پیشنهادهای میثم علیزاده لشکانی (٢,٣٦٢)
غالبِ اکثریت
نقش خود را ایفا کردن، سهم خود را ادا ردن
بی فایدست، فایده ای نخواهد داشت . . . فعل بعد از آن ing دار خواهد بود. ■ با احترام به دوستان، ترجمه " خوب نیست" که یک عبارت توصیه ای هستش برای این ...
● به احتمال خیلی زیاد ● احتمال
● محکم بگیرش، سفت نگهش دار ● یه لحظه ( وقتی پشت تلفن میخوایم به کسی بگیم چند لحظه گوشی رو نگه داره ) ● چی شد؟ ها؟ ( وقتی از حرف یا صحبت کسی تعجب میک ...
● نوشیدنی انرژی زا ● نوشیدنی تلخ مزه ای که به همراه نوشیدنی های الکلی مصرف میشود ● صفا، رویداد فرح بخش ● مایع تقویت کننده مو ● نت اول از هشت نت موسیقی
سطل یا مخرنی که مردم بطری های شیشه ای خالی را به منظور بازیافت در آن می گذارند
سطل یا مخرنی که مردم بطری های شیشه ای خالی را به منظور بازیافت در آن می گذارند
منجمد بدون حرکت
حله قبوله ( معمولا بعد از شرطبندی استفاده میشه )
مرتب، پابرجا، با قاعده همیشگی و معمول معمولی، عادی
اسم: ● پیشکش، هدیه ای به منظور قدردانی ● ژتون ● کارت هدیه ای که به منظور خاصی تهیه شده، مثل کارت ( یا کپن ) هدیه بیست دلاری کتاب، نه کارتی که در آن پ ...
هزینه چیزی را نگرفتن، اشانتیون دادن
کادو کردن، پیچیدن هدیه با کاغذ کادو
یادبود
● تعداد وقوع ● high/low incidence بیشترین/ کمترین میزان ابتلا
در هر عرض و طول جغرافیایی که باشید دو بار در سال مدت زمان شب و روز برای شما یکی میشود، یکی ۳۰ شهریور و اون یکی رو اگه گفتین؟! به این زمان ها در اصطلا ...
چه در نیمکره شمالی باشیم و چه جنوبی، دو بار در سال خورشید در جنوبی ترین و شمالی ترین نقطه نسبت به خط استوا دیده خواهد شد، حال اگر در نیمکره شمالی باش ...
●تاکنون, قبل این ● همین تازه، همین الانه Would you drink tea? No, thanks, i already have one. ● همین الانشم Hurry up, we're already late. ●هنو ...
البته اینم بگم، ناگفته نمونه که . . .
راستو ریست کردن
خودبین
زودباور
لج کسی را درآوردن، رو مخ کسی بودن، عصبی کردن
تباهی، لعنت
گورتو گم کن، گم شو
سرزدن
تکه، بخش کوچک از یک چیز بزرگتر
● ماهیت، تمامیت ● تشکیلات
دیوانه، مجنون
روزنه، منفذ ( بر روی پوست بدن یا گیاه ) به دقت مطالعه کردن، موشکافانه خواندن
حالشو بردن، دلی از عزا دراوردن
باطل کردن، بی اثر کردن
فاجعه ، بلا
دنبالم بیا
بستن دایمی ( کارخانه، مدرسه، اداره . . . ) به سرانجام خود رسیدن ( یک رویداد یا احساس )
ایراد
مسخره بازی دراوردن
جاودانه
طبق معمول، عین همیشه، میگذره
آشغال جمع کن
و یه همچین چیزهایی
1. جوی ( از نظر هواشناسی ) 2. چیزی که مربوط به آن لحظه و حس و حال باشد
رحیم، دلسوز
در طرف مقابل، حریف
همتا
On closer inspection به بیان دقیقتر
شبه گونه
بازیچه
دررمعنای فعل: پلک پلک زدن ( مثلا زنها برای جذاب به نظر رسیدن پشت هم پلک میزنن ) Not bat an eye/eyelid: به روی خود نیاوردن