labored

/ˈleɪbərd//ˈleɪbərd/

معنی: سخت
معانی دیگر: پر زحمت، همراه با کار و زحمت، دشوار، حاکی از تقلای زیاد و بی بازده، سنگین، ثقیل، ثقیل his poetry seems labored and artificial شعر او ثقیل و مصنوعی می نماید

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: laboredly (adv.), laboredness (n.)
(1) تعریف: produced with difficulty or effort.
مترادف: ponderous, strained, strenuous
مشابه: arduous, difficult, forced, heavy, laborious

- His labored breathing was cause for concern.
[ترجمه گوگل] تنفس سخت او باعث نگرانی بود
[ترجمه ترگمان] نفس کشیدن به زحمت باعث نگرانی می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: lacking style or spontaneity.
مترادف: heavy-handed, ponderous, wooden
مشابه: artificial, complicated, contrived, forced, formal, stiff, stilted, strained

- The writing is labored and dull.
[ترجمه گوگل] نوشته پر زحمت و کسل کننده است
[ترجمه ترگمان] نوشتن بسیار دشوار و کسل کننده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. labored breathing
تنفس دشوار

2. he labored up the mountain
او با زحمت از کوه بالا رفت.

3. we labored night and day to write those dictionaries
برای نگارش آن فرهنگ ها شب و روز کار کردیم.

4. the ship labored in the rough sea
کشتی در دریای متلاطم تقلا می کرد.

5. his poetry seems labored and artificial
شعر او ثقیل و مصنوعی می نماید.

6. They have labored to complete the job.
[ترجمه گوگل]برای تکمیل کار زحمت کشیده اند
[ترجمه ترگمان]آن ها تلاش کرده اند تا این کار را به پایان برسانند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. They labored along the bad road.
[ترجمه گوگل]آنها در امتداد جاده بد کار کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها در طول جاده بد کار می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. We labored hard to finish our job ahead of schedule.
[ترجمه گوگل]ما سخت تلاش کردیم تا کارمان را زودتر از موعد مقرر به پایان برسانیم
[ترجمه ترگمان]ما سخت تلاش کردیم تا کار خود را پیش از برنامه ریزی به پایان برسانیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Ray had little talent but labored to acquire the skills of a writer.
[ترجمه گوگل]ری استعداد کمی داشت اما برای به دست آوردن مهارت های یک نویسنده تلاش کرد
[ترجمه ترگمان]ری استعداد کمی داشت ولی برای بدست آوردن مهارت یک نویسنده تلاش می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The falls were so dangerous that most people labored to portage around them rather than try to run the waters.
[ترجمه گوگل]این آبشارها به قدری خطرناک بودند که بیشتر مردم به جای تلاش برای عبور از آب، تلاش می کردند تا اطراف آنها را جابجا کنند
[ترجمه ترگمان]سقوط چنان خطرناک بود که بیشتر مردم به جای تلاش برای اجرای آب ها، برای حمل بار به اطراف خود زحمت می کشیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I labored to understand him.
[ترجمه گوگل]من برای درک او زحمت کشیدم
[ترجمه ترگمان]سخت تلاش کردم که او را درک کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. However that was, he labored long and devotedly on the statue and produced a most exquisite work of art.
[ترجمه گوگل]با این حال، او مدت ها و فداکارانه روی مجسمه کار کرد و نفیس ترین اثر هنری را تولید کرد
[ترجمه ترگمان]با این همه، او مدت ها در کنار مجسمه به زحمت می نشست و کاره ای هنری بسیار زیبایی را به وجود می آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The boy labored quietly.
[ترجمه گوگل]پسر بی سر و صدا کار می کرد
[ترجمه ترگمان]پسر آرام کار می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. They labored under the disadvantage of not having enough money.
[ترجمه گوگل]آنها به دلیل نداشتن پول کافی کار می کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها زیر عیب نداشتن پول کافی کار می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. They labored for 8 years, working around the clock, building the largest concrete structure in the world since the ancient pyramids of Egypt, was such a monumental task ever been undertaken.
[ترجمه گوگل]آنها به مدت 8 سال زحمت کشیدند، کار شبانه روزی، ساختن بزرگترین سازه بتنی جهان از زمان اهرام باستانی مصر، کاری بود که تا به حال انجام شده است
[ترجمه ترگمان]آن ها ۸ سال تلاش کردند و در حدود ساعت کار کردند و بزرگ ترین سازه بتونی را در جهان از زمان اهرام باستانی مصر بنا کردند، این کار بسیار به یادماندنی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سخت (صفت)
firm, hard, rigid, serious, solid, difficult, stringent, laborious, dogged, adamantine, tough, strict, strong, sticky, troublesome, exquisite, chronic, heavy, formidable, grim, demanding, arduous, ironclad, indomitable, austere, exacting, severe, stout, rugged, grave, intense, violent, callous, inexorable, trenchant, tense, crusty, difficile, trying, dour, intolerable, flinty, stony, petrous, hard-shell, irresistible, insupportable, inflexible, insufferable, labored, steely, rigorous, rocky, unsparing

انگلیسی به انگلیسی

• done with difficulty, heavy (as of breathing); forced, constrained; artificial, unnatural

پیشنهاد کاربران

وقتی یه سخنی، نوشته ای یا اثری labored هستش
یعنی معلومه خیلی روش کار شده ولی آخر سر مصنوعی، غیرطبیعی و ناجور از کار در آمده
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : labor
اسم ( noun ) : labor
صفت ( adjective ) : labored / laboring / laborious
قید ( adverb ) : laboriously
● مشقت بار، پر زحمت
● سنگین ( از نظر محتوا )

بپرس