mentor

/ˈmenˌtɔːr//ˈmentɔː/

معنی: مربی، معلم سرخانه
معانی دیگر: (m کوچک) مرشد، ناصح، رایزن، پندآموز، پیر، پیش کسوت، میاندار، (m کوچک - با: to) راهبری و رایزنی کردن، (کسی را) پندآموزی کردن، زیر بال خود گرفتن، پیش کسوتی کردن، (اسطوره ی یونان) منتور (دوست و مشاور اودیسیوس و معلم پسرش)، (m کوچک) مربی، آموزگار، معلم، مرشد

جمله های نمونه

1. it is hard to mentor those who haven't yet made up their mind
راهنمایی کسانی که هنوز مصمم نشده اند دشوار است.

2. they believed that each young man needed a mentor
آنان معتقد بودند که هر مرد جوانی یک مرشد لازم دارد.

3. Eventually, he was excommunicated along with his mentor.
[ترجمه ندا] سرانجام، به همراه مربی اش اخراج شد.
|
[ترجمه گوگل]سرانجام او به همراه مربی خود تکفیر شد
[ترجمه ترگمان]سرانجام، او به همراه مربی خود، تکفیر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She was a friend and mentor to many young actors.
[ترجمه گوگل]او دوست و مربی بسیاری از بازیگران جوان بود
[ترجمه ترگمان]او دوست و مربی بسیاری از بازیگران جوان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Redford plays an older newsman who becomes her mentor and lover.
[ترجمه گوگل]ردفورد نقش یک روزنامه‌نگار مسن‌تر را بازی می‌کند که مربی و معشوق او می‌شود
[ترجمه ترگمان]ردفورد فیلم بازی می کند که مربی و عاشق او می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Spider was a big brother, a mentor, a guidance counselor that put the whole world in his hands.
[ترجمه گوگل]اسپایدر یک برادر بزرگ، یک مربی، یک مشاور راهنمایی بود که تمام دنیا را در دستان او قرار داد
[ترجمه ترگمان]اسپایدر من یک برادر بزرگ بود، یک مشاور، یک مشاور راهنما بود که تمام دنیا را در دستان او قرار داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Sondheim found a mentor, if not a father figure, in Hammerstein, Patinkin said.
[ترجمه گوگل]پاتینکین گفت که سوندهیم در هامرشتاین یک مربی پیدا کرد، اگر نه یک شخصیت پدری
[ترجمه ترگمان]Patinkin گفت که Sondheim یک مربی را پیدا کرده است، اگر یک شخصیت پدر نداشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The key feature of effective mentor schemes is a genuine consistent interest on the part of the mentor for the young person.
[ترجمه گوگل]ویژگی کلیدی طرح‌های مربی مؤثر، علاقه واقعی و ثابت مربی برای فرد جوان است
[ترجمه ترگمان]ویژگی اصلی طرح های مربی موثر یک علاقه ثابت حقیقی به بخشی از مربی برای فرد جوان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. In 193 Sebastian had asked his mentor to contribute a preface to the novel on which he was engaged.
[ترجمه گوگل]در سال 193 سباستین از مربی خود خواسته بود که مقدمه ای برای رمانی که او در آن درگیر بود، ارائه دهد
[ترجمه ترگمان]در سال ۱۹۳ از استادش درخواست کرده بود که مقدمه ای بر داستانی که نامزد کرده بود بگذارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Auden later became a friend and mentor.
[ترجمه گوگل]اودن بعدها به یک دوست و مربی تبدیل شد
[ترجمه ترگمان]Auden بعدا به یک دوست و مربی تبدیل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. If a mentor is pushing you beyond your limits, if you are feeling more and more exhausted, beware!
[ترجمه گوگل]اگر مربی شما را فراتر از محدودیت‌هایتان سوق می‌دهد، اگر بیش از پیش احساس خستگی می‌کنید، مراقب باشید!
[ترجمه ترگمان]اگر یک راهنما شما را از محدوده خود فراتر می راند، اگر بیش از پیش احساس خستگی و خستگی می کنید، مراقب باشید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Love is the ultimate test of a good mentor.
[ترجمه گوگل]عشق آزمون نهایی یک مربی خوب است
[ترجمه ترگمان]عشق آزمون نهایی یک مربی خوب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Backus lunged back, quoting Charles Chauncy, a mentor of Payson.
[ترجمه گوگل]بکوس به نقل از چارلز چانسی، یکی از مربیان پیسون، به عقب برگشت
[ترجمه ترگمان]Backus به نقل قول از چارلز chauncy، مربی of، حمله کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It helps that her mentor, Brent Scowcroft, was national security adviser to Bush senior.
[ترجمه گوگل]این کمک می کند که مربی او، برنت اسکوکرافت، مشاور امنیت ملی ارشد بوش بود
[ترجمه ترگمان]این کمک می کند که مشاور او، برنت Scowcroft، مشاور امنیت ملی بوش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مربی (اسم)
teacher, tutor, coach, mentor, educator, handler, preceptor, tamer

معلم سرخانه (اسم)
tutor, mentor, visiting teacher

انگلیسی به انگلیسی

• spiritual instructor, adviser, counselor, wise man; one who guides and teaches
act as a mentor to a person; guide and teach another person
someone's mentor is a person who teaches them and gives them advice; a formal word.

پیشنهاد کاربران

مُرشِد
ارشد، مشاور، راهنما
۱. رایزن. مشاور ۲. معلم. مربی
مثال:
they believed that each young man needed a mentor
آنها بر این عقیده بودند که هر مرد جوانی نیاز به یک معلم و مربی دارد.
مرشد ( اسم ) : کسی که افراد جوان تر و کم تجربه تر را نصیحت و راهنمایی می کند ■پندآموزی کردن ( فعل ) : به عنوان مرشد برای کسی عمل کردن
راهبر
مربی
1. مشاور ( یا راهنما یا مربی، که باتجربه و معتمد هست و به تو اموژچزش و نصیحت میدهد ) N
2. راهنمایی کردن V
a person guide another person
یعنی کسی که اموزش می دهد و راهنمایی می کندیا مشاوره می دهد one who guides and teaches
از دیگر نقش�های پر اهمیت در فرایند جامعه� پذیری نقش منتور ( Mentor ) خواهد بود. او فردی از همکاران در واحد سازمانی کارمند جدید در سطح سازمانی بالاتر از او خواهد بود که دارای تجربه، سابقه و وضعیت عملکردی
...
[مشاهده متن کامل]
بالا و مسلط به روندها و رویه های انجام کار، فرهنگ و سیاست�های واحد و سازمان باشد و از مهارت های ارتباطی بالایی نیز برخوردار باشد. در بدو ورود کارمند جدید به تشخیص مدیر واحد، وظیفه ارائه راهنمایی� ها و آموزش های کاری ضروری و همچنین آموزش مهارت های فردی مورد نیاز شغل در قالب یک تعامل رسمی، بر عهده منتور خواهد بود

مرشد - پیشوا - مربی
noun
[count] : someone who teaches or gives help and advice to a less experienced and often younger person
🔵After college, her professor became her close friend and mentor.
...
[مشاهده متن کامل]

🔵He needed a mentor to teach him about the world of politics.
🔵We volunteer as mentors to/of disadvantaged children.
🔵young boys in need of mentors
verb
[ obj] : to teach or give advice or guidance to ( someone, such as a less experienced person or a child ) : to act as a mentor for ( someone )
🔵The young intern was mentored by the country's top heart surgeon
🔵Our program focuses on mentoring teenagers
🔵 is it what a man who claims his mentor Husayn ibn ali ?

استاد راهنما
رای ورز، رای ده
رای مند، رای زن، رای گر
مربی، راهنما
راهبری کردن، راهنمایی کردن
مشاور ارشد
مرشد
مشاور تسهیل گر
راهنما ، هدایت گر ، هدایت کننده
فردی ک تجربه فراوانی در نصیحت و راهنمایی اشخاص دارد
مربی مرشد. : مشاور و راهنمای باتجربه و معتمد
: مشاور و راهنمای باتجربه و معتمد

مشاور و راهنمای باتجربه و معتمد
آموزش دیدن، تربیت شدن
تسهیل گر
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٤)

بپرس