پیشنهادهای میثم علیزاده لشکانی (٢,٣٨١)
● بعدش هر چی اومد یعنی "اون هم" یا " " آن نیز همینطور"
● مورد بحث و بررسی قرار دادن ● کاوش کردن، اکتشاف کردن
دل نگران، دلواپس
دار و دسته، طایفه
● چهچه زدن پرنده ● ور ور کردن
● بی مزه، بی نمک ( در مورد خوراک ) ● ملال آور، بی مایه ( در مورد موضوع )
● قدرت تصمیم گیری ● طرح نوآورانه ● ابتکار عمل ● پیش نویس
● شکاف و سوراخی که بشه چیزی توش انداخت ( مثل سوراخ سکه برای تلفنای عمومی قدیما ) ● فرجه، بازه زمانی
به نوبه خودت
بهترین بهره را از چیزی بردن
آشکار، هویدا
به واقعیت مبدل شدن، به وقوع پیوستن
متضاد ( معمولا وقتی که این تضاد جذاب و جالب باشه )
● پره های شخم زنی زمین ● شخم زدن □ در امریکن میگن plow , در معنای فعل اگر حرف اضافه بگیره میتونه معانی دیگه داشته باشه، مثلا: Plough ahead: راه خود ر ...
مواد خوراکی
● در هم کوبیدن Whup هم نوشته میشه
جدا شدن از یک جسم جامد با قرار گرفتن در معرض آب، نشت مواد جامد به داخل مایع
یک شبه فلز که در گروه فسفر، نیتروژن و آرسنیک در جدول اتمی قرار دارد
● هر گونه غذای دریایی که پوسته نیمه سختی داره رو شلفیش میگن، انواع خرچنگا، میگو حتی، انواع صدف ها . . .
● به کار اومدن، بر روی کار اومدن
در حد و اندازه چیزی بودن، به اندازه کافی خوب بودن
آدمکشی
ریشه دواندن، جا خشک کردن
مرفه ( جامعه پولدار )
● مهربان و دلسوز ( در مورد انسان ) ● سالم و بی ضرر ( در مورد میوه و خوراکی )
Bi - racial انسان Hybrid حیوان یا گیاه
خاص فکر کردن
نیروی حافظ صلح ( سازمان ملل )
دیگه اینجوری نیست
دیگه اینجوری نیست
اینجوریه
● گذرنامه ● فراهم کننده، تسهیل گر، راه حل ● passport culture= home culture یعنی فرهنگ مربوط به ملیت شخص
● تغییر در نگرش ● جهت یابی جدید
● ضد حال ، ناامیدی ■ وقتی وصله فقط اسم هست، فعلش let down هست نه letdown
هر کاری که نیاز بوده رو انجام بدی یا هر چه که لازم داشتی رو دست بیاری
● اینور اونور رفتن ● طفره رفتن
اغلب اوقات
Prosper
● گرانش، جاذبه زمین ● وخامت
املای درست: recommendation ● معنی: توصیه
● مثلا: It will take 4 hours, give or take a few minutes. ۴ ساعتی طول میکشه، چند دقیقه بالا پایین ( اینور اونور، کم و زیاد )
● مقام، جایگاه ● قضیه
● پرده کرکره ای یا تاشونده ● پوششی برای مخفی شدن از دید پرندگان یا حیوانات که از آنجا میتوانید بدون دیده شدن آنها را ببینید. □ در امریکن میگن "shad ...
● A bit: یک کم ● بخش، قسمت ● بیت ( کوچکترین واحد ظرفیت حافظه کامپیوتری )
●در این ( آن ) میان، یهویی اون وسط، یه جایی ( از نظر زمانی در خلال یک روند )
● مشقت بار، پر زحمت ● سنگین ( از نظر محتوا )
● مشقت بار، پر زحمت ● سنگین ( از نظر محتوا )
● از این بابت، از این جهت □ بخدا اکثر واژگان یک معنی مشخص و دقیق دارن که با یه سرچ ساده تو دیکشنری های انگلیسی راحت میشه با فارسی معادل یابی کرد، ام ...
● رزرو ● تردید، درنگ ● منطقه محافظت شده حیوانات
از آب درآمدن