پیشنهادهای میثم علیزاده لشکانی (٢,٤٧٣)
● پر کالری، چاق کننده ● گرمازا
تمرین دهنده، اسباب تمرین
ارتقا، افزایش کارایی
تناسب
به همان اندازه قابل سرزنش، به همان اندازه مقصر
با وجود اینکه
رسیدن به آن یا پیدا کردنش ( مثلا مقدار یا تعداد ) سخت است
پیدا کردن یا رسیدن ( به مقدار و تعداد واقعیش ) سختتره
● بیضی شکل ● نوشته یا سخنرانی که فهم آن سخت است ( با منظور )
خرتو پرت
به شخصه. . .
کلکسیون، مجموعه محصولات
چیزی ( کار، درزش، فعالیت ) که باهاش حال میکنی
چیزی ( کار، ورزش، فعالیت ) که باهاش حال میکنی
شخص مشتاق ● این کلمه اسم است نه صفت، برای همین یک "شخص" مشتاق مورد نظر است نه مشتاق به عنوان صفت
بجنب، عجله کن
اهمیتی نمیدم، مهم نیست برام
گمان نکنم ( که اینطور باشه )
بدم نبود اگه. . . ، بدم نمیاد اگه. . .
خواب لحظه ای ( در واقع بیشتر از چند ثانیه طول نمیکشد و اغلب بر اثر خستگی و یا استعمال مواد مخدر رخ میدهد )
● مفید ● دم دست ● حرفه ای در کار کردن با handy with
● مبله کردن یا اثاث ریختن توی خونه یا اتاق تجهیز کردن، فراهم کردن
جا حوله ای ● در حمام یا استخرها برای آویزان کردن حوله ها
● شروع کردن کاری ● تازه وارد
بهانه گیری و لج
● نگران قضاوت دیگران ( در مورد انسان ) ● با وسواس و دقت کار شده ( در مورد اثر هنری یا نوشته )
● هم دوره، هم سن ● به سختی و با کنجکاوی نگریستن
به تنهایی و بدون کمک
● چهار دستو پا راه رفتن ● راه رفتن حشره ها ● خیلی کند حرکت کردن وسایل نقلیه ● پاچه خواری کردن
● مهمان نوازی، غریب نوازی ● تشریفات و تدارکات گردشگری، هتل داری
● راست و ریست کردن ● سوا کردن ● حل و فصل کردن
● برآورد ( معمولا s میگیره تو این معنی projections ) ● پیش آمدگی، برآمدگی ● نشان دادن فیلم و غیره با پروژکتور ● تجسم
تا اون موقع. .
از پیش تمرین کردن
اسم: ● خویشاوند صفت: ● مربوط ● نسبی
اینکه آیا. . . ، حال چه. .
● ارتباط داشتن، ارتباط دادن ● نقل کردن ● درک کردن، خود را جای دیگری گذاردن
● جای دادن، اقامت دادن ● عادت کردن ● قبول کردن با وجود اختلاف نظر، زیربار رفتن
نهایتاً
This is very short notice فرصت کمه، وقت زیادی وجود نداره
بدون شک
●جام
Pastiche of برگرفته از . . .
● اگر اسم باشد: حق ثبت، حق امتیاز ● اگر فعل باشد: داشتن حق امتیاز ● اگر صفت باشد: تابلو، واضح ( مثل دروغ تابلو )
جانبدارانه، مغرضانه متمایل، کج
به اصطلاح شکمو برای چیزی صابون زد، امیدوار به افتادن اتفاقی بودن
تشکیل دهنده، در بر دارنده
به عنوان فعل رو بالا عرض کردم، به عنوان اسم: ● رقم، عدد ● شخص ● هیکل و اندام ( مربوط به زن ) ● شکل، شمایل
● زیاد کردن دما، حرارت . . . وسیله ای ● پیدا شدن چیزی ( اتفاقی ) ● سر از جایی درآوردن، سر و کله چیزی پیدا شدن
● مستعمره خود کردن ( در مورد کشورها ) ● گسیل شدن تعداد زیادی به منطقه ای ( برای حیوانات و حشرات )