پیشنهادهای میثم علیزاده لشکانی (٢,٣٨١)
سنت گرا، کسی که به موارد و انواع سنتی هر زمینه علاقه داره تا نوع مدرنش
● حیرت انگیزی □ جسارتا خدمت دوستانی که برای ترجمه واژه ها بیست خط انگلیسی تایپ یا کپی پیست میکنن که توش بیستا لغت سخت دیگم هست میخوام بگم که فازتون ...
● شبکه ( از قطعات به هم متصل )
● نمای بیرونی ● ظاهر ( از نظر خصلت )
بهبود، ارتقا
چراغ رومیزی
همه جا را فراگرفتن
یکی از معنی های جامونده: ● رو انداختن به کسی
●بی ذوق، وقتی حس هیجان خاصی نسبت به چیزی نداری
● تقلاگونه
● لحظه ● اهمیت وجودی
● کاملاً ● به طور عالی، بی عیب و نقص
● روش دیگه اینه که. . . ، یا به جاش . . .
● اگر قبلش فعل be باشه یعنی: قرار بود/است ● اگر نبو. یعنی به واسطه
● تغییرات کوچک به منظور بهتر و موثر کردن چیزی ● توصیف کردن
● اتفاق تصادفی
بهداشت عمومی
● در همین حین ● از اونور ( هنگام مقایسه دو موضوع وقتی اون یکی مخالف قبلیه ) ● in the meanwhile: تا اون موقع
مبتلا، دردمند
● شوکه و بهت زده کردن
●یک حساب بانکی که فقط به منظور هزینه های درمان و مراقب میشه ازش استفاده کردم و مزیتش اینه که معاف از مالیات هستش
یک حساب بانکی که فقط به منظور هزینه های درمان و مراقب میشه ازش استفاده کردم و مزیتش اینه که معاف از مالیات هستش
یک حساب بانکی که فقط به منظور هزینه های درمان و مراقب میشه ازش استفاده کردم و مزیتش اینه که معاف از مالیات هستش
● نزدیک شدن ● درخواست کزدن ● مواجه شدن و سروکار داشتن با ■ رویکرد ■ درخواست ■ نزدیکی ■ بالغ بر، نزدیک به
● وارد شدن، رسیدن ● جمع آوری محصل کردن ● موفق به انجام کاری شدن
معاف از مالیات
● فرد، فردی ● متمایز، خاص
بهتر بودن/ به صلاح بودن انجام کاری
شخصیت خلاق و کنجکاو
مسیر زندگی خود را به سمت چیزی ( کار کردن در جایی، تحصیل در دانشگاهی. . . ) پیش بردن
■ معانی که این واژه بدون حرف اضافه داره: ● راهی جایی شدن ( به منظور انجام کاری ) ● منفجر شدن ● به صدا درآمدن ● زده شدن ( از کسی یا چیزی ) ● از کار ...
● پشت کردن ( به شخصی یا چیزی ) ● ول کردن و رفتن ( بدون اهمیت دادن به شخصی یا چیزی )
● مستقیم ● درست، صاف ● فوری ● رک و بی رودبایستی
● مدیریت ● دولت ( مثلا دولت روحانی ) ، نه دولت به معنای رییس جمهور ● برقراری، به انجام رسانی، استعمال
نوشیدنی سبک که الکل یا کالری کمتری دارد
● حاشیه رفتن ( اصل مطلب رو نگفتن ) ● به حاشیه جایی رفتن ( گشتن اطراف جایی )
یکی از معانی : آوانس دادن ( دادن چند امتیاز اولیه به حریف از جهت اینکه برتریت رو دیکته کنی )
عجیبو غریب ( مربوط به جای دیگر ) ، جالب
● کاربلد و با کفایت ● بهینه، پربازده
People descended from a common ancestor افرادی که از یه ایل و تبارن ( از یه جد هستن ) میتونن یک Family line رو ادامه بدن در شجره نامشون
همانطور که از نامشان پیداست. . .
● درخشان، تابان ● هوشمندانه ● عالی، بی نظیر
رام و بی آزار
● به ستوه آوردن، ذله کردن، دین کسی را دراوردن ( با درخواست های مکرر ) ● گورکن
● منطقی به نظر میاد ● حق داری والا!
● وسط چیزی ( نه حتما وسطه وسط، بلکه منظور میانه راه چیزی است ) Halfway through a call وسط یه مکالمه تلفنی
● برعکسش تو امریکن میگن: The other way around
انجامیدن، سر از جایی دراوردن، یهو متوجه شدن که. . .
از چه لحاظ؟
در واقع "کاهش دادن" قیمت ( با توجه و قیمتهای دیگر و شواهد موجود )