پیشنهاد‌های میثم علیزاده لشکانی (٢,٤٩٤)

بازدید
٤,٩٦٦
تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

عجیبو غریب ( مربوط به جای دیگر ) ، جالب

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

● کاربلد و با کفایت ● بهینه، پربازده

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

People descended from a common ancestor افرادی که از یه ایل و تبارن ( از یه جد هستن ) میتونن یک Family line رو ادامه بدن در شجره نامشون

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

همانطور که از نامشان پیداست. . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

● درخشان، تابان ● هوشمندانه ● عالی، بی نظیر

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

رام و بی آزار

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

● به ستوه آوردن، ذله کردن، دین کسی را دراوردن ( با درخواست های مکرر ) ● گورکن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

● منطقی به نظر میاد ● حق داری والا!

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

● وسط چیزی ( نه حتما وسطه وسط، بلکه منظور میانه راه چیزی است ) Halfway through a call وسط یه مکالمه تلفنی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

● برعکسش تو امریکن میگن: The other way around

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

انجامیدن، سر از جایی دراوردن، یهو متوجه شدن که. . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٦

از چه لحاظ؟

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

در واقع "کاهش دادن" قیمت ( با توجه و قیمتهای دیگر و شواهد موجود )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

در ایران روستاهای زیادی به نام قاسم آباد وجود داره که بزرگترین و معروفترین اونها قاسم آباد چابکسر ( گیلان ) هستش که جمعیتی بالغ بر ۳۰ هزار نفر داره ک ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٤

● ارزیابی ( یک روند یا پروژه ) ● نقد و بررسی ( فیلم ، مقاله، . . . ) ● رژه ( نیروی نظامی ) دوستان دقت کنن که ترجمه " بازبینی" در معمای فعل براش د ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣٧

■ اگر حرف اضافه on مال خود فعل get باشه: ● پیش رفتن ( تو کاری یا وضعیتی ) ● خوب بودن، جور بودن ( با کسی ) ● ادامه دادن ( به کاری ) ● موفق شدن ( در ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

● انتخاب کردن ● حمله ور شدن ● تلاش کردن برای بدست آوردن چیزی ● حال کردن ( با چیزی یا یه مود از شخصیت )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

● look out for something : حواس به چیزی بودن ●look out for someone: کسی را تحت نظر گرفتن ● look something out for: گشتن دنبال چیزی در وسایل خود

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

● موضوع ● زمینه یا متن برای موسیقی ( آهنگِ زمینه، میتونه آهنگی باشه که در متن یک فیلم همواره پخش میشه و یا اون تیکه های کوتاه از یه آهنگ یا موسیقی که ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

● وابستگی، دلبستگی ● متعلقه ● ضمیمه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

● سوخت گیری مجدد کردن ● شدت بخشیدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٨

دوستان عزیزم، ● اگر قبل از as دوم عبارتی وجود نداشت و ما فقط as much as. داشتیم، یعنی تا اندازه ی. . . Some laptops cost as much as 400 dollars. ● ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

● نشر، انتشار ● آلاینده

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

ویژه، تخصصی ، مخصوص

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

مرکز خرید بازارچه دالان ( یعنی بین دو تا دیوار که سرپوشیده شده و در دو طرفش هر چیزی میتونه باشه، مثل مغازه، ویدئو گیم و. . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

سالن استراحت ( هتل، ساختمان، قطار. . . ) ، سالن انتظار ( فرودگاه )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

میز تاشو

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

● روشویی ● تشت ● ابگیر

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

● صحبت کردن یا مکاتبه کردن با شخصی ● متوجه چیزی شدن ( معمولا چیزی که خوب نیست ) ● انتخاب شدن ● تو نخ چیزی رفتن، شروع به صحبت یا انجام کاری

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

● اگر اسم باشه: سفر طولانی با کشتی یا سفینه ● اگر فعل باشه: با کشتی سفر کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

● عشقِ چیزی مثلا: volleyball fanatic عشقِ والییال

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

نباید مشکلی باشه، فکر نکنم مشکلی باشه، همینطور باید باشه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٤

● به خط کردن ( افراد یا اشیاء ) ● ردیف چیدن ● حیّ و حاضر کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

● حیّ و حاضر ● به خط، ردیف شده

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

● در نظر گرفتن ( به عنوان. . . ) ● متوجه چیزی شدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

مکان های گردشگری

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

مهم ترین معانی: ● بها دادن به کسی ● امتیاز دادن و یا درجه بندی چیزی ● نرخ

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

● روشن کردن موضوع ( با بیان مثال یا شکل ) ● مثالی از درستی یا نادرستی چیزی بودن، به تصویر کشیدن ● تصویرنگاری در کتاب یا مجله. . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

● جمع و جور کردن ● گردهم آوردن، تشکیل گروه دادن ● سرهم کردن، مونتاژ کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

● پارچه ● ماده ● مطلب، محتوا

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

برگرفته از. . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

● یگان، رسته ( در نیروهای نظامی ) فقط به تلفطش دقت کنید که "کُر" هستش نه "کُرپس"

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

اینور اونور رفتن، از جایی به جای دیگه رفتن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

جالبه برام که بدونم. . . محض اطلاع خودم. . . همینجوری میپرسم که . . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

● معقول و منطقی ● قابل توجه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٣

بدون حامی، تنها و بدون کمک

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

● پرده ی بال مثلا پرده بال خفاش

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

انجام دهنده یا تسهیل کننده کار یدی که توسط انسان انجام میشه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

● شهری یا محلی که به دنیا اومدی یا بچگیت رو گذروندی، نه لزوما جایی که الان زندگی میکنی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

در معنای اسمی میتونه معنی "جدا افتاده" هم داشته باشه