پیشنهادهای میثم علیزاده لشکانی (٢,٤٧١)
ویژه، تخصصی ، مخصوص
مرکز خرید بازارچه دالان ( یعنی بین دو تا دیوار که سرپوشیده شده و در دو طرفش هر چیزی میتونه باشه، مثل مغازه، ویدئو گیم و. . .
سالن استراحت ( هتل، ساختمان، قطار. . . ) ، سالن انتظار ( فرودگاه )
میز تاشو
● روشویی ● تشت ● ابگیر
● صحبت کردن یا مکاتبه کردن با شخصی ● متوجه چیزی شدن ( معمولا چیزی که خوب نیست ) ● انتخاب شدن ● تو نخ چیزی رفتن، شروع به صحبت یا انجام کاری
● اگر اسم باشه: سفر طولانی با کشتی یا سفینه ● اگر فعل باشه: با کشتی سفر کردن
● عشقِ چیزی مثلا: volleyball fanatic عشقِ والییال
نباید مشکلی باشه، فکر نکنم مشکلی باشه، همینطور باید باشه
● به خط کردن ( افراد یا اشیاء ) ● ردیف چیدن ● حیّ و حاضر کردن
● حیّ و حاضر ● به خط، ردیف شده
● در نظر گرفتن ( به عنوان. . . ) ● متوجه چیزی شدن
مکان های گردشگری
مهم ترین معانی: ● بها دادن به کسی ● امتیاز دادن و یا درجه بندی چیزی ● نرخ
● روشن کردن موضوع ( با بیان مثال یا شکل ) ● مثالی از درستی یا نادرستی چیزی بودن، به تصویر کشیدن ● تصویرنگاری در کتاب یا مجله. . .
● جمع و جور کردن ● گردهم آوردن، تشکیل گروه دادن ● سرهم کردن، مونتاژ کردن
● پارچه ● ماده ● مطلب، محتوا
برگرفته از. . .
● یگان، رسته ( در نیروهای نظامی ) فقط به تلفطش دقت کنید که "کُر" هستش نه "کُرپس"
اینور اونور رفتن، از جایی به جای دیگه رفتن
جالبه برام که بدونم. . . محض اطلاع خودم. . . همینجوری میپرسم که . . .
● معقول و منطقی ● قابل توجه
بدون حامی، تنها و بدون کمک
● پرده ی بال مثلا پرده بال خفاش
انجام دهنده یا تسهیل کننده کار یدی که توسط انسان انجام میشه
● شهری یا محلی که به دنیا اومدی یا بچگیت رو گذروندی، نه لزوما جایی که الان زندگی میکنی
در معنای اسمی میتونه معنی "جدا افتاده" هم داشته باشه
● تبار، نسل ( دقت کنید که با استفاده از این کلمه میگیم این از نسل فلان است، یعنی یه جورایی بازمانده اوناست، در واقع الان رو به قبل نسبت میدیم نه اینک ...
● مواد دارویی، دارو ■ ( Be on medication ( for something تحت درمان دارویی بودن ( به خاطر مشکل جسمی )
تلفیق دادن. ادغام کردن
● قابل توجه، زیاد ● بزرگ
نرخ یا سرعت کاهشی
● تاسیسات لوله کشی ● نوار دوردوزی به عنوان تزیین لباس
بدون لک
راه رفتن بر روی آتش ( ذغال )
● مجازات طولانی مدت یا سخت در زندان ● دوره سختی را پشت سر گذاشتن دقت کنید دوستان، یه زمانی میگن Have a hard time/hard times مثلا: He will have a ...
بافت گیاهی
● طاق، قوس ● قوس دادن، انحنا دادن ● مرموزانه
یه وقت دیگه
● لگد کردن ● قدم نهادن ● با پا له کردن ● آج لاستیک ● صدای پا
● حاد، شدید ( بیماری و مشکل ) ● قوی، دقیق ( هوش و حواس پنجگانه ) ● علامت نوشتاری روی بعضی کلمات، مثلا: علامت َ بر روی e در cafe
● خنک، خنک کردن ● ریلکس کردن ● هراس، بیم انداختن به جان کسی
● معتبر ● قاطع، مقتدرانه
به روشی گویند ه در آن به جای فعل سعی کنیم بیشتر از عبارات اسمی برای بیان و توصیف چیزی استفاده کنیم .
صفت: ● دردناک ● غمگین و عصبی اسم: ● التهاب دردناک ( به خاطر زخم یا عفونت )
● آزردگی، اذیت ( روحی ) ● التهاب ( جسمی، مثلا روی پوس یا در گلو )
● جزیی، ناچیز ( مبلغ ) ● صوری ● غیرواقعی ● نامی ، اسمی
مربوط به روده
سازماندهی مجدد کردن
● Reflect on something: فکر کردن، تامل کردن در مورد چیزی ● something/somebody reflects on somebody : چیزی یا کسی شما را متاثر کند ( با بار منفی ) ، ...