پیشنهادهای میثم علیزاده لشکانی (٢,٤٧٣)
● بالاخره، سرانجام، بعد از مدت زمان زیادی انتظار کشیدن فرقش با eventually اینه که اونجا ما نمیدونیم دقیقا چه زمان قراره اتفاق مدنظر بیفته و فقط میدو ...
گیج و سردرگم شدن
گیج و سردرگم شدن
یک شرکت آمریکایی که دارای تعداد زیادی کافه در آمریکا و سایر کشورهاست و به سرو انواع قهوه و نوشیدنی گرم با کیفیت معروف است
کالاهای duty - free به کالاهایی گفته میشه که به کشور دیگه ای برده میشن بدون اینکه بهشون مالیات تعلق بگیره، مثلا سیگار، الکل. . .
قانون وضع کردن
در معنای فعل: ● نشانی دادن ● مخاطب قرار دادن ● رسیدگی کردن ● نطق کردن، سخنرانی کردن
● دوستان، املای صحیح این واژه emission است، نه emmision معنی: ■ آلاینده ■ انتشار
● لوبیا ● دانه میوه ( مثل دانه کاکائو که برای ساخت شکلات استفاده میشه ) ● قسمت برجسته آلت تناسلی زن ( چوچول )
( فکر میکنم که ) همینطور است. .
Deep fat fryer: سرخ کن
● خالی کردن ( آب یا هر مایعی ) از چیزی ● خالی شدن از انرژی
● خیساندن ( در آب یا هر مایع دیگر ) ● دوش ( گرفتن )
● آب کشی چیزی یا دهان ( با آب خالی ) ، با آب شستن ● رنگ مو، رنگ گذاشتن مو ■ هم اسم اسم هم فعل
بازسازی و نوسازی ● "اصلاح" ترجمه مناسبی برای این واژه نیست
افشا کردن، لو دادن
● فورا، بی معطلی ● در محل حادثه ( اتفاق ) ● در جای خود
یکی از معانی: ● هیئت مثلا: Board of directors هیئت مدیره Board of government هیئت دولت
در معنای فعل: ● تهیه کردن، عمل آوردن ● مورد بررسی قرار دادن ● پردازش کردن
● چیزی که باید بهش توجه کنید این است که. . . ● چیزی که باید به خاطر داشته باشید این است که. . .
از آن مهتر اینکه. . .
در همین حین. . . ، همزمان با آن. . .
یک نمونه. . .
دررارتباط با. . ، با توجه به. . .
به نام های. . . ، از جمله. . .
● همچنین: The ceremony was perfect. Likewise, the food was delicious. ● همان را، همانگونه He took his hands up and told me to do likewise. ● و هم ...
از دیدگاه من. . .
دیدگاه من در مورد این موضوع این است که. .
به عقیده من . . .
عمیقا
تو این دوره زمونه. . .
●Whereby که میدونین میشه "که به موجب آن"، اینجا هم thereby هم همون معنی رو میده با یه فرق کوچیک، اینکه یه "صورت میپذیرد" یا "بدست می آید" ریزی هم اخر ...
● گرد، دایره ای ● گسترده، دارای رنج وسیعی از انواع مختلف چیزی
● شهری سازی، گسترش شهرنشینی اما خود "شهرنشینی" میشه urbanism
به طور گسترده، به طور عمده
اگه وصل باشه اسم هستش به معنی "گریز"
● در کل، در مجموع، به طور کلی ● be at large: متواری
● تشخیص دادن، آشکار ساختن در واقع چیزی که فهمیدنش سخت نیست و نیاز به زحمت نداره، بنابراین ترجمه هایی مثل " پی بردن " و یا " کشف کردن" زیاد مناسب نیست ...
انواع، تنوع
به نظر رسیدن، تصور شدن
یکی از معانی اسمیش: خوراک مالیدنی گیاهی ( مقل کره گیاهی )
املای درست: margarine معنی: کره گیاهی
یه عالمه. . .
● تولید مثل ● تربیت
● رکیک، توهین آمیز ● ساده ( از نظر ساخت )
عرق یک محصول مثل کشمش یا کاکائو
قرص کوچک و کشیده ( مستطیلی اما گرد ) از نان
خییییلی معنی داره بسته به جایی که استفاده میشه، مثلا یه دونه که دوستان عزیزم ذکر نکردن: ●خرید کردن یا تحویل گرفتن یه خرید از فروشگاه یا مثلا: ● دوبا ...
یک سال کش دادن چیزی، نرفتن ( در واقع قبل از انجام کاری )
● مشاور حقوقی ( بریتیش ) ● فروشنده دوره گرد ( امریکن )