پیشنهادهای میثم علیزاده لشکانی (٢,٣٦٢)
زدودن ( با کشیدن چیزی بروی سطح مربوطه )
● با اضطراب منتظر شنیدن خبری بودن ● سخت کار کردن ( روی چیزی ) ، سخت تمرین کردن ● عرق ریختن به منظور رهایی از بیماری
● قرار گذاشتن، بیرون رفتن ( اگر بعد از date اسم شخص یا ضمیری بلشه ) ● قدمت داشتن ( اگر بعد از date, حرف اضافه from و یک تاریخ مشخص ذکر شده باشه ) مث ...
ایده، نظریه
● همون. . . ( تاریخ ذکر شده ) مثلا: as long ago as 1850. . . همون سال ۱۸۵۰. . . As long ago as July they had visited each other. همون جولای اینها ...
● انجام دادن ● رفتار ( کردن ) ● هدایت کردن ( رسانایی داشتن ) ■ نحوه
Have said something to give it away گفته که یه چیزی گفته باشه ( همینجوری )
● یه جایی، یه زمانی ( منظور از این به بعد هست ) ● از جهتی
● احمق، نادان ● گول زدن، سر کار گذاشتن
● انجام دادن ● مشغول انجام کاری شدن ● تغییر جهت کشتی دقیقا خلاف جهت حرکت ( بریتیش )
Ancient times
همون "اوف" یا "هوف" خودمون
توپیدن، تشر زدن، سرکوفت زدن
توپیدن، تشر زدن، سرکوفت زدن
● مبهوت کننده، غیرقابل توصیف ● چشمگیر، هنگفت
نگاه کردن به چیزی یا کسی به عنوان. . . ، در نظر گرفتن کسی یا چیزی به عنوان. . . مثلا: Look upon Meysam, have you ever seen such a untidy person? می ...
در مرخصی استعلاجی بودن
تلطیف کردن
قطعیت
● خبررسان ● از وقوع چیزی خبر دادن ● نویدبخش چیزی بودن
● بردن، ناپدید کردن ● برداشتن، منها کردن ( ارقام ) ● برداشت کردن ( از یه مطلب یا سخنرانی ) ● پول درآوردن، پول به جیب زدن از چیزی ■ این عبارت وقتی ...
سست تر شدن
حالا. . . . پیشکش چه برسه به . . .
قد معقول و خوبی داشتن
مردن، زیر خاک بودن
دور همی به منظور پیاده روی در مکان مشخص
الزاما کوله مخصوص کوهنوردی نیست، همون "کوله پشتی" بهترین ترجمه برای این کلمه هستش بریتیش: rucksack امریکن: backpack در ضمن ruck رو با rock که معنی ص ...
چند و چون، زیر و بم
چطور ممکنه؟
● Be orientated: معطوف به چیزی شدن، جهت گرفتن به سمتی ●. . . orientate yourself/herself:سر دراوردن از اینکه کجا هستی از نظر مکانی ● آشنا شدن با شرایط ...
اصلا starveling نداریم جناب ادمین، حالت استمراریش میشه starving
● فقط ● تازه ( قید زمان )
● به علاوه. . . ● به غیر از. . .
صفت: ● اصلی، عمده اسم: ● مدیر مدرسه ( امریکن ) ، مدیر دانشگاه یا دانشکده ( بریتیش ) ● مدیر اجرایی ● مجری اصلی یک گروه موسیقی، رقص، . . .
یه سر جایی رفتن ■ معمولا برای فواصل کوتاه یا وقتی خود مقصد زیاد مهم نباشه میگن Make a trip اما برای فداصل طولانی یا وقتی میخوای بگی دقیقا رفتی فلان ...
داخل، از درون
اسم: ● فراخوان ●درخواست پول به منظور کمک ● درخواست تجدید نظر ● جذابیت فعل: ●درخواست کردن، به طور جدی اعلام نیاز کردن ● درخواست تجدید نظر کردن ● جذا ...
● بنا نهادن، تاسیس کردن ● رابطه برقرار کردن با شخص یا کشور ● فهمیدن حقیقت، ته توی چیزی را دراوردن ● خود را اثبات کردن
آقا این فعل establish هستش ، ما اصن stablish نداریم بلامیسر
نقش کلیدی
و همچنین. . . در ضمن
● رقابت کردن، پیکار کردن ● ادعا کردن، اصرار ورزیدن بر. . .
●دارای رتبه پایینتر ● نوجوانان ● بریتیش ( بچه های مدرسه ای زیر ۱۱ سال ) ● امریکن ( دانش آموز کلاس ۱۱ دبیرستان )
از دیرباز. . .
درک کردن ( شرایط سخت کسی )
به ته کشیدن، غرق کردن
Turn to somebody به کسی روی آوردن
● فکری، ذهنی ● انسان خردمند، فرهیخته
●اگر وصل باشه میشه صفت، اخراجی ( از مدرسه یا دانشگاه ) ، کسی که ترک تحصیل کرده ● اگر جدا باشه میشه فعل به همین معنی، ترک تحصیل کردن
مدرک، گواهی علمی