پیشنهادهای میثم علیزاده لشکانی (٢,٣٨١)
در ایران روستاهای زیادی به نام قاسم آباد وجود داره که بزرگترین و معروفترین اونها قاسم آباد چابکسر ( گیلان ) هستش که جمعیتی بالغ بر ۳۰ هزار نفر داره ک ...
● ارزیابی ( یک روند یا پروژه ) ● نقد و بررسی ( فیلم ، مقاله، . . . ) ● رژه ( نیروی نظامی ) دوستان دقت کنن که ترجمه " بازبینی" در معمای فعل براش د ...
■ اگر حرف اضافه on مال خود فعل get باشه: ● پیش رفتن ( تو کاری یا وضعیتی ) ● خوب بودن، جور بودن ( با کسی ) ● ادامه دادن ( به کاری ) ● موفق شدن ( در ...
● انتخاب کردن ● حمله ور شدن ● تلاش کردن برای بدست آوردن چیزی ● حال کردن ( با چیزی یا یه مود از شخصیت )
● look out for something : حواس به چیزی بودن ●look out for someone: کسی را تحت نظر گرفتن ● look something out for: گشتن دنبال چیزی در وسایل خود
● موضوع ● زمینه یا متن برای موسیقی ( آهنگِ زمینه، میتونه آهنگی باشه که در متن یک فیلم همواره پخش میشه و یا اون تیکه های کوتاه از یه آهنگ یا موسیقی که ...
● وابستگی، دلبستگی ● متعلقه ● ضمیمه
● سوخت گیری مجدد کردن ● شدت بخشیدن
دوستان عزیزم، ● اگر قبل از as دوم عبارتی وجود نداشت و ما فقط as much as. داشتیم، یعنی تا اندازه ی. . . Some laptops cost as much as 400 dollars. ● ...
● نشر، انتشار ● آلاینده
ویژه، تخصصی ، مخصوص
مرکز خرید بازارچه دالان ( یعنی بین دو تا دیوار که سرپوشیده شده و در دو طرفش هر چیزی میتونه باشه، مثل مغازه، ویدئو گیم و. . .
سالن استراحت ( هتل، ساختمان، قطار. . . ) ، سالن انتظار ( فرودگاه )
میز تاشو
● روشویی ● تشت ● ابگیر
● صحبت کردن یا مکاتبه کردن با شخصی ● متوجه چیزی شدن ( معمولا چیزی که خوب نیست ) ● انتخاب شدن ● تو نخ چیزی رفتن، شروع به صحبت یا انجام کاری
● اگر اسم باشه: سفر طولانی با کشتی یا سفینه ● اگر فعل باشه: با کشتی سفر کردن
● عشقِ چیزی مثلا: volleyball fanatic عشقِ والییال
نباید مشکلی باشه، فکر نکنم مشکلی باشه، همینطور باید باشه
● به خط کردن ( افراد یا اشیاء ) ● ردیف چیدن ● حیّ و حاضر کردن
● حیّ و حاضر ● به خط، ردیف شده
● در نظر گرفتن ( به عنوان. . . ) ● متوجه چیزی شدن
مکان های گردشگری
مهم ترین معانی: ● بها دادن به کسی ● امتیاز دادن و یا درجه بندی چیزی ● نرخ
● روشن کردن موضوع ( با بیان مثال یا شکل ) ● مثالی از درستی یا نادرستی چیزی بودن، به تصویر کشیدن ● تصویرنگاری در کتاب یا مجله. . .
● جمع و جور کردن ● گردهم آوردن، تشکیل گروه دادن ● سرهم کردن، مونتاژ کردن
● پارچه ● ماده ● مطلب، محتوا
برگرفته از. . .
● یگان، رسته ( در نیروهای نظامی ) فقط به تلفطش دقت کنید که "کُر" هستش نه "کُرپس"
اینور اونور رفتن، از جایی به جای دیگه رفتن
جالبه برام که بدونم. . . محض اطلاع خودم. . . همینجوری میپرسم که . . .
● معقول و منطقی ● قابل توجه
بدون حامی، تنها و بدون کمک
● پرده ی بال مثلا پرده بال خفاش
انجام دهنده یا تسهیل کننده کار یدی که توسط انسان انجام میشه
● شهری یا محلی که به دنیا اومدی یا بچگیت رو گذروندی، نه لزوما جایی که الان زندگی میکنی
در معنای اسمی میتونه معنی "جدا افتاده" هم داشته باشه
● تبار، نسل ( دقت کنید که با استفاده از این کلمه میگیم این از نسل فلان است، یعنی یه جورایی بازمانده اوناست، در واقع الان رو به قبل نسبت میدیم نه اینک ...
● مواد دارویی، دارو ■ ( Be on medication ( for something تحت درمان دارویی بودن ( به خاطر مشکل جسمی )
تلفیق دادن. ادغام کردن
● قابل توجه، زیاد ● بزرگ
نرخ یا سرعت کاهشی
● تاسیسات لوله کشی ● نوار دوردوزی به عنوان تزیین لباس
بدون لک
راه رفتن بر روی آتش ( ذغال )
● مجازات طولانی مدت یا سخت در زندان ● دوره سختی را پشت سر گذاشتن دقت کنید دوستان، یه زمانی میگن Have a hard time/hard times مثلا: He will have a ...
بافت گیاهی
● طاق، قوس ● قوس دادن، انحنا دادن ● مرموزانه
یه وقت دیگه
● لگد کردن ● قدم نهادن ● با پا له کردن ● آج لاستیک ● صدای پا