پیشنهاد‌های میثم علیزاده لشکانی (٢,٣٨١)

بازدید
٢,٦٠٥
تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

Pastiche of برگرفته از . . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

● اگر اسم باشد: حق ثبت، حق امتیاز ● اگر فعل باشد: داشتن حق امتیاز ● اگر صفت باشد: تابلو، واضح ( مثل دروغ تابلو )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

جانبدارانه، مغرضانه متمایل، کج

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

به اصطلاح شکمو برای چیزی صابون زد، امیدوار به افتادن اتفاقی بودن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

تشکیل دهنده، در بر دارنده

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

به عنوان فعل رو بالا عرض کردم، به عنوان اسم: ● رقم، عدد ● شخص ● هیکل و اندام ( مربوط به زن ) ● شکل، شمایل

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

● زیاد کردن دما، حرارت . . . وسیله ای ● پیدا شدن چیزی ( اتفاقی ) ● سر از جایی درآوردن، سر و کله چیزی پیدا شدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٥

● مستعمره خود کردن ( در مورد کشورها ) ● گسیل شدن تعداد زیادی به منطقه ای ( برای حیوانات و حشرات )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

چنتا اصطلاح با then: ● since then: از اون موقع ● by/until then: تا اون موقع ● beck then: اون موقع ها، اون وقتا ● just then: درست همون موقع ● ( ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

● پایبند بودن Adhere to something

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

● مشاهده کردن ● ابراز کردن ● رعایت کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

● حرفه، پیشه ● دوره، دوران ( مثلا دوران مدرسه )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

قطعه موسیقی، قطعه هنری

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤٨

● دانشکده ● هیئت علمی ( دانشگاه ) ● قوه ( مثل قوه بینایی، چشایی. . . ) ● استعداد ذاتی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

● رایگان ● تحسین برانگیز

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

تعداد زیادی، تعداد بیشماری

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٩

● صفت باشه: هوایی ● اسم باشه: آنتن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

دورو بر. . . ، یا یه همچین چیزی ( عددی ) مثلا: He has spent 400 dollars or so دوروبره چهارصد دلار خرج کرده. She studied 2 hours or so yesterday ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٦

● تلفات ● عوارض ( هم مربوط به مشکلات جسمی و هم هزینه های اتوبان و جاده ) اگر فعل باشد: به معنی به صدا درآوردن زنگ، ناقوس مرگ را به صدا دراوردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٤

سخت به دست آمده، با زحمت حاصل شده

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

مبادا که

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

● گردن نهادن ( پذیرفتن بعد از تلاش و اکراه بسیار ) ● تسلیم شدن ● give something in یعنی دادن برگه یا گزارش به بالادستی ( مثل معلم یا رییس )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

زنگی که در صورت آتش سوزی به صدا در می آید

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

تا بعد از اینکه. . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

همشهری ● ( اما fellow citizens درسته، باید اسمِ بعد از fellow, جمع باشه ) کلا fellow قبل هر اسمی باید معنی بودن یا داشتن مشترک اون رو با شخص دیگه می ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

داوطلب در بریتیش معنای "ورودی" برای دانشگاه ها هم میدهد

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

● ارائه ، تفویض ● تسلیم ● دید، نقطه نظر

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

در معنای اسم: ● اعتباری credit card ● نسیه we bought this car on credit ● تمجید give him credit for his extra work در معنای فعل: ● پول را به حساب ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

محول کردن تخصیص دادن، معین کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

ای ول، عالیه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

مصونیت، عدم وجود پیگرد و مجازات

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

سرکوب

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

بازداشت کردن، ممانعت از ترک محلی توسط پلیس

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٣

معترض ( بر علیه حکومت یا دولت )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

● ترکیدن ● پریدن داخل جایی یا بیرون از جایی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٧

دوستان گرامی، دو تا معنی مهم داره ( معانی مختلفی داره ) : ● همین الان هم ● از قبل ( این با "قبلا" فرق داره دوستان، خیلی جاها مثل همن اما خیلی جاها ه ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٥

Let's bury the hatchet بیا کدورتو کنار بزاریم

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

جسارتا اکثر دوستان ترجمه نادرستی از این عبارت داشتن، این عبارت زمانی به کار میره که عواقب کاری مهم نیست براتون، به قول خودمونی " گور باباش"

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

کرایه، پول بلیط ( فرق نمیکنه هواپیما قطار اتوبوس )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

پیوند کلیه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

مهربان و صمیمی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣٩

این واژه فعل هستش، نه اسم، معمولا میگن: God bless him: یعنی خدا نگهش داره، خدا به همراهش، خدا رحمتش کنه ) اگر مرده باشه یا اینکه در ازای لطفی که دیگر ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

خاتون

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

فعل: دزدیدن اسم : مفت

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

در معنای فعل: صرف کردن، خرج کردن در معنای اسمی: هزینه، پول صرف شده

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

● راندن، انگیزاندن، هدایت کردن به سمت و سویی، کوبیدن ● غریزه، سفر با ماشین

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

● باریکلا، مرحبا ● نیکنامی، تجلیل

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

اگر فعل باشه یعنی: پول زیادی به دست آوردن، اگر اسم باشه آخرش اس میگیره و معنی شلوار میده

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

روند

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

اوج عالی رتبه، سر ( ان ) مثل سران دولت ها