پیشنهادهای میثم علیزاده لشکانی (٢,٤٧١)
● لحظه ● اهمیت وجودی
● کاملاً ● به طور عالی، بی عیب و نقص
● روش دیگه اینه که. . . ، یا به جاش . . .
● اگر قبلش فعل be باشه یعنی: قرار بود/است ● اگر نبو. یعنی به واسطه
● تغییرات کوچک به منظور بهتر و موثر کردن چیزی ● توصیف کردن
● اتفاق تصادفی
بهداشت عمومی
● در همین حین ● از اونور ( هنگام مقایسه دو موضوع وقتی اون یکی مخالف قبلیه ) ● in the meanwhile: تا اون موقع
مبتلا، دردمند
● شوکه و بهت زده کردن
●یک حساب بانکی که فقط به منظور هزینه های درمان و مراقب میشه ازش استفاده کردم و مزیتش اینه که معاف از مالیات هستش
یک حساب بانکی که فقط به منظور هزینه های درمان و مراقب میشه ازش استفاده کردم و مزیتش اینه که معاف از مالیات هستش
یک حساب بانکی که فقط به منظور هزینه های درمان و مراقب میشه ازش استفاده کردم و مزیتش اینه که معاف از مالیات هستش
● نزدیک شدن ● درخواست کزدن ● مواجه شدن و سروکار داشتن با ■ رویکرد ■ درخواست ■ نزدیکی ■ بالغ بر، نزدیک به
● وارد شدن، رسیدن ● جمع آوری محصل کردن ● موفق به انجام کاری شدن
معاف از مالیات
● فرد، فردی ● متمایز، خاص
بهتر بودن/ به صلاح بودن انجام کاری
شخصیت خلاق و کنجکاو
مسیر زندگی خود را به سمت چیزی ( کار کردن در جایی، تحصیل در دانشگاهی. . . ) پیش بردن
■ معانی که این واژه بدون حرف اضافه داره: ● راهی جایی شدن ( به منظور انجام کاری ) ● منفجر شدن ● به صدا درآمدن ● زده شدن ( از کسی یا چیزی ) ● از کار ...
● پشت کردن ( به شخصی یا چیزی ) ● ول کردن و رفتن ( بدون اهمیت دادن به شخصی یا چیزی )
● مستقیم ● درست، صاف ● فوری ● رک و بی رودبایستی
● مدیریت ● دولت ( مثلا دولت روحانی ) ، نه دولت به معنای رییس جمهور ● برقراری، به انجام رسانی، استعمال
نوشیدنی سبک که الکل یا کالری کمتری دارد
● حاشیه رفتن ( اصل مطلب رو نگفتن ) ● به حاشیه جایی رفتن ( گشتن اطراف جایی )
یکی از معانی : آوانس دادن ( دادن چند امتیاز اولیه به حریف از جهت اینکه برتریت رو دیکته کنی )
عجیبو غریب ( مربوط به جای دیگر ) ، جالب
● کاربلد و با کفایت ● بهینه، پربازده
People descended from a common ancestor افرادی که از یه ایل و تبارن ( از یه جد هستن ) میتونن یک Family line رو ادامه بدن در شجره نامشون
همانطور که از نامشان پیداست. . .
● درخشان، تابان ● هوشمندانه ● عالی، بی نظیر
رام و بی آزار
● به ستوه آوردن، ذله کردن، دین کسی را دراوردن ( با درخواست های مکرر ) ● گورکن
● منطقی به نظر میاد ● حق داری والا!
● وسط چیزی ( نه حتما وسطه وسط، بلکه منظور میانه راه چیزی است ) Halfway through a call وسط یه مکالمه تلفنی
● برعکسش تو امریکن میگن: The other way around
انجامیدن، سر از جایی دراوردن، یهو متوجه شدن که. . .
از چه لحاظ؟
در واقع "کاهش دادن" قیمت ( با توجه و قیمتهای دیگر و شواهد موجود )
در ایران روستاهای زیادی به نام قاسم آباد وجود داره که بزرگترین و معروفترین اونها قاسم آباد چابکسر ( گیلان ) هستش که جمعیتی بالغ بر ۳۰ هزار نفر داره ک ...
● ارزیابی ( یک روند یا پروژه ) ● نقد و بررسی ( فیلم ، مقاله، . . . ) ● رژه ( نیروی نظامی ) دوستان دقت کنن که ترجمه " بازبینی" در معمای فعل براش د ...
■ اگر حرف اضافه on مال خود فعل get باشه: ● پیش رفتن ( تو کاری یا وضعیتی ) ● خوب بودن، جور بودن ( با کسی ) ● ادامه دادن ( به کاری ) ● موفق شدن ( در ...
● انتخاب کردن ● حمله ور شدن ● تلاش کردن برای بدست آوردن چیزی ● حال کردن ( با چیزی یا یه مود از شخصیت )
● look out for something : حواس به چیزی بودن ●look out for someone: کسی را تحت نظر گرفتن ● look something out for: گشتن دنبال چیزی در وسایل خود
● موضوع ● زمینه یا متن برای موسیقی ( آهنگِ زمینه، میتونه آهنگی باشه که در متن یک فیلم همواره پخش میشه و یا اون تیکه های کوتاه از یه آهنگ یا موسیقی که ...
● وابستگی، دلبستگی ● متعلقه ● ضمیمه
● سوخت گیری مجدد کردن ● شدت بخشیدن
دوستان عزیزم، ● اگر قبل از as دوم عبارتی وجود نداشت و ما فقط as much as. داشتیم، یعنی تا اندازه ی. . . Some laptops cost as much as 400 dollars. ● ...
● نشر، انتشار ● آلاینده