پیشنهادهای میثم علیزاده لشکانی (٢,٤٨٨)
Cursory Superficial
Shrug off
Connotation
Slap a label on
as such
Get rid of Get away with
Cerebral
Confrontation
Pampered, spoilt
نزاع، بگو مگو
Disperse
Lay people Ordinary people
● مواجه شدن به منظور حل موضوعی ● تکل ( کردن )
● آستانه، حد ( مربوط به آغاز چیزی ) ● محدوده قبل از ورودی یک ساختمان یا اتاق ( مثلا آستانه در )
اگر رکود اقتصادی منظور باشد : Downturn
Used to درسته خانم اکبرپور، البته میتونیم بگیم: I was a teacher back then.
شعله، زبانه
● زبانه کشیدن ( آتش ) ● گشاد شدن، عریض شدن ● بدتر شدن ( درد، خشم، . . . )
کاملاً و فقط، تنها و تنها
بعدا به معنی خداحافظ ( مثل پشت تلفن از کسی خوشت نمیاد و نمیخوای حرف بزنی یا وقت نداری میگی بعداً. . . . . )
مدت طولانی بعدش
تصور میشود که. . . ، اینطور گفته میشود که. . . ،
●نگارک، آیکون در کامپیوتر ● سمبل، مظهر، نماد ● نگاره و نقش مقدس از فردی ( معمولا بر ردی چوب ) که در مذهب ارتدکس مرسوم است
دوزنده ( نقش بر روی پارچه )
● هم وطن ● مردم روستای، افراد غیرشهری
روی هم بافته شده، داری لایه های مختلف پارچه روی هم که بهم کوک خوردن و یا دوخته شدن
گرم و پذیرا بودن
با وجدان بودن در عمل، وظیفه شناسی
● ناز نازی بار آوردن، به طور ویژه با کسی رفتار کردن ● حال دادن
یک مباحثه در مورد اینکه رفتار، کردار و شخصیت افراد مربوط به ذات آنهاست یا نحوه پرورش آنها
● داشتن سلاح یا وسیله ای به نحوی که گویی قصد استفاده از آن را داری ( مثلا دیدین بچه ها یه چیزی میگیرن دستشون و وانمود میکنن که میخوان پرت کنن سمت یکی ...
یک دنده و یک رای
ظلم و تبعیض
حق انسانی، حقی که هر شخص به واسطه سطح خانوادگی یا شرایط خانوادگی برای خود قائل است. ♤ به هیچ عنوان "حق ذاتی" نیست، اتفاقا کاملا منشا بیرونی داره نه ...
اصلا این واژه صفت نیست ( اونجور که خود آبادیس ترجمه کرده ) ، بلکه اسم است، به صورت جمع هم نوشته میشه یعنی: Musings به معنی: افکار، بینش
افکار، بینش
Twice as long: دو برابرش
● شروع به انجام کاری کردن، دست به کار شدن ● به جون کسی افتادن، حمله کردن به کسی
● پرت کردن ( یه چیز سبک مثل سکه ) ● وول خوردن، اینور اونود جنبیدن
● وادار کردن ● برانگیختن ( یک احساس یا عکس العمل شدید )
نگاه سریع و همراه با کنجکاوی که معمولا به صورت محرمانه و زیرچشمی صورت میگیرد
تاثیر بد گذاشتن
● باز کردن ( فهم و توضیح ) یک مساله ● گره گشودن ● از هم پاشیدن
بعدش چی؟
درباره چیزی خوب فکر کردن
بهتره بگیم. . .
به عنوان یک مقایسه
● بوم نقاشی ● پارچه ضخیم، برزنت ● canvas opinions: یعنی متوجه بشید که ( در مورد موضوعی ) چی فکر میکنن To find out what sb thinks of a particular issue
خوب از آب درنیامد
پول جمع کردن ( از عمل یا رویدادی ) ، باعث درامدزایی شدن