پیشنهادهای میثم علیزاده لشکانی (٢,٣٦٢)
● به کار اومدن، بر روی کار اومدن
در حد و اندازه چیزی بودن، به اندازه کافی خوب بودن
آدمکشی
ریشه دواندن، جا خشک کردن
مرفه ( جامعه پولدار )
● مهربان و دلسوز ( در مورد انسان ) ● سالم و بی ضرر ( در مورد میوه و خوراکی )
Bi - racial انسان Hybrid حیوان یا گیاه
خاص فکر کردن
نیروی حافظ صلح ( سازمان ملل )
دیگه اینجوری نیست
دیگه اینجوری نیست
اینجوریه
● گذرنامه ● فراهم کننده، تسهیل گر، راه حل ● passport culture= home culture یعنی فرهنگ مربوط به ملیت شخص
● تغییر در نگرش ● جهت یابی جدید
● ضد حال ، ناامیدی ■ وقتی وصله فقط اسم هست، فعلش let down هست نه letdown
هر کاری که نیاز بوده رو انجام بدی یا هر چه که لازم داشتی رو دست بیاری
● اینور اونور رفتن ● طفره رفتن
اغلب اوقات
Prosper
● گرانش، جاذبه زمین ● وخامت
املای درست: recommendation ● معنی: توصیه
● مثلا: It will take 4 hours, give or take a few minutes. ۴ ساعتی طول میکشه، چند دقیقه بالا پایین ( اینور اونور، کم و زیاد )
● مقام، جایگاه ● قضیه
● پرده کرکره ای یا تاشونده ● پوششی برای مخفی شدن از دید پرندگان یا حیوانات که از آنجا میتوانید بدون دیده شدن آنها را ببینید. □ در امریکن میگن "shad ...
● A bit: یک کم ● بخش، قسمت ● بیت ( کوچکترین واحد ظرفیت حافظه کامپیوتری )
●در این ( آن ) میان، یهویی اون وسط، یه جایی ( از نظر زمانی در خلال یک روند )
● مشقت بار، پر زحمت ● سنگین ( از نظر محتوا )
● مشقت بار، پر زحمت ● سنگین ( از نظر محتوا )
● از این بابت، از این جهت □ بخدا اکثر واژگان یک معنی مشخص و دقیق دارن که با یه سرچ ساده تو دیکشنری های انگلیسی راحت میشه با فارسی معادل یابی کرد، ام ...
● رزرو ● تردید، درنگ ● منطقه محافظت شده حیوانات
از آب درآمدن
سنت گرا، کسی که به موارد و انواع سنتی هر زمینه علاقه داره تا نوع مدرنش
● حیرت انگیزی □ جسارتا خدمت دوستانی که برای ترجمه واژه ها بیست خط انگلیسی تایپ یا کپی پیست میکنن که توش بیستا لغت سخت دیگم هست میخوام بگم که فازتون ...
● شبکه ( از قطعات به هم متصل )
● نمای بیرونی ● ظاهر ( از نظر خصلت )
بهبود، ارتقا
چراغ رومیزی
همه جا را فراگرفتن
یکی از معنی های جامونده: ● رو انداختن به کسی
●بی ذوق، وقتی حس هیجان خاصی نسبت به چیزی نداری
● تقلاگونه
● لحظه ● اهمیت وجودی
● کاملاً ● به طور عالی، بی عیب و نقص
● روش دیگه اینه که. . . ، یا به جاش . . .
● اگر قبلش فعل be باشه یعنی: قرار بود/است ● اگر نبو. یعنی به واسطه
● تغییرات کوچک به منظور بهتر و موثر کردن چیزی ● توصیف کردن
● اتفاق تصادفی
بهداشت عمومی
● در همین حین ● از اونور ( هنگام مقایسه دو موضوع وقتی اون یکی مخالف قبلیه ) ● in the meanwhile: تا اون موقع
مبتلا، دردمند