پیشنهاد‌های میثم علیزاده لشکانی (٢,٣٦٢)

بازدید
١,٠٧٨
تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

مخفف carat که امریکن آن میشه karat معنی: ● عیار ، مثلا ۱۸ عیار میشه 18Carat gold ● واحد سنجش طلا یا همان " قیرات" که برابر ۲۰۰ میلی گرم است

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

Karat هیچ فرقی با carat ندارد، اولی امریکن و دومی بریتیش است. معنی: ● عیار ، مثلا ۱۸ عیار میشه 18Carat gold ● واحد سنجش طلا یا همان " قیرات" که برا ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

بر خلاف توضیح خود سایت ( متاسفانه ) Karat هیچ فرقی با carat ندارد، اولی امریکن و دومی بریتیش است. معنی: ● عیار ، مثلا ۱۸ عیار میشه 18Carat gold ● ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢١

● انبوه، تعداد زیاد ● اگر the multitudes باشد یعنی عموم مردم، مردم عادی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

● به طور خیره کننده و بسیار جذاب ● به طور حیرت آور و شوکه کننده

پیشنهاد
٢

همان "پهنای باند" است که Bandwidth هم نامیده میشود

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

عبور کردن یا گذشتن از طریق یا در امتداد چیزی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٧

● پاک، بی غلو غش ● واقعی، درست، اصلی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨١

● هنوز ( اگر به عنوان قید باشد که معمولا آخر جمله می آید ) ● با این همه ( اگر به عنوان حرف ربط اول جمله یا وسط دو جمله بیاید )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٦

● چشمگیر ، تماشایی ● ناگهانی، غیرمنتظره ● پدیده ( در اینجا اسم است )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

از مدار خارج شدن، به بیرون از ناحیه ای پرت شدن، به سمت خارج اوج گرفتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

چشمگیر، پرجبروت، عالی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

خفه ، دم دار ( در مورد محیط ) کسل کننده

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٦

با بی حوصلگی چرخ زدن، ول و بی حال گشتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٦

دلو دماغ نداشتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣٩

صفت: ● عظیم، بزرگ ● ناب، محض ( مثلا حماقت محض ) ● تند، پرشیب ● نازک ( در مورد پارچه و پوشش ها ) قید: ● به تندی فعل: ● تغییر جهت دادن ( ناگهانی )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

● متواضع ● معقول ( بدون تشریفات ) در مورد خرج و هزینه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٧

رانندگان

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

شورمزه ( دررمورد آب گفته میشود، معمولا آب ناخالص اینطور است )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

نمک زده

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

وحشت

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

Once upon a time روزی روزگاری

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٨

● چند بخش کردن ● مخالفت کردن ● شکستن ، پاره کردن ( حتی پاره شدن اعضا بر اثر زخم ) ● به چند بخش، به صورت دوگانه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

● تاریک ● خبیث ● تیره و تار

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

چقدر زیاد! ♧ معمولا از رو تعجب میگن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٧

سفرنامه نویس

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٥

محال، غیر ممکن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

غصه، ماتم

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

● یک سرود سنتی مخصوص کریسمس ● نغمه سر دادن، سرودخواندن ( بادخوشحالی )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

شرح حال زندگی خود نویسنده

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

بدبخت بد اقبال از روی بدیمنی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٢

عصرانه ( در معنای کلی ) شام، شام سبک ( به انگلیسی بریتانیایی )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

● اخلاق ( اسم ) ● اخلاقی، نتیجه اخلاقی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٨

رفیق، همسفر، همدم

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

متواری شدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

● دادن هوا به داخل بینی ( حال به منظور بو کشیدن، موقع سرماخوردگی یا ابریزش بینی، مواد کشیدن، نشان دادن حالتی به منظور عدم رضایت از خوب بودن چیزی یا ع ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

مجمع الجزایر کشورهایی مثل ژاپن یا اندونزی که از ترکیب تعدادی جزیزه کنار هم به وجود امده اند

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

جایزه ( دادن ) ، پاداش ( دادن ) اعطا کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٨

مواجهه با، سرو کار داشتن با فایق آمدن پرداختن به

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

در گویش گیلکی به گاوه ماده جوان گویند. گاوی که تاکنون آبستن نشده

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

در گویش گیلکی به گاو نر جوان گویند

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

کیف کوله پشتی ☆ همچنین در گویش گیلکی به گوساله خیلی جوان که هنوز شیر میخورد گویند

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٩

به مرضی دچار شدن، مریض شدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

سیفلیس آبله

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢١

چطور روت میشه؟ چطور جرات میکنی؟

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤١

ایراد ● در دادگاه نیز اگر وکیلی به پاره ای از سخنان اعتراض داشته باشد با گفتن این کلمه در واقع می گوید" اعتراض دارم!"

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٣

بیرون زدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

گرچه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

به همان اندازه که. . .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

● اگر فعل باشد: تو رفتگی ایجاد کردن، فرورفتگی در لبه چیزی ایجاد کردن ( مثلا اولین سطر پاراگراف ) ● اگر اسم باشد: سفارش