پیشنهادهای میثم علیزاده لشکانی (٢,٤٨٨)
پیشرو و پیشگام بودن در چیزی
● خواسته ، تقاضا ● فشار ( از نظر ذهنی و روانی )
این واژه صفت هستش، نه قید، پس دقت کنید که ترجمه "به تنهایی" اصلا براش درست نیست، معنیش هم همونجوری که اکثر دوستان اینجا فرمودن " تنها، بی کس، غریب" ه ...
طرفی که میاد ترجمه شما رو دوستان رو میخونه اگر اون قدر زبانش خوب بود که جملات شما رو متوجه بشه مطمعنا برای واژه ای مثل mammal به مشکل نمیخورد که بیاد ...
دلیلی نداره که. . . ، . . . که چی بشه
● با این وجود، به این همه ● هر مقدار که، هر میزان که ( اهمیتی ندارد چه مقدار باشد )
● اعطاء کردن ● پذیرفتن ( پذیرفتن حرف کسی وسط بحث، در واقع نپذیرفتی اما میگی: I grant you, but. . . قبول، درسته اما. . . ● کمک مالی از طرف دولت ( ن ...
به سبب، به خاطر
به موجب. . . ، به دلیل. . .
در برخی موارد معنی "کمبود" و یا " کاستی" میدهد
در معرض چیزی بودن
● سوزن منگنه ●میخ دوسر ● کالای اساسی ● محصول استراتژیک ●منگنه کردن ● اساسی و مهم ●غذایی، چیزی که به خورد انسان میدهند ( نه حتما غذا ) ● همیشگی
هسته گیری ( درآوردن هسته )
کنسرو کردن
در نهایت، آخر کار ● بالاخره، سرانجام، بعد از مدت زمان زیادی انتظار کشیدن فرقش با Finally اینه که اینجا ما نمیدونیم دقیقا چه زمان قراره اتفاق مدنظر ...
● بالاخره، سرانجام، بعد از مدت زمان زیادی انتظار کشیدن فرقش با eventually اینه که اونجا ما نمیدونیم دقیقا چه زمان قراره اتفاق مدنظر بیفته و فقط میدو ...
گیج و سردرگم شدن
گیج و سردرگم شدن
یک شرکت آمریکایی که دارای تعداد زیادی کافه در آمریکا و سایر کشورهاست و به سرو انواع قهوه و نوشیدنی گرم با کیفیت معروف است
کالاهای duty - free به کالاهایی گفته میشه که به کشور دیگه ای برده میشن بدون اینکه بهشون مالیات تعلق بگیره، مثلا سیگار، الکل. . .
قانون وضع کردن
در معنای فعل: ● نشانی دادن ● مخاطب قرار دادن ● رسیدگی کردن ● نطق کردن، سخنرانی کردن
● دوستان، املای صحیح این واژه emission است، نه emmision معنی: ■ آلاینده ■ انتشار
● لوبیا ● دانه میوه ( مثل دانه کاکائو که برای ساخت شکلات استفاده میشه ) ● قسمت برجسته آلت تناسلی زن ( چوچول )
( فکر میکنم که ) همینطور است. .
Deep fat fryer: سرخ کن
● خالی کردن ( آب یا هر مایعی ) از چیزی ● خالی شدن از انرژی
● خیساندن ( در آب یا هر مایع دیگر ) ● دوش ( گرفتن )
● آب کشی چیزی یا دهان ( با آب خالی ) ، با آب شستن ● رنگ مو، رنگ گذاشتن مو ■ هم اسم اسم هم فعل
بازسازی و نوسازی ● "اصلاح" ترجمه مناسبی برای این واژه نیست
افشا کردن، لو دادن
● فورا، بی معطلی ● در محل حادثه ( اتفاق ) ● در جای خود
یکی از معانی: ● هیئت مثلا: Board of directors هیئت مدیره Board of government هیئت دولت
در معنای فعل: ● تهیه کردن، عمل آوردن ● مورد بررسی قرار دادن ● پردازش کردن
● چیزی که باید بهش توجه کنید این است که. . . ● چیزی که باید به خاطر داشته باشید این است که. . .
از آن مهتر اینکه. . .
در همین حین. . . ، همزمان با آن. . .
یک نمونه. . .
دررارتباط با. . ، با توجه به. . .
به نام های. . . ، از جمله. . .
● همچنین: The ceremony was perfect. Likewise, the food was delicious. ● همان را، همانگونه He took his hands up and told me to do likewise. ● و هم ...
از دیدگاه من. . .
دیدگاه من در مورد این موضوع این است که. .
به عقیده من . . .
عمیقا
تو این دوره زمونه. . .
●Whereby که میدونین میشه "که به موجب آن"، اینجا هم thereby هم همون معنی رو میده با یه فرق کوچیک، اینکه یه "صورت میپذیرد" یا "بدست می آید" ریزی هم اخر ...
● گرد، دایره ای ● گسترده، دارای رنج وسیعی از انواع مختلف چیزی
● شهری سازی، گسترش شهرنشینی اما خود "شهرنشینی" میشه urbanism
به طور گسترده، به طور عمده