پیشنهادهای میثم علیزاده لشکانی (٢,٣٦٢)
● خالی کردن ( آب یا هر مایعی ) از چیزی ● خالی شدن از انرژی
● خیساندن ( در آب یا هر مایع دیگر ) ● دوش ( گرفتن )
● آب کشی چیزی یا دهان ( با آب خالی ) ، با آب شستن ● رنگ مو، رنگ گذاشتن مو ■ هم اسم اسم هم فعل
بازسازی و نوسازی ● "اصلاح" ترجمه مناسبی برای این واژه نیست
افشا کردن، لو دادن
● فورا، بی معطلی ● در محل حادثه ( اتفاق ) ● در جای خود
یکی از معانی: ● هیئت مثلا: Board of directors هیئت مدیره Board of government هیئت دولت
در معنای فعل: ● تهیه کردن، عمل آوردن ● مورد بررسی قرار دادن ● پردازش کردن
● چیزی که باید بهش توجه کنید این است که. . . ● چیزی که باید به خاطر داشته باشید این است که. . .
از آن مهتر اینکه. . .
در همین حین. . . ، همزمان با آن. . .
یک نمونه. . .
دررارتباط با. . ، با توجه به. . .
به نام های. . . ، از جمله. . .
● همچنین: The ceremony was perfect. Likewise, the food was delicious. ● همان را، همانگونه He took his hands up and told me to do likewise. ● و هم ...
از دیدگاه من. . .
دیدگاه من در مورد این موضوع این است که. .
به عقیده من . . .
عمیقا
تو این دوره زمونه. . .
●Whereby که میدونین میشه "که به موجب آن"، اینجا هم thereby هم همون معنی رو میده با یه فرق کوچیک، اینکه یه "صورت میپذیرد" یا "بدست می آید" ریزی هم اخر ...
● گرد، دایره ای ● گسترده، دارای رنج وسیعی از انواع مختلف چیزی
● شهری سازی، گسترش شهرنشینی اما خود "شهرنشینی" میشه urbanism
به طور گسترده، به طور عمده
اگه وصل باشه اسم هستش به معنی "گریز"
● در کل، در مجموع، به طور کلی ● be at large: متواری
● تشخیص دادن، آشکار ساختن در واقع چیزی که فهمیدنش سخت نیست و نیاز به زحمت نداره، بنابراین ترجمه هایی مثل " پی بردن " و یا " کشف کردن" زیاد مناسب نیست ...
انواع، تنوع
به نظر رسیدن، تصور شدن
یکی از معانی اسمیش: خوراک مالیدنی گیاهی ( مقل کره گیاهی )
املای درست: margarine معنی: کره گیاهی
یه عالمه. . .
● تولید مثل ● تربیت
● رکیک، توهین آمیز ● ساده ( از نظر ساخت )
عرق یک محصول مثل کشمش یا کاکائو
قرص کوچک و کشیده ( مستطیلی اما گرد ) از نان
خییییلی معنی داره بسته به جایی که استفاده میشه، مثلا یه دونه که دوستان عزیزم ذکر نکردن: ●خرید کردن یا تحویل گرفتن یه خرید از فروشگاه یا مثلا: ● دوبا ...
یک سال کش دادن چیزی، نرفتن ( در واقع قبل از انجام کاری )
● مشاور حقوقی ( بریتیش ) ● فروشنده دوره گرد ( امریکن )
● در نتیجه، نتیجتا من نمیدونم دوستان چه اصراری به ترجمه" در آخر امر" برای این واژه دارن همچنین میتویم بگیم: As a result of something. . .
باز با این همه. . .
Assure :اطمینان دادن ( گفتن چیزی که باعث دلگرمی و مطمعن شدن شخص مقابل شود ) Ensure: مطمعن شدن، اطمینان حاصل کردن از خیلی جاها هم معنی جفتشون مشابه ...
کمبود خواب مترادف sleep debt
باعث دلگرمیه، یکم خیالم راحت شد
این نشانه صداقت شماست
● کاتالوگ معرفی یک مکان آکادمیک یا یک حرفه ● برگه پذیره نویسی
● توصیف ، شرح ● قشر، گونه
● مطیع، فرمانبردار ( در مورد انسان ) ● سازگار ( در مورد تجهیزات و غیره )
● تنبلی ● تنبل ( نوعی خرس کوچک که در آمریکای جنوبی زیست میکند و بسیار آرام حرکت میکند )
Be followed by: یعنی قبل از اون. . . Followed by: یعنی بعد از اون. . .