پیشنهاد‌های میثم علیزاده لشکانی (٢,٥٠٧)

بازدید
٦,٣٢٤
تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

●درب پشت پنجره از جنس چوب یا فلز برای جلوگیری از ورود نور یا دزد به داخل خانه ● شاتر دوربین عکاسی ( که اجازه تابش نور لحظه ای برای فیلم یا عکس رو مید ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

عبارت وصفی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٧

Coherence : انسجام ( کلی، برایندی ) Cohision: انسجام ( درونی ) در مورد یک نامه، متن یا انشاء میتوان انسجام بین پاراگراف ها ( رابطه عقلانی بین ایده ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

اصلاح کردن، برطرف کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

● کار کلاسی ( معمولا در مدارس خصوصی ) ● آماده کردن ( شدن ) ، مهیا کردن ( شدن ) ■ مخفف preposition یا همون حرف اضافه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٤

● مخلص شما اگر بخوایم معادل فارسیش رو بگیم بیشتر همین معنی رو میده، چون تقریبا در نگارش نیمه رسمی ازش استفاده میشه، در نگارش رسمی میگن yours faithful ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

● عقیده، نظر ● نشانه ● Suggestion of sth یعنی مقدار کمی از چیزی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

صدا مضمون، محتوا

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

● گردهمایی ● پیمان نامه ● عرف، عادت اجتماعی ● قاعده ادبی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣٧

●مرور کردن ( نکات مهم یک مبحث یا جلسه ) ■ دوستان دقت کنن که معنی جمع بندی نمیده، تنها بازگویی آنچه گفته شده هست.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

● ارائه دادن، بیان کردن ● پول جور کردن ( دست و پا کردن )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

■فعل: ● ایده ها یا فکر ها رو روی هم گذاشتن، هم فکری کردن ■ اسم: ● جرقه ذهنی، ایده ناگهانی ● تشویش ناگهانی افکار، ناگهان ناتوان شدن در تفکر

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

نامربوط بودن با چیزی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

جمع بندی کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

انجام دادن، گفتن و یا فهمیدن چیزی به درستی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

انجام دادن، گفتن و یا متوجه شدن چیزی به درستی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

● شعف ( حالتی در چهره ) ● پرتو

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

تمثیل

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

Metaphor هستش، آخرش "e" نداره، دقت کنید معنیشم میشه استعاره، تمثیل

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

پود سفید رنگی که همراه کافه میخورن ( به جای شیر )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

در ادامه. . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

خوش گذروندن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٣

مدتها. .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

سراپا، محض

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٥

به طور کاملا مقیدانه ( یعنی حتما و طبق برنامه انجام میشه اون کار )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

چرت کوتاه ( نه حتما بعد ناهار! )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

چرت کوتاه ( معمولا بعد از ناهار )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

محشر، معرکه، باشکوه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

● هنگامی که ● در حالی که ● اگر چه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

در مجموع. . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

با این همه. . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

● برداشت ( فکری ) ● تقلید ● اثر، جای چیزی روی چیز دیگر ● ویرایش، چاپ

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٤

به وضوح

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

■ فعل: ● نسبت دادن، ربط دادن ● همراه شدن ( کردن ) ، مرتبط بودن ● همنشینی کردن، پریدن با کسی ( بار منفی داره معمولا ) ■ اسم: ● همکار، شریک ■ صفت: ● ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

● پیش پرداخت، پیش قسط ● رهن، پول پیش ● واریز ■ همه این ها اسم هستند و می توان به عنوان فعل هم از هر کدام استفاده کرد به همین معنی، مثلا واریز کردن، پ ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

لایک کردن □ دقت کنید که thumbs اینجا s جمع گرفته و این مربوط به خود اصطلاح است نه خطای گرامری.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

لایک کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

گشت کوتاه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٥

●خونین ● کوفتی، وامونده، لعنتی ( هم بار مثبت و هم منفی میتونه داشته باشه )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

این جور چیزا. . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦٠

اینایی که معنی تکراری مینویسن فازشون چیه، یعنی اصلا ندیدین که پنجاه نفر نوشتن "قرنطینه" یا فکر میکنید مثلا "قرنطینه"شما فرق داره یا چی؟؟

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

سلیقه زنانه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

تا حدی، بخشی، کمی تا نسبتی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥٩

■ اگر down متعلق به خود فعل باشد ( فعل ترکیبی ) : ● مایوس کردن، زیر قول زدن He let me down. He was supposed to lend me her car. ● ضد حال زدن ■ اگر ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٥

■ اسم: ● پروژه ■ فعل: ● تخمین زدن ● بیرون زدن ( از چیزی، از جایی ) ● نمایش دادن فیلم بر روی پرده

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

●تزیین ●دکور، دکوری البته اینم فارسی نیست اما واقعا مناسب ترین معنی که پیدا کردم هست، در واقع چیزی که تو خونه به عنوان دکوری نگه داری میشه و ابعاد کو ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

● معدن ( روباز ) ● صید، شکار

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

●معتقد ( کسی که اعمال دین خود را به جای می آورد. مثلا: A practising Catholic ● کسی که به طور عملی با حرفه خود در ارتباط است، مثل: A practising archi ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

● معتقد ( کسی که اعمال یک دین را به جای می آورد ) Practicing Muslim یعنی مسلمان معنقد ● شخصی که به طور عملی با حرفه خود در ارتباط است. Practicing d ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦٧

به هیچ عنوان معنی "مقیاس" نداره، موندم آبادیس چرا هی نوشته مقیاس! ● واحد درسی، بخشی از یک دوره آموزشی یا آزمون ( مثلا speaking یک ماژول از آزمون آیلت ...