پیشنهادهای میثم علیزاده لشکانی (٢,٣٨١)
کاربر اینترنت
سر حرفش وایساد
بر موضع خود پافشاری کرد
بر هم زدن
رفع شدن ، برطرف شدن سرریز شدن به سمت پایین کم شدن جدا شدن از چیزی که از قبل به آن متصل شده
مرشد
● جر دادن rip to somebody یعنی روحش قرین رحمت، روحش شاد مثلا rip to Ali که rip مخفف rested in peace میباشد
برای چه؟
تو را
● هوس ( اسم ) ● گمان ( اسم ) ● شیک ( صفت ) ● میل به انجام کاری داشتن ( فعل ) ● تمایل جنسی به کسی داشتن ( فعل ) ■ fancy yourself: خیلی خود را تح ...
زیر و رو شدن، دگرگون شدن
● ای ولا ( به معنای تایید حرف کسی ) ، گل گفتی، راست میگی ● منصفانست
● به حساب آمدن ( با حرف اضافه in یا among ) ● خیال کردن، پنداشتن ( که بعدش that میاد ) ● متوجه شدن، فهمیدن
از نظر احساسی داغون شدن، به عبارتی " قلبم تیکه پاره شد" ( معمولا در شکست های عشقی )
● دل ( وقتی صحبت از احساسات باشه ) ● شکم ( وقتی صحبت از جسم باشه )
سست شدن زانوها و یا از دست دادن اعتماد به نفس به طور ناگهانی ( از دیدن چیزی ترسناک یا شخصی جذاب ) ، دستو پای خود رو گم کردن
کله پا شدن
کله پا شدن
● افت ● کم کردن، کاهش یافتن ● رد کردن ( مودبانه ) ، امتناع کردن ● بدتر شدن
بهت زده
انگاری . . . ، عین اینکه . . .
● دست و پا چلفتی ( در مورد انسان ) ● لَش و بدساخت ( در مورد وسیله که معمولا بزرگ و سنگین است ) ● نابخردانه و ناهنجار ( در مورد گفتار یا عکس العمل )
نزاع ( کردن ) ، دعوا ( کردن )
● عنبیه چشم ● گیاه زنبق
● رد کردن ( نظر و عقیده شخص دیگر به دلیل درست ندانستن یا مهم ندانستن ) ● برکنار کردن ( از شغل ) ● اجازه رفتن دادن ( به دلیل عدم نیاز )
● انتظار چیزی را کشیدن ● پیشدستی کردن
● به سرعت و عین فرفره رد شدن یا رفتن ( معمولا ما در فارسی هم صدای چنین حرکت سریعی رو با " ویز" بیان میکنیم ) ● ادرار کردن ● خبره در یک زمینه یا حرفه
در کل
● فساد ( معمولا از طرف کسی که دررجایگاه قدرت قرار دارد ) ● حالت تغییر یافته ( چیزی مثلا یک کلمه )
● با عجله جایی رفتن ● dash sb's hope: امید کسی را نا امید کردن ● must/have to dash: سریع زدن با چاک، در رفتن ● dash off: مکانی رو سریع ترک کردن ● خط ...
● زنگ زدن، اکسید شدن ● تحلیل رفتن
● مشغول بودن ● جلب کردن ● درگیر چیزی شدن ● نامزد کردن
جلوه سازی
جریان و موضوع اصلی داستان
● ویترین ● نمایش ( برای سرگرمی ) ● نمایشگر ● نمایش دادن، به نمایش گذاشتن
● هدف ( اسم ) ● واقع بینانه، عینی ( صفت )
● درخواست کردن ( معمولا به صورت رسمی و مکتوب ) ● اعمال کردن، بکار بستن در مورد
● مبتذل کردن، خراب کردن یا پایین آوردن کیفیت چیزی ■ در مورد اظهارات و اصطلاحات به معنی عامیانه و قابل فهم کردن است.
● نکوهش کردن. انتقاد کردن املای بریتیشِ فعلِ criticize است.
● مجازی، غیرواقعی ● تقریبی، حدودی
ایفای مجدد یک نقش، اجرای مجدد یک نمایش
ارائه کردن ( دادن )
● تاب آوردن، شکیبایی کردن ● باقی ماندن، دوام آوردن
● اغوا کردن ● متقاعد کردن کسی برای سکس با وی
● تلف شده، قربانی ( جمع= تلفات ) ● مصدوم ● اورژانس
مرسی که منو دعوت کردین/ ازم پذیرایی کردین
سفرت سلامت
● جذاب و دوست داشتنی ● خوشایند و لذت بخش ● گرم و صمیمی ● عالی، خیلی خوبه
محبت دارید
دارن سوار میشن