tempo

/ˈtemˌpoʊ//ˈtempəʊ/

معنی: گام، وقت، میزان سرعت
معانی دیگر: میزان و سرعت فعالیت، شتاب، آهنگ، (موسیقی) ضرب، مومان، سرعت اجرا، زمان

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: tempi, tempos
(1) تعریف: the relative speed at which a musical passage or piece is to be performed, usu. indicated by descriptive terms such as "andante" or "vivace" or by metronomic markings.
مترادف: cadence, meter
مشابه: clip, pace, rate, rhythm, speed, time

(2) تعریف: speed, rhythm, or pattern of motion or activity.
مترادف: pace, pattern, rhythm
مشابه: cadence, order, pulse, rate, speed, time

- the tempo of a college student's life
[ترجمه گوگل] سرعت زندگی یک دانشجو
[ترجمه ترگمان] آهنگ زندگی دانشجویی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. faster tempo
گام های تندتر

2. the tempo of production increased
آهنگ تولید سریعتر شد.

3. in tempo
(موسیقی) طبق آهنگ،با ضرب مناسب،موزون

4. an even tempo
آهنگ (یا ضربه های) یکنواخت

5. out of tempo
(موسیقی) ناموزون،نامتوافق با آهنگ یا ضرب مناسب

6. Il divario nel tempo in aspra lotta.
[ترجمه گوگل]Il divario nel tempo in aspra lotta
[ترجمه ترگمان]نود و پنج سال بیشتر طول می کشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. United stepped up the tempo in the second half.
[ترجمه گوگل]یونایتد در نیمه دوم سرعت خود را افزایش داد
[ترجمه ترگمان]ایالات متحده در نیمه دوم به سرعت قدم برداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It's a difficult piece, with numerous changes of tempo.
[ترجمه گوگل]این یک قطعه دشوار است، با تغییرات متعدد در سرعت
[ترجمه ترگمان]این یک قطعه مشکل با تغییرات زیاد در آهنگ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The boss is unsatisfied with the tardy tempo.
[ترجمه گوگل]رئیس از سرعت تاخیر ناراضی است
[ترجمه ترگمان]رئیس ناراضی به نظر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The tempo has been stepped up.
[ترجمه گوگل]سرعت بالا رفته است
[ترجمه ترگمان]میزان سرعتش کم شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Musically to break time of tempo is to brown off.
[ترجمه گوگل]از نظر موسیقی برای شکستن زمان تمپو، قهوه ای کردن است
[ترجمه ترگمان]Musically برای استراحت کردن زمان به رنگ قهوه ای است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The tune has a fast tempo.
[ترجمه گوگل]آهنگ سرعت بالایی دارد
[ترجمه ترگمان]آهنگ با سرعت زیاد هماهنگ می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. They played the overture at a fairly slow tempo.
[ترجمه گوگل]آنها اورتور را با سرعت نسبتاً آهسته اجرا کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها درآمد خود را با سرعت نسبتا آهسته اجرا کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. They soon adapted to the tempo of life on the island.
[ترجمه گوگل]آنها به زودی با سرعت زندگی در جزیره سازگار شدند
[ترجمه ترگمان]آن ها به زودی با آهنگ زندگی در جزیره آشنا شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The gradation in/of tempo in this piece of music is very subtle.
[ترجمه گوگل]درجه بندی در/از سرعت در این قطعه موسیقی بسیار ظریف است
[ترجمه ترگمان]سرعت در این قطعه موسیقی بسیار ظریف است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. But their frustrating, slow tempo is only half the reason.
[ترجمه گوگل]اما سرعت خسته کننده و آهسته آنها تنها نیمی از دلیل است
[ترجمه ترگمان]اما سرعت کندی آن ها فقط نیمی از دلیل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. But he quickened the tempo of our lives, left us more nervous, speedy, irritable.
[ترجمه گوگل]اما او سرعت زندگی ما را تندتر کرد، ما را عصبی تر، سریع تر و عصبانی تر کرد
[ترجمه ترگمان]اما او ریتم زندگی ما را افزایش داد و ما را بیشتر عصبی و سریع و عصبی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. The tempo of operations was fast, impressive.
[ترجمه گوگل]سرعت عملیات سریع و چشمگیر بود
[ترجمه ترگمان]سرعت عملیات سریع و چشمگیر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

گام (اسم)
pace, going, scale, gamut, gait, stride, pitch, step, footstep, footpace, tempo

وقت (اسم)
time, period, hour, tempo

میزان سرعت (اسم)
tempo

تخصصی

[سینما] سرعت آکسیون - میزان سرعت - مدت زمان یک شات - طول هر صحنه - ضرباهنگ - سرعت اجرای آهنگ - زمان نمایش شات بر روی چهره - ریتم نما - تندی یا کندی فیلم - تندی و کندی با سرعت بیان کلمات - ضرب

انگلیسی به انگلیسی

• rhythm, beat
the tempo of an event is the speed at which it happens; a formal use.
the tempo of a piece of music is the speed at which it is played; a technical use.

پیشنهاد کاربران

۱. سرعت. شتاب ۲. {موسیقی و آهنگ} ضرب // گام، وقت، میزان سرعت. میزان و سرعت فعالیت، شتاب، آهنگ، ( موسیقی ) ضرب، مومان، سرعت اجرا، زمان
مثال:
The music must be carefully chosen so that the tempo is synchronized with the exercise you are doing.
...
[مشاهده متن کامل]

موسیقی باید با دقت انتخاب بشود تا ضرب آهنگ با ورزشی که انجام می دهید هماهنگ باشد.

ریتم آهنگ
نام یکی از اهنگ های اکسو
برای اینکه با هم اشتباه نگیریم
tempo یعنی سرعت اجرای ضربها ( تندا )
rythem یعنی ضرباهنگ ( کنار هم قرار گرفتن کشش های زمانی مختلف در یک الگوی متناوب را ریتم ( ضرباهنگ ) می نامند. )
gamut یعنی گستره نت های موسیقی ( گام )
tempo ( موسیقی )
واژه مصوب: تُندا
تعریف: میزان تندی و کندی قطعۀ موسیقی ازنظر تعداد ضرب در واحد زمان
به معنی هرج و مرج هم هست مثلا
the tempo of the city approached
( در والیبال ) میزان سرعت پاس ، سرعت و ارتفاع مختلف پاس در تکنیکهای مختلف حمله
ضرب آهنگ
tempo of modern living
شتاب زندگی در [عصر] مدرن

بپرس