuous, cottony, fluffy, tractile, treatable, plastic, glace, flabby, plumy, lissom, lissome, lithesome, lithe, flexural, sequacious, levigated, silky, irrefrangible, lambent, sericeous, silken

صیقلی (صفت)
slight, shiny, sleek, glossy, smooth, reflective, levigated

چرب و نرم (صفت)
sleek, voluble, unctuous

صیقلی کردن (فعل)
sleek, scour, glass, varnish, urbanize, sleeken

صاف کردن (فعل)
clear, fine, filter, face, even, sleek, plane, strain, perk, smooth, shave, hone, percolate, pave, liquidize, unwrap, filtrate, smoothen, sleeken

تخصصی

[نساجی] نرم - براق - صیقلی - شفاف - صاف

انگلیسی به انگلیسی

• make smooth and glossy
shining, glossy; carefully groomed; well-fed; cunning, clever
sleek hair or fur is smooth and shiny.
a sleek person looks stylish and smart.
a sleek vehicle or animal has a smooth, graceful shape.

پیشنهاد کاربران

sleek
نرم و براق معمولاً برای مو و لباس
silk
پارچه/لباس ابریشمی - نخ ابریشم
چشم نواز
قابل توجه
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : sleek
✅️ اسم ( noun ) : sleekness
✅️ صفت ( adjective ) : sleek
✅️ قید ( adverb ) : sleekly
شیک و پیک
نرم و براق
شیک
براق
مثلا
Sleek black hair
موی براق مشکی

بپرس