پیشنهادهای میثم علیزاده لشکانی (٢,٤٨٨)
بدون لک
راه رفتن بر روی آتش ( ذغال )
● مجازات طولانی مدت یا سخت در زندان ● دوره سختی را پشت سر گذاشتن دقت کنید دوستان، یه زمانی میگن Have a hard time/hard times مثلا: He will have a ...
بافت گیاهی
● طاق، قوس ● قوس دادن، انحنا دادن ● مرموزانه
یه وقت دیگه
● لگد کردن ● قدم نهادن ● با پا له کردن ● آج لاستیک ● صدای پا
● حاد، شدید ( بیماری و مشکل ) ● قوی، دقیق ( هوش و حواس پنجگانه ) ● علامت نوشتاری روی بعضی کلمات، مثلا: علامت َ بر روی e در cafe
● خنک، خنک کردن ● ریلکس کردن ● هراس، بیم انداختن به جان کسی
● معتبر ● قاطع، مقتدرانه
به روشی گویند ه در آن به جای فعل سعی کنیم بیشتر از عبارات اسمی برای بیان و توصیف چیزی استفاده کنیم .
صفت: ● دردناک ● غمگین و عصبی اسم: ● التهاب دردناک ( به خاطر زخم یا عفونت )
● آزردگی، اذیت ( روحی ) ● التهاب ( جسمی، مثلا روی پوس یا در گلو )
● جزیی، ناچیز ( مبلغ ) ● صوری ● غیرواقعی ● نامی ، اسمی
مربوط به روده
سازماندهی مجدد کردن
● Reflect on something: فکر کردن، تامل کردن در مورد چیزی ● something/somebody reflects on somebody : چیزی یا کسی شما را متاثر کند ( با بار منفی ) ، ...
■ در مورد انسان: knock sb down ● هل دادن کسی ( جوری که زمین بخوره ) ● با وسیله نقلیه به کسی زدن، تصادف کردن ■ در مورد اشیاء:knock sth down ● فرو ری ...
دارای منابع کافی مالی، به خوبی ساپورت شده از نظر مالی
به صورت متمادی
معنیش رو که اکثر دوستان میدونن با این همه ترجمه، فقط ●در جمله ها دقت کنید که آیا حرف اضافه down مال خود فعل هست یا نه، چون خیلی جاها برای خود فعل نیس ...
● طنین ( صدا ) ● تشدید ( در علوم مهندسی ) ● بازآوایی ● ارزش و معنای خاص چیزی
● رسیدن، دست یافتن Come to this conclusion that. . .
تعداد زیاد، فراوان
مقایسه ( تشابهات )
قدم های ( سرعت ) حساب شده
● تاکتیکی، راهبردی ● عملیاتی، نظامی ● کوتاه برد ( برای موشک و سلاح )
●Predominately و predominantly هر دو هم معنی اند و معنی " به صورت غالب" یا " به صورت عمده" میدن، عاماااا: ■ Predomoniate: فعل و به معنی قسمت غالب چی ...
به صورت توامان
● استفاده لازم را بردن ( از چیزی، مثل انرژی، پول، مغز ) ● وارد کردن ( مثلا پسورد برای وارد شدن به سایت ) ■ دوستان معنی تلنگر زدن برای این واژه ترج ...
سالخورده، مسن Ageing: بریتیش Aging: امریکن
● وضع کردن ( قانون ) ● به زمین نهادن ( سلاح ) ● دادن جان ( در راه کسی یا چیزی ) ● نگه داشتن ( شراب برای استفاده در آینده ) ● ضبط کردن ( موزیک یا ...
همون طور هم. . .
همون جوری که. . .
● بهره بردن ( هم میتونه بار منفی داشته باشه مثل "سود جویی" یا "سو استفاده کردن" ، و هم بار مثبت مثل " نهایت استفاده را از چیزی بردن" )
از نظر ذهنی کارا
● تحلیل بردن
● تاثیر ( ترجمه "پیامد" برای این واژه بار منفی ایجاد میکند که در واقع این بار را ندارد، پس بهتر است از ترجمه "تاثیر" یا "نتیجه حاصله" برای آن استفاده ...
● تلو خوردن، از دست دادن تعادل ( هنگام راه رفتن ) ● تته پته کردن ( هنگام صحبت یا سخنرانی ) ■ اگر با حرف اضافه across یا upon بیاد معنی " برخوردن ب ...
●یک بار. . . مثلا: یک بار داشتم فلان کارو میکردم که. . .
● مطمعن ● قطعی ● برخی، بعضی
● خلاصه چیزی ( اسم ) ● کوتاه، مختصر ( صفت ) ● اطلاع رسانی کردن ( فعل )
به نسبت دو به یک
کالاهای اساسی
Call a meeting/strike/election ●یعنی ترتیب دادن یک جلسه/ حمله/ انتخابات
محدوده های گسترده که توسط یخ ضخیم پوشیده شده اند ( در نواحی قطبی )
با یک جور حسِ . . .
گردش خون، جریان خون
در خلوت
بیشتر، فراتر، افزون تر