پیشنهادهای میثم علیزاده لشکانی (٢,٤٩٤)
● مهمان نوازی، غریب نوازی ● تشریفات و تدارکات گردشگری، هتل داری
● راست و ریست کردن ● سوا کردن ● حل و فصل کردن
● برآورد ( معمولا s میگیره تو این معنی projections ) ● پیش آمدگی، برآمدگی ● نشان دادن فیلم و غیره با پروژکتور ● تجسم
تا اون موقع. .
از پیش تمرین کردن
اسم: ● خویشاوند صفت: ● مربوط ● نسبی
اینکه آیا. . . ، حال چه. .
● ارتباط داشتن، ارتباط دادن ● نقل کردن ● درک کردن، خود را جای دیگری گذاردن
● جای دادن، اقامت دادن ● عادت کردن ● قبول کردن با وجود اختلاف نظر، زیربار رفتن
نهایتاً
This is very short notice فرصت کمه، وقت زیادی وجود نداره
بدون شک
●جام
Pastiche of برگرفته از . . .
● اگر اسم باشد: حق ثبت، حق امتیاز ● اگر فعل باشد: داشتن حق امتیاز ● اگر صفت باشد: تابلو، واضح ( مثل دروغ تابلو )
جانبدارانه، مغرضانه متمایل، کج
به اصطلاح شکمو برای چیزی صابون زد، امیدوار به افتادن اتفاقی بودن
تشکیل دهنده، در بر دارنده
به عنوان فعل رو بالا عرض کردم، به عنوان اسم: ● رقم، عدد ● شخص ● هیکل و اندام ( مربوط به زن ) ● شکل، شمایل
● زیاد کردن دما، حرارت . . . وسیله ای ● پیدا شدن چیزی ( اتفاقی ) ● سر از جایی درآوردن، سر و کله چیزی پیدا شدن
● مستعمره خود کردن ( در مورد کشورها ) ● گسیل شدن تعداد زیادی به منطقه ای ( برای حیوانات و حشرات )
چنتا اصطلاح با then: ● since then: از اون موقع ● by/until then: تا اون موقع ● beck then: اون موقع ها، اون وقتا ● just then: درست همون موقع ● ( ...
● پایبند بودن Adhere to something
● مشاهده کردن ● ابراز کردن ● رعایت کردن
● حرفه، پیشه ● دوره، دوران ( مثلا دوران مدرسه )
قطعه موسیقی، قطعه هنری
● دانشکده ● هیئت علمی ( دانشگاه ) ● قوه ( مثل قوه بینایی، چشایی. . . ) ● استعداد ذاتی
● رایگان ● تحسین برانگیز
تعداد زیادی، تعداد بیشماری
● صفت باشه: هوایی ● اسم باشه: آنتن
دورو بر. . . ، یا یه همچین چیزی ( عددی ) مثلا: He has spent 400 dollars or so دوروبره چهارصد دلار خرج کرده. She studied 2 hours or so yesterday ...
● تلفات ● عوارض ( هم مربوط به مشکلات جسمی و هم هزینه های اتوبان و جاده ) اگر فعل باشد: به معنی به صدا درآوردن زنگ، ناقوس مرگ را به صدا دراوردن
سخت به دست آمده، با زحمت حاصل شده
مبادا که
● گردن نهادن ( پذیرفتن بعد از تلاش و اکراه بسیار ) ● تسلیم شدن ● give something in یعنی دادن برگه یا گزارش به بالادستی ( مثل معلم یا رییس )
زنگی که در صورت آتش سوزی به صدا در می آید
تا بعد از اینکه. . .
همشهری ● ( اما fellow citizens درسته، باید اسمِ بعد از fellow, جمع باشه ) کلا fellow قبل هر اسمی باید معنی بودن یا داشتن مشترک اون رو با شخص دیگه می ...
داوطلب در بریتیش معنای "ورودی" برای دانشگاه ها هم میدهد
● ارائه ، تفویض ● تسلیم ● دید، نقطه نظر
در معنای اسم: ● اعتباری credit card ● نسیه we bought this car on credit ● تمجید give him credit for his extra work در معنای فعل: ● پول را به حساب ...
محول کردن تخصیص دادن، معین کردن
ای ول، عالیه
مصونیت، عدم وجود پیگرد و مجازات
سرکوب
بازداشت کردن، ممانعت از ترک محلی توسط پلیس
معترض ( بر علیه حکومت یا دولت )
● ترکیدن ● پریدن داخل جایی یا بیرون از جایی
دوستان گرامی، دو تا معنی مهم داره ( معانی مختلفی داره ) : ● همین الان هم ● از قبل ( این با "قبلا" فرق داره دوستان، خیلی جاها مثل همن اما خیلی جاها ه ...
Let's bury the hatchet بیا کدورتو کنار بزاریم