پیشنهاد‌های میثم علیزاده لشکانی (٢,٤٩٤)

بازدید
٤,٩٧٤
تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٣

● تبار، نسل ( دقت کنید که با استفاده از این کلمه میگیم این از نسل فلان است، یعنی یه جورایی بازمانده اوناست، در واقع الان رو به قبل نسبت میدیم نه اینک ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

● مواد دارویی، دارو ■ ( Be on medication ( for something تحت درمان دارویی بودن ( به خاطر مشکل جسمی )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

تلفیق دادن. ادغام کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

● قابل توجه، زیاد ● بزرگ

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

نرخ یا سرعت کاهشی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

● تاسیسات لوله کشی ● نوار دوردوزی به عنوان تزیین لباس

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

بدون لک

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

راه رفتن بر روی آتش ( ذغال )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

● مجازات طولانی مدت یا سخت در زندان ● دوره سختی را پشت سر گذاشتن دقت کنید دوستان، یه زمانی میگن Have a hard time/hard times مثلا: He will have a ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

بافت گیاهی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

● طاق، قوس ● قوس دادن، انحنا دادن ● مرموزانه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

یه وقت دیگه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٧

● لگد کردن ● قدم نهادن ● با پا له کردن ● آج لاستیک ● صدای پا

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٥

● حاد، شدید ( بیماری و مشکل ) ● قوی، دقیق ( هوش و حواس پنجگانه ) ● علامت نوشتاری روی بعضی کلمات، مثلا: علامت َ بر روی e در cafe

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٣

● خنک، خنک کردن ● ریلکس کردن ● هراس، بیم انداختن به جان کسی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

● معتبر ● قاطع، مقتدرانه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

به روشی گویند ه در آن به جای فعل سعی کنیم بیشتر از عبارات اسمی برای بیان و توصیف چیزی استفاده کنیم .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

صفت: ● دردناک ● غمگین و عصبی اسم: ● التهاب دردناک ( به خاطر زخم یا عفونت )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

● آزردگی، اذیت ( روحی ) ● التهاب ( جسمی، مثلا روی پوس یا در گلو )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

● جزیی، ناچیز ( مبلغ ) ● صوری ● غیرواقعی ● نامی ، اسمی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

مربوط به روده

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

سازماندهی مجدد کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

● Reflect on something: فکر کردن، تامل کردن در مورد چیزی ● something/somebody reflects on somebody : چیزی یا کسی شما را متاثر کند ( با بار منفی ) ، ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤٠

■ در مورد انسان: knock sb down ● هل دادن کسی ( جوری که زمین بخوره ) ● با وسیله نقلیه به کسی زدن، تصادف کردن ■ در مورد اشیاء:knock sth down ● فرو ری ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

دارای منابع کافی مالی، به خوبی ساپورت شده از نظر مالی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

به صورت متمادی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٦

معنیش رو که اکثر دوستان میدونن با این همه ترجمه، فقط ●در جمله ها دقت کنید که آیا حرف اضافه down مال خود فعل هست یا نه، چون خیلی جاها برای خود فعل نیس ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

● طنین ( صدا ) ● تشدید ( در علوم مهندسی ) ● بازآوایی ● ارزش و معنای خاص چیزی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

● رسیدن، دست یافتن Come to this conclusion that. . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

تعداد زیاد، فراوان

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

مقایسه ( تشابهات )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

قدم های ( سرعت ) حساب شده

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

● تاکتیکی، راهبردی ● عملیاتی، نظامی ● کوتاه برد ( برای موشک و سلاح )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

●Predominately و predominantly هر دو هم معنی اند و معنی " به صورت غالب" یا " به صورت عمده" میدن، عاماااا: ■ Predomoniate: فعل و به معنی قسمت غالب چی ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

به صورت توامان

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٩

● استفاده لازم را بردن ( از چیزی، مثل انرژی، پول، مغز ) ● وارد کردن ( مثلا پسورد برای وارد شدن به سایت ) ■ دوستان معنی تلنگر زدن برای این واژه ترج ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

سالخورده، مسن Ageing: بریتیش Aging: امریکن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣٢

● وضع کردن ( قانون ) ● به زمین نهادن ( سلاح ) ● دادن جان ( در راه کسی یا چیزی ) ● نگه داشتن ( شراب برای استفاده در آینده ) ● ضبط کردن ( موزیک یا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

همون طور هم. . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

همون جوری که. . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣٢

● بهره بردن ( هم میتونه بار منفی داشته باشه مثل "سود جویی" یا "سو استفاده کردن" ، و هم بار مثبت مثل " نهایت استفاده را از چیزی بردن" )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

از نظر ذهنی کارا

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

● تحلیل بردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

● تاثیر ( ترجمه "پیامد" برای این واژه بار منفی ایجاد میکند که در واقع این بار را ندارد، پس بهتر است از ترجمه "تاثیر" یا "نتیجه حاصله" برای آن استفاده ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

● تلو خوردن، از دست دادن تعادل ( هنگام راه رفتن ) ● تته پته کردن ( هنگام صحبت یا سخنرانی ) ■ اگر با حرف اضافه across یا upon بیاد معنی " برخوردن ب ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

●یک بار. . . مثلا: یک بار داشتم فلان کارو میکردم که. . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

● مطمعن ● قطعی ● برخی، بعضی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

● خلاصه چیزی ( اسم ) ● کوتاه، مختصر ( صفت ) ● اطلاع رسانی کردن ( فعل )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

به نسبت دو به یک

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

کالاهای اساسی