پیشنهادهای میثم علیزاده لشکانی (٢,٤٨٨)
● دست به گریبان شدن، درگیر شدن ● سروکله زدن، کلنجار رفتن
● دست به گریبان شدن، درگیر شدن ● سروکله زدن، کلنجار رفتن
● Flip: برگردوندن، عوض کردن که خوب میتونه ing هم بگیره و همین معمی رو بده ● flipping این خودش مجزا یک جور صفت هست به معنی "کوفتی" مثلا این خودکار ک ...
● تند تند و با دقت پایین نوشتن ( که قاعدتا خطی خوانا و زیبا ازش درنمیاد ) ، اما به معنی بدخط نوشتن ( کسی که خطش بده ) نیست
به صورت غیر رسمی و دوستانه صحبت کردن ( اونم با پرحرفی )
● صدایی که روی یه کلیپ یا ویدئو هست مثلا یه کلیپ آموزشی در مورد یه موضوع خاص که تصویر در مورد اون موضوع هست اما کسی از بیرون از اون داره در موردش صحب ...
با حالت شرمندگی و کم رویی ( چون کاری رو نادرست یا احمقانه انجام دادی )
چی میگی؟؟!! نه بابا!!
● در راستای ● در ارتباط با ● در نزدیکی، حول و حوش
به عبارتی . . .
● از قضا، بر خلاف انتظار ● به طعنه
تعجبش کجاست؟
● توافق ● محل استقرار ( برای سکونت )
دژ، قلعه
حلقه ای از سنگ های بزرگ ( معمولا به صورت ایستاده ) که در دوران بسیار قدیم بشر به عنوان محدوده اقامتی خود آن را فراهم مینمود
املای صحیح کلمه: adventure نه advanture! به معنی ● ماجراجویی
● ترکیدن، از هم پاچیدن ( چیزی مثل در یا دیوار ) ● ترکیدن ( از اشتیاق گفتن یا انجام کاری ) مثلا: I knew they were bursting with curiosity but I said ...
● نظریه
● دل کسی را آب کردن ● اشتیاق افکندن در دل املای امریکن: tantalize
● دل کسی را آب کردن ● اشتیاق در دل انداختن
تحریف کردن، دست بردن در اسناد
Ascendant صعودی Exponential تصاعدی
بلندتر کردن، افزایش طول ( جوری که اغلب لاغرتر میشه، در واقع ما فقط همون چیزو "کش میدیم"
● محکم بودن، سر خم نکردن ● اما وقتی بین دو کلمه یه عدد برای ذکر ارتفاع میاد یعنی: "در حالت ایستاده یا صاف این قدش هست" The fossil stood 1. 5 meters t ...
● ستون فقرات ● جرات و جربزه ● پشتوانه
● اغوا کننده دیگران به منظور رسیدن به اهداف ● manipulative abilities ( skills ) : یعنی مهارت های حرکتی که نیازمند کنترل و مدیریت بخش های مختلف بدن ه ...
● گام ( بلند ) ، گام ( بلند ) برداشتن ● پیشرفت موثر و مهمی داشتن
● جا دادن، مکان دادن ● جور کردن، فراهم آوردن
● از جا در رفتن ( استخوان ) ● اثر منفی گذاشتن ( بر روند انجام کار )
شکل و شمایل
صفت: Bipedal: دوپا اسم: Biped: موجود دوپا
● گسترده، حجیم ( صفت ) ● توده، انبوهی ( اسم )
● اشتباه رفتن یا بردن ● چیزی را در محل اشتباه یا نامناسب به کار بردن ( صرف کردن )
منطقه امن، جایی که دیگر مشکل و شرایط بد قبلی وجود ندارد
مزیت دادن، برتری بخشیدن
مزیت دادن، برتری بخشیدن
● پراندن، پرتاب شدن ● با عصبانیت گفتن ● کاری یا حرکتی رو خیلی سریع و با قدرت انجام دادن یا اتفاق افتادن ( مثل کوبیده شدن در به وسیله باد ) ● لذت یا ...
● به آتش فشانی میگن که حداقل یکبار یک فوران با دامنه مشخص ( بیش تر از ۱۰۰۰ کیلومتر مکعب موادآتش فشانی ) از خودش در وکرده باشه.
● از نظر اندازه □ دوستان، الان دو نفر ، دو تا ترجمه نامربوط گذاشتن برا این واژه، بابا خوب یه سرچ کنید ، تو دو تا سایت انگلیسی بگردین، دو تا دیکشنری ...
بازماندگان
نه اونقدرا . . .
برای مدت زمان ( یا مقدار ) بیشتری
● بر روی، به داخل ● درباره. . . ، در مورد . . .
طرز فکر
تحلیل کر ن، تدبیر کر ن برای رسیدن به نتیجه
● قسمتی از چیزی را برداشتن، قسمتی از چیزی را مصرف کردن ( که در نتیجه اون چیز کمتر یا کوچکتر پیشه )
در معنای "پول نزول" هم به کار میره
دوستان گوزن گوزنه، آهو هم آهو، جفتشونم نرهاشون شاخ دارن و ماده ها ندارن ( البته به غیر از موارد استثنایی ) Deer هم میشه گوزن ( ها ) ، آره بلامیسر
گاومیش کوهان دار ● با بوفالو فرق داره، در ظاهر از بوفالو تنومندتر به نظر میاد ولی شاخ هاش از بوفالو کوتاه تره ( شاخ بوفالو کج و بلنده )
نقش برجسته