پیشنهادهای میثم علیزاده لشکانی (٢,٥٠٧)
● اگر وصل باشه: bang - up یعنی خیلی عالی ● صدمه زدن ● به زندان انداختن ● bang up to date : مدرن و به روز نگه داشتن
قابلیت جستجو
به ترتیب وقوع
● ورود، ورددی ● واژه نامه
● مجله تخصصی ● دفتر وقایع روزانه شخصی
سردرگم بودن
Got support حمایت شدن، تایید شدن
تفکر خلاق، طرز فکر منحصر به خود شخص مترادف: creative thinking
● پایین رفتن ( آمدن ) ، مثلا قیمت چیزی یا حتی ریشه یک درخت! ● ثبت شدن ( به عنوان رکورد یا اطلاعات در جایی ) ● پیش رفتن، رخ دادن
جواب دادن ( کار یا ایده )
●انجام کار یا بیان ایده ای که قبلا هم انجام شده و هیچ برتری خاصی نسبت به قبل نداره ● دوباره شروع کردن، بحث درباره موضوعی که قبلا هم صحبت شده
● گنجاندن، عضو کردن ( البته اسم است ) ● فرد یا چیزی که مورد شمول قرار گرفته
Scoff تند تند خوردن و قورت دادن، البته معنی "به سخره گرفتن" هم میده
Manure
Likewise
Dig up
Well - manicured
هلدینگ
ارضا کننده ( چون فکر میکنی کار مهم و با ارزشی انجام دادی )
● تحکیم کردن ● یکی کردن، ترکیب کردن به منظور تاثیر بیشتر یا راحتی کار
چند کار را با هم انجام دادن
شبکه ارسال و دریافت اطلاعات و سیگنال ها ( چه رادیویی و چه اینترنتی )
نقد، گزارش انتقادی
تقویت و تضعیف یک سری از مسیر های عصبی در مغز با توجه به نوع اطلاعات دریافتی و مدتی که در معرض آن قرار دارند
قسمتی از مغز ( قسمت بالای پیشانی ) که کنترل عملکردهای ادراکی را بر عهده دارد.
● سهل انگار، بی خیال ( در مورد انسان ) ● سرسری ( در مورد موضوع یا حس )
بی قرار ( در مورد انسان ) ، با تکرار آزار دهنده ( در مورد یک عمل یا صدا )
● بعدش هر چی اومد یعنی "اون هم" یا " " آن نیز همینطور"
● مورد بحث و بررسی قرار دادن ● کاوش کردن، اکتشاف کردن
دل نگران، دلواپس
دار و دسته، طایفه
● چهچه زدن پرنده ● ور ور کردن
● بی مزه، بی نمک ( در مورد خوراک ) ● ملال آور، بی مایه ( در مورد موضوع )
● قدرت تصمیم گیری ● طرح نوآورانه ● ابتکار عمل ● پیش نویس
● شکاف و سوراخی که بشه چیزی توش انداخت ( مثل سوراخ سکه برای تلفنای عمومی قدیما ) ● فرجه، بازه زمانی
به نوبه خودت
بهترین بهره را از چیزی بردن
آشکار، هویدا
به واقعیت مبدل شدن، به وقوع پیوستن
متضاد ( معمولا وقتی که این تضاد جذاب و جالب باشه )
● پره های شخم زنی زمین ● شخم زدن □ در امریکن میگن plow , در معنای فعل اگر حرف اضافه بگیره میتونه معانی دیگه داشته باشه، مثلا: Plough ahead: راه خود ر ...
مواد خوراکی
● در هم کوبیدن Whup هم نوشته میشه
جدا شدن از یک جسم جامد با قرار گرفتن در معرض آب، نشت مواد جامد به داخل مایع
یک شبه فلز که در گروه فسفر، نیتروژن و آرسنیک در جدول اتمی قرار دارد
● هر گونه غذای دریایی که پوسته نیمه سختی داره رو شلفیش میگن، انواع خرچنگا، میگو حتی، انواع صدف ها . . .
● به کار اومدن، بر روی کار اومدن
در حد و اندازه چیزی بودن، به اندازه کافی خوب بودن
آدمکشی
ریشه دواندن، جا خشک کردن