پیشنهاد‌های میثم علیزاده لشکانی (٢,٣٦٢)

بازدید
١,٠٠٨
تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

زدودن ( با کشیدن چیزی بروی سطح مربوطه )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

● با اضطراب منتظر شنیدن خبری بودن ● سخت کار کردن ( روی چیزی ) ، سخت تمرین کردن ● عرق ریختن به منظور رهایی از بیماری

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

● قرار گذاشتن، بیرون رفتن ( اگر بعد از date اسم شخص یا ضمیری بلشه ) ● قدمت داشتن ( اگر بعد از date, حرف اضافه from و یک تاریخ مشخص ذکر شده باشه ) مث ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

ایده، نظریه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

● همون. . . ( تاریخ ذکر شده ) مثلا: as long ago as 1850. . . همون سال ۱۸۵۰. . . As long ago as July they had visited each other. همون جولای اینها ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٤

● انجام دادن ● رفتار ( کردن ) ● هدایت کردن ( رسانایی داشتن ) ■ نحوه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

Have said something to give it away گفته که یه چیزی گفته باشه ( همینجوری )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

● یه جایی، یه زمانی ( منظور از این به بعد هست ) ● از جهتی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

● احمق، نادان ● گول زدن، سر کار گذاشتن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

● انجام دادن ● مشغول انجام کاری شدن ● تغییر جهت کشتی دقیقا خلاف جهت حرکت ( بریتیش )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

Ancient times

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

همون "اوف" یا "هوف" خودمون

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٤

توپیدن، تشر زدن، سرکوفت زدن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

توپیدن، تشر زدن، سرکوفت زدن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٣

● مبهوت کننده، غیرقابل توصیف ● چشمگیر، هنگفت

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

نگاه کردن به چیزی یا کسی به عنوان. . . ، در نظر گرفتن کسی یا چیزی به عنوان. . . مثلا: Look upon Meysam, have you ever seen such a untidy person? می ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

در مرخصی استعلاجی بودن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١١

تلطیف کردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

قطعیت

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٢

● خبررسان ● از وقوع چیزی خبر دادن ● نویدبخش چیزی بودن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٣

● بردن، ناپدید کردن ● برداشتن، منها کردن ( ارقام ) ● برداشت کردن ( از یه مطلب یا سخنرانی ) ● پول درآوردن، پول به جیب زدن از چیزی ■ این عبارت وقتی ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

سست تر شدن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

حالا. . . . پیشکش چه برسه به . . .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

قد معقول و خوبی داشتن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

مردن، زیر خاک بودن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

دور همی به منظور پیاده روی در مکان مشخص

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

الزاما کوله مخصوص کوهنوردی نیست، همون "کوله پشتی" بهترین ترجمه برای این کلمه هستش بریتیش: rucksack امریکن: backpack در ضمن ruck رو با rock که معنی ص ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

چند و چون، زیر و بم

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

چطور ممکنه؟

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

● Be orientated: معطوف به چیزی شدن، جهت گرفتن به سمتی ●. . . orientate yourself/herself:سر دراوردن از اینکه کجا هستی از نظر مکانی ● آشنا شدن با شرایط ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

اصلا starveling نداریم جناب ادمین، حالت استمراریش میشه starving

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١١

● فقط ● تازه ( قید زمان )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

● به علاوه. . . ● به غیر از. . .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٩

صفت: ● اصلی، عمده اسم: ● مدیر مدرسه ( امریکن ) ، مدیر دانشگاه یا دانشکده ( بریتیش ) ● مدیر اجرایی ● مجری اصلی یک گروه موسیقی، رقص، . . .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٩

یه سر جایی رفتن ■ معمولا برای فواصل کوتاه یا وقتی خود مقصد زیاد مهم نباشه میگن Make a trip اما برای فداصل طولانی یا وقتی میخوای بگی دقیقا رفتی فلان ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

داخل، از درون

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٤

اسم: ● فراخوان ●درخواست پول به منظور کمک ● درخواست تجدید نظر ● جذابیت فعل: ●درخواست کردن، به طور جدی اعلام نیاز کردن ● درخواست تجدید نظر کردن ● جذا ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٤

● بنا نهادن، تاسیس کردن ● رابطه برقرار کردن با شخص یا کشور ● فهمیدن حقیقت، ته توی چیزی را دراوردن ● خود را اثبات کردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٤

آقا این فعل establish هستش ، ما اصن stablish نداریم بلامیسر

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

نقش کلیدی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

و همچنین. . . در ضمن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

● رقابت کردن، پیکار کردن ● ادعا کردن، اصرار ورزیدن بر. . .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٦

●دارای رتبه پایینتر ● نوجوانان ● بریتیش ( بچه های مدرسه ای زیر ۱۱ سال ) ● امریکن ( دانش آموز کلاس ۱۱ دبیرستان )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

از دیرباز. . .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

درک کردن ( شرایط سخت کسی )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

به ته کشیدن، غرق کردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

Turn to somebody به کسی روی آوردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٤

● فکری، ذهنی ● انسان خردمند، فرهیخته

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

●اگر وصل باشه میشه صفت، اخراجی ( از مدرسه یا دانشگاه ) ، کسی که ترک تحصیل کرده ● اگر جدا باشه میشه فعل به همین معنی، ترک تحصیل کردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

مدرک، گواهی علمی