پیشنهاد‌های میثم علیزاده لشکانی (٢,٣٦٢)

بازدید
١,٠٥٧
تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

● معدن ( روباز ) ● صید، شکار

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

●معتقد ( کسی که اعمال دین خود را به جای می آورد. مثلا: A practising Catholic ● کسی که به طور عملی با حرفه خود در ارتباط است، مثل: A practising archi ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

● معتقد ( کسی که اعمال یک دین را به جای می آورد ) Practicing Muslim یعنی مسلمان معنقد ● شخصی که به طور عملی با حرفه خود در ارتباط است. Practicing d ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦٣

به هیچ عنوان معنی "مقیاس" نداره، موندم آبادیس چرا هی نوشته مقیاس! ● واحد درسی، بخشی از یک دوره آموزشی یا آزمون ( مثلا speaking یک ماژول از آزمون آیلت ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

جیب جلویی ( برای کیف و کوله، معمولا عامیانه میگیم زیپ جلویی )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

● ضد آب ( صفت ) ● بارانی ( اسم )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

یک روزه، به مدت یک روز

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

سمبل و نماد یک تیم یا سازمان که به شکل عروسک یا لبلس حیوان نما پوشیده میشود و اعتقاد بر این است که باعث خوش شانسی میشود.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

محفظه و ظرفی که با اشیائی پر شده و برای نشان دادن سبک زندگی حال حاضر به آیندگان در مکانی خاص دفن میشود.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٤

● در نظر نگرفتن، نادیده گرفتن ● مشرف بودن، چشم انداز داشتن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

● تعمیر شده. بازسازی شده ● سرحال

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

نشان دادن به تصویر کشیدن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

تمام طول سال

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

● به طور سریع، شدید و ناگهانی ● بی پرده و بی تعارف

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

■ اسم: ● سیم پیچ ■ صفت: ● مارپیچ، پر پیچ و خم

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

● آرام و بی سر و صدا ● صلح آمیز

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

● چوب ● بیشه، جنگل کوچک

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٠

مشخصه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

این املا غلط است Endeavour صحیح است، به معنی مجاهدت

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

لحظه به لحظه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٩

●گلدوزی، سوزن بافی ( دوختن الگوها به پارچه ) ● پارچه الگودار ( گلدوزی شده ) ● آب و تاب، رنگ و لعاب

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

گستره، طیف

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٧

●شروع به کار کردن ( در ابتدا ) ● عازم شدن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

● صدای پا, صدای قدم ها ( با ردپا اشتباه گرفته نشه که میشه footprint یا footmark ) □ follow in somebody's footstep پا جا پای کسی گذاشتن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٦

● پیشنهاد دادن ● ارائه کردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

کمک در انجام کتری، دستی رسوندن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

راحت، بی دردسر

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

■ فعل ● ملتفت شدن، متوجه شدن ● be/get noticed مورد توجه قرار گرفتن ( دادن ) ■اسم ● توجه ● هشدار

پیشنهاد
١٢

حال کردن با چیزی

پیشنهاد
٣

مهارتهای مورد نیاز کاری رو فرا گرفتن، لم چیزی رو بلد شدن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

مدت زمان طولانی، عملکرد درازمدت

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

● به خودی خود مهم نیست و در واقع فقط برای جا پر کردن است. مثل بتونه برای رنگ کاری، ماده پروتز کننده پوست، عکس و نوشته هایی که در روزنامه فقط برای پر ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١١

شدید، فشرده

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٧

● تحت تاثیر قرار دادن. به تحسین واداشتن ● ارزش و اهمیت چیزی را تبیین کردن ● نشان گذاردن، مهر زدن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

■به عنوان صفت: پشتی، عقبی ( مثلا پای عقبی گاو، در کل مربوط به حیوانات میشه ) ■ به عنوان اسم: گوزن ماده

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٠

● اهل خانه، سکنه ● خانگی، اهلی ● شناخته شده

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

قرارداد هم خانه شدن با افراد بومی یه کشور و اجاره نشینی در یکی از اتاق ها مثلا

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

● نسبت دادن ● خصیصه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

خرج، مصرف، هزینه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

● پر کالری، چاق کننده ● گرمازا

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

تمرین دهنده، اسباب تمرین

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

ارتقا، افزایش کارایی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

تناسب

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

به همان اندازه قابل سرزنش، به همان اندازه مقصر

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

با وجود اینکه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

رسیدن به آن یا پیدا کردنش ( مثلا مقدار یا تعداد ) سخت است

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

پیدا کردن یا رسیدن ( به مقدار و تعداد واقعیش ) سختتره

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٣

● بیضی شکل ● نوشته یا سخنرانی که فهم آن سخت است ( با منظور )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

خرتو پرت

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

به شخصه. . .