پیشنهاد‌های میثم علیزاده لشکانی (٢,٣٦٢)

بازدید
٩٧٥
تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٠

● به خط کردن ( افراد یا اشیاء ) ● ردیف چیدن ● حیّ و حاضر کردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

● حیّ و حاضر ● به خط، ردیف شده

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٠

● در نظر گرفتن ( به عنوان. . . ) ● متوجه چیزی شدن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

مکان های گردشگری

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

مهم ترین معانی: ● بها دادن به کسی ● امتیاز دادن و یا درجه بندی چیزی ● نرخ

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

● روشن کردن موضوع ( با بیان مثال یا شکل ) ● مثالی از درستی یا نادرستی چیزی بودن، به تصویر کشیدن ● تصویرنگاری در کتاب یا مجله. . .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٠

● جمع و جور کردن ● گردهم آوردن، تشکیل گروه دادن ● سرهم کردن، مونتاژ کردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١١

● پارچه ● ماده ● مطلب، محتوا

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٠

برگرفته از. . .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٩

● یگان، رسته ( در نیروهای نظامی ) فقط به تلفطش دقت کنید که "کُر" هستش نه "کُرپس"

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

اینور اونور رفتن، از جایی به جای دیگه رفتن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

جالبه برام که بدونم. . . محض اطلاع خودم. . . همینجوری میپرسم که . . .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

● معقول و منطقی ● قابل توجه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١١

بدون حامی، تنها و بدون کمک

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

● پرده ی بال مثلا پرده بال خفاش

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

انجام دهنده یا تسهیل کننده کار یدی که توسط انسان انجام میشه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

● شهری یا محلی که به دنیا اومدی یا بچگیت رو گذروندی، نه لزوما جایی که الان زندگی میکنی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

در معنای اسمی میتونه معنی "جدا افتاده" هم داشته باشه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١١

● تبار، نسل ( دقت کنید که با استفاده از این کلمه میگیم این از نسل فلان است، یعنی یه جورایی بازمانده اوناست، در واقع الان رو به قبل نسبت میدیم نه اینک ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

● مواد دارویی، دارو ■ ( Be on medication ( for something تحت درمان دارویی بودن ( به خاطر مشکل جسمی )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

تلفیق دادن. ادغام کردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

● قابل توجه، زیاد ● بزرگ

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

نرخ یا سرعت کاهشی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

● تاسیسات لوله کشی ● نوار دوردوزی به عنوان تزیین لباس

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

بدون لک

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

راه رفتن بر روی آتش ( ذغال )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

● مجازات طولانی مدت یا سخت در زندان ● دوره سختی را پشت سر گذاشتن دقت کنید دوستان، یه زمانی میگن Have a hard time/hard times مثلا: He will have a ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

بافت گیاهی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

● طاق، قوس ● قوس دادن، انحنا دادن ● مرموزانه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

یه وقت دیگه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٢

● لگد کردن ● قدم نهادن ● با پا له کردن ● آج لاستیک ● صدای پا

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٤

● حاد، شدید ( بیماری و مشکل ) ● قوی، دقیق ( هوش و حواس پنجگانه ) ● علامت نوشتاری روی بعضی کلمات، مثلا: علامت َ بر روی e در cafe

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٢

● خنک، خنک کردن ● ریلکس کردن ● هراس، بیم انداختن به جان کسی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

● معتبر ● قاطع، مقتدرانه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

به روشی گویند ه در آن به جای فعل سعی کنیم بیشتر از عبارات اسمی برای بیان و توصیف چیزی استفاده کنیم .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

صفت: ● دردناک ● غمگین و عصبی اسم: ● التهاب دردناک ( به خاطر زخم یا عفونت )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

● آزردگی، اذیت ( روحی ) ● التهاب ( جسمی، مثلا روی پوس یا در گلو )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

● جزیی، ناچیز ( مبلغ ) ● صوری ● غیرواقعی ● نامی ، اسمی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

مربوط به روده

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

سازماندهی مجدد کردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٠

● Reflect on something: فکر کردن، تامل کردن در مورد چیزی ● something/somebody reflects on somebody : چیزی یا کسی شما را متاثر کند ( با بار منفی ) ، ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢٩

■ در مورد انسان: knock sb down ● هل دادن کسی ( جوری که زمین بخوره ) ● با وسیله نقلیه به کسی زدن، تصادف کردن ■ در مورد اشیاء:knock sth down ● فرو ری ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

دارای منابع کافی مالی، به خوبی ساپورت شده از نظر مالی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

به صورت متمادی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٦

معنیش رو که اکثر دوستان میدونن با این همه ترجمه، فقط ●در جمله ها دقت کنید که آیا حرف اضافه down مال خود فعل هست یا نه، چون خیلی جاها برای خود فعل نیس ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٩

● طنین ( صدا ) ● تشدید ( در علوم مهندسی ) ● بازآوایی ● ارزش و معنای خاص چیزی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

● رسیدن، دست یافتن Come to this conclusion that. . .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

تعداد زیاد، فراوان

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

مقایسه ( تشابهات )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

قدم های ( سرعت ) حساب شده