decoy

/dəˌkɔɪ//dɪˈkoɪ/

معنی: دام، تله، وسیله تطمیع، بدام انداختن، فریفتن
معانی دیگر: (مجازی - وسیله ی به دام انداختن) دام انداز، به دام کشاندن، به سوی تله کشاندن، گول زدن، دام کشی کردن، (محلی که مرغابی وحشی و غیره را به آن جلب کرده و می گیرند) گیراندازگاه، مصیده، ملواح، (حیوان اهلی یا جسم جاندار نمایی که با آن شکار را جلب می کنند) مرغ دام، دام آور، گول زنه (دستگاه گمراه سازی رادارهای دشمن)، طعمه یا دام یا توری برای گرفتن اردک و مرغان دیگر

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: something or someone used to lure, entice, or misdirect, as into danger or a trap, esp. an artificial bird or animal used to lure live birds or animals within gunshot or into a trap.
مترادف: bait, enticement, lure, snare, trap
مشابه: attraction, stool pigeon

- The criminals used one car as a decoy and another as the real getaway car.
[ترجمه گوگل] جنایتکاران از یک ماشین به عنوان طعمه و دیگری به عنوان ماشین فرار واقعی استفاده کردند
[ترجمه ترگمان] مجرمان از یک خودرو به عنوان طعمه و دیگری به عنوان خودروی فراری استفاده کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: decoys, decoying, decoyed
• : تعریف: to lure, entice, or misdirect, as into danger or a trap, with or as if with a decoy.
مترادف: bait, ensnare, entice, entrap, lure, snare, trap
مشابه: allure, seduce, tempt
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: decoyer (n.)
• : تعریف: to be lured, enticed, or misdirected by a decoy.

جمله های نمونه

1. a police decoy to lure drug dealers
تله ی پلیس برای به دام انداختن قاچاقچیان

2. Officer Langley acted as a decoy to catch the rapist.
[ترجمه گوگل]افسر لنگلی به عنوان یک طعمه برای دستگیری متجاوز عمل کرد
[ترجمه ترگمان]افسر \"لانگلی\" به عنوان یه طعمه برای گرفتن متجاوز اقدام کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He used a whistle to decoy the birds within range.
[ترجمه گوگل]او از یک سوت برای فریب دادن پرندگان در محدوده استفاده کرد
[ترجمه ترگمان]او از یک سوت برای شکار پرندگان در محدوده استفاده کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The girls decoy more easily than most other children.
[ترجمه زینب سرآمد] دختران آسان تر از اکثر بچه های دیگر به دام می افتند.
|
[ترجمه گوگل]دختران راحت تر از سایر کودکان فریب می دهند
[ترجمه ترگمان]دخترها آسان تر از سایر بچه ها به دام می افتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. They used a girl hitch-hiker as the decoy to get him to stop.
[ترجمه گوگل]آن ها از یک دختر کوهنورد به عنوان طعمه استفاده کردند تا او را متوقف کنند
[ترجمه ترگمان]اونا از یه دختر پیاده به عنوان طعمه استفاده کردن تا جلوش رو بگیره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Police said the message was a decoy to distract attention from the real danger area.
[ترجمه گوگل]پلیس گفت این پیام یک طعمه برای منحرف کردن توجه از منطقه خطر واقعی بود
[ترجمه ترگمان]پلیس گفت که این پیام یک تله برای منحرف کردن حواس از منطقه خطرناک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. They use them as a decoy for surface to air missiles and they will do that during training.
[ترجمه گوگل]آنها از آنها به عنوان طعمه ای برای موشک های سطح به هوا استفاده می کنند و این کار را در طول آموزش انجام می دهند
[ترجمه ترگمان]آن ها از آن ها به عنوان طعمه برای پرتاب موشک به عنوان طعمه استفاده می کنند و این کار را در طول آموزش انجام می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Decoy and sabotage have moved far beyond Saddam's cardboard tanks and missile launchers.
[ترجمه گوگل]فریب و خرابکاری بسیار فراتر از تانک های مقوایی و موشک انداز صدام حرکت کرده است
[ترجمه ترگمان]Decoy و خرابکاری به مراتب فراتر از تانک ها و خمپاره انداز صدام حرکت کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. But now the decoy helps to preserve the duck population.
[ترجمه گوگل]اما اکنون این طعمه به حفظ جمعیت اردک کمک می کند
[ترجمه ترگمان]اما اکنون طعمه به حفظ جمعیت اردک کمک می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The burglars started the fire as a decoy so that they could escape from police.
[ترجمه گوگل]سارقان آتش را به عنوان یک طعمه شروع کردند تا بتوانند از دست پلیس فرار کنند
[ترجمه ترگمان]سارقان آتش را به عنوان طعمه آتش زدند تا بتوانند از دست پلیس فرار کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It was a decoy to hide the fact that they were also killing members of the political opposition.
[ترجمه گوگل]این یک طعمه برای پنهان کردن این واقعیت بود که آنها اعضای اپوزیسیون سیاسی را نیز می کشتند
[ترجمه ترگمان]این یک تله برای پنهان کردن این حقیقت بود که آن ها همچنین اعضای اپوزیسیون سیاسی را نیز می کشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Decoy the enemy past there and on southwards for Kalemouth, another long mile.
[ترجمه گوگل]دشمن را از آنجا گذشته و به سمت جنوب برای کالیموث، مایل طولانی دیگر، فریب دهید
[ترجمه ترگمان]این دشمنی که دشمن از آنجا می گذرد و در جنوب به سمت جنوب به سمت جنوب ادامه می دهد، یک میل طولانی دیگر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. You act as a decoy and we'll sneak out the back.
[ترجمه گوگل]تو مثل یک طعمه عمل می‌کنی و ما یواشکی از پشت بیرون می‌رویم
[ترجمه ترگمان]تو به عنوان یک دام عمل می کنی و ما از پشت فرار می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. In war this general is excellent at decoy tactics.
[ترجمه گوگل]در جنگ، این ژنرال در تاکتیک های فریب عالی است
[ترجمه ترگمان]در جنگ این ژنرال در مورد تاکتیک decoy بسیار عالی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دام (اسم)
net, toil, ambush, trap, snare, pitfall, decoy, hook, noose, quicksand, grin, springe

تله (اسم)
trap, snare, pitfall, decoy, hook, snarl, noose, quicksand, fox trap

وسیله تطمیع (اسم)
lure, decoy, gudgeon

بدام انداختن (فعل)
trap, snare, decoy, inveigle, entrap, hook, enmesh, nail, ensnare, ensnarl, mesh

فریفتن (فعل)
fudge, cheat, hustle, wile, lure, decoy, charm, inveigle, entice, deceive, bewitch, delude, enchant, seduce, skunk, captivate, diddle, tempt, euchre, fob, jilt, mesmerize

انگلیسی به انگلیسی

• lure, bait; trap, snare
lure, bait; ensnare, entrap
a decoy is a person or object that you use to lead someone away from where they intended to go, especially so that you can catch them.
if you decoy someone, you lead them away from where they intended to go, often by means of a trick.

پیشنهاد کاربران

علاوه بر معانی پیشنهادی توسط کاربران عزیز، معنی دیگر ی توسط دیکشنری زیر داده شده است.
A pond from which narrow netted channels lead, into which wild ducks may be enticed for capture. ( New Oxford American Dictionary )
...
[مشاهده متن کامل]

برکه ای که اردک های وحشی به دلیل کانال های باریک توری داخل آن فریب خورده و برای شکار به داخل آن کشیده می شوند.
Example 1:👇
The boy's pulses leaped toward these things even while his lips curled in disdain at the shallow decoy.
با وجود اینکه لب هایش را به خاطر کوچکی و کم عمقی برکه یِ تله جمع کرده بود ( در هم حلقه شدند ) ، نبض پسر برای اینجور چیزها تند میزد.
Example 2: 👇
decoying ducks to a pond
فریب دادن اردک ها به سمت برکه.

decoy
e. g.
The Russians Just Blew Up A Hard - To - Replace Ukrainian Attack Jet. Too Bad For Them, It Was A Fake.
. . .
A decoy Sukhoi Su - 25 drew the attention of a Lancet drone.
▪️▪️▪️
...
[مشاهده متن کامل]

decay = پوسیدگی - تباهی - خرابی
decoy = گول زنه - دام انداز - وسیله ی به دام انداختن - دستگاه گمراه سازی رادارهای دشمن
decry = قبیح دانستن - قباحت شمردن - تقبیح کردن - نکوهش کردن

something or someone used to trick or confuse people, especially something or someone that is not what they appear to be.
چیزی یا کسی برای فریب دادن یا گیج کردن مردم، به خصوص چیزی یا کسی که آنطور که به نظر می رسد نیست.
...
[مشاهده متن کامل]

فریبگر، پوشش
Air Force One flew ahead as a decoy, with the President in another plane behind.
These attacks could be a decoy, a manoeuvre to throw everyone off guard.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/decoy
خواهشمندم کمی در بیان معانی لغات تامل و مطالعه بفرمایید
وسیله تطمیع کاملا نادرست است و این کلمه از مشتقات طمع می باشد
و هیچگونه نسبتی با طعمه ندارد.
هوشمند
● چیزی یا کسی که به عنوان دام استفاده میشه برای رسیدن به چیزی یا کس دیگر
decoy: آلت دست دیگران ــ در اصطلاح حقوقی کسی که به جای شخص دیگری ظاهر می شود.
سویدی ( سوئدی ) : bulvan
decoy ( علوم نظامی )
واژه مصوب: فریبگر
تعریف: بدل یک شخص یا شی‏ء یا پدیده که هدف آن فریب تجهیزات مراقبتی و جاسوسی دشمن یا گمراه کردن عملیات ارزیابی آنهاست
فریبگر

بپرس