پیشنهاد‌های میثم علیزاده لشکانی (٢,٥٠٧)

بازدید
٦,٣٢٤
تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

● همون. . . ( تاریخ ذکر شده ) مثلا: as long ago as 1850. . . همون سال ۱۸۵۰. . . As long ago as July they had visited each other. همون جولای اینها ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٥

● انجام دادن ● رفتار ( کردن ) ● هدایت کردن ( رسانایی داشتن ) ■ نحوه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Have said something to give it away گفته که یه چیزی گفته باشه ( همینجوری )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

● یه جایی، یه زمانی ( منظور از این به بعد هست ) ● از جهتی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

● احمق، نادان ● گول زدن، سر کار گذاشتن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

● انجام دادن ● مشغول انجام کاری شدن ● تغییر جهت کشتی دقیقا خلاف جهت حرکت ( بریتیش )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Ancient times

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

همون "اوف" یا "هوف" خودمون

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٤

توپیدن، تشر زدن، سرکوفت زدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

توپیدن، تشر زدن، سرکوفت زدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٥

● مبهوت کننده، غیرقابل توصیف ● چشمگیر، هنگفت

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

نگاه کردن به چیزی یا کسی به عنوان. . . ، در نظر گرفتن کسی یا چیزی به عنوان. . . مثلا: Look upon Meysam, have you ever seen such a untidy person? می ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

در مرخصی استعلاجی بودن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٣

تلطیف کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

قطعیت

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٣

● خبررسان ● از وقوع چیزی خبر دادن ● نویدبخش چیزی بودن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٤

● بردن، ناپدید کردن ● برداشتن، منها کردن ( ارقام ) ● برداشت کردن ( از یه مطلب یا سخنرانی ) ● پول درآوردن، پول به جیب زدن از چیزی ■ این عبارت وقتی ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

سست تر شدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

حالا. . . . پیشکش چه برسه به . . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

قد معقول و خوبی داشتن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

مردن، زیر خاک بودن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

دور همی به منظور پیاده روی در مکان مشخص

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٩

الزاما کوله مخصوص کوهنوردی نیست، همون "کوله پشتی" بهترین ترجمه برای این کلمه هستش بریتیش: rucksack امریکن: backpack در ضمن ruck رو با rock که معنی ص ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

چند و چون، زیر و بم

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

چطور ممکنه؟

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

● Be orientated: معطوف به چیزی شدن، جهت گرفتن به سمتی ●. . . orientate yourself/herself:سر دراوردن از اینکه کجا هستی از نظر مکانی ● آشنا شدن با شرایط ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

اصلا starveling نداریم جناب ادمین، حالت استمراریش میشه starving

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

● فقط ● تازه ( قید زمان )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

● به علاوه. . . ● به غیر از. . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

صفت: ● اصلی، عمده اسم: ● مدیر مدرسه ( امریکن ) ، مدیر دانشگاه یا دانشکده ( بریتیش ) ● مدیر اجرایی ● مجری اصلی یک گروه موسیقی، رقص، . . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

یه سر جایی رفتن ■ معمولا برای فواصل کوتاه یا وقتی خود مقصد زیاد مهم نباشه میگن Make a trip اما برای فداصل طولانی یا وقتی میخوای بگی دقیقا رفتی فلان ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

داخل، از درون

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

اسم: ● فراخوان ●درخواست پول به منظور کمک ● درخواست تجدید نظر ● جذابیت فعل: ●درخواست کردن، به طور جدی اعلام نیاز کردن ● درخواست تجدید نظر کردن ● جذا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٨

● بنا نهادن، تاسیس کردن ● رابطه برقرار کردن با شخص یا کشور ● فهمیدن حقیقت، ته توی چیزی را دراوردن ● خود را اثبات کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٤

آقا این فعل establish هستش ، ما اصن stablish نداریم بلامیسر

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

نقش کلیدی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

و همچنین. . . در ضمن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

● رقابت کردن، پیکار کردن ● ادعا کردن، اصرار ورزیدن بر. . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٧

●دارای رتبه پایینتر ● نوجوانان ● بریتیش ( بچه های مدرسه ای زیر ۱۱ سال ) ● امریکن ( دانش آموز کلاس ۱۱ دبیرستان )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣٢

از دیرباز. . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

درک کردن ( شرایط سخت کسی )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

به ته کشیدن، غرق کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Turn to somebody به کسی روی آوردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٧

● فکری، ذهنی ● انسان خردمند، فرهیخته

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

●اگر وصل باشه میشه صفت، اخراجی ( از مدرسه یا دانشگاه ) ، کسی که ترک تحصیل کرده ● اگر جدا باشه میشه فعل به همین معنی، ترک تحصیل کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

مدرک، گواهی علمی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٩

دوستان دقت کنن اگر walkover به صورت یه کلمه باشه یا walk - over, اونوقته که معنیش میشه: ● مسابقه یکطرفه، برد آسان اما اگر جدا باشه، walk over, اونو ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

تماشای دیدنی ها، سیر و سیاحت

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

● رفت و آمد ( کردن ) به محل کار ● تخفیف دادن مجازات ● مبادله کردن ( پول با چیزی )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

● استقبال ● پذیرش ● مهمانی، دعوت ( به مراسم )