A. Difficulty / Struggle ( مشکل، سختی )
... [مشاهده متن کامل]
- Translation ( Fa ) : "او در سازگار شدن با شغل جدیدش مشکل دارد. "
B. Punishment / Prison Time ( مجازات زندان )
- Translation ( Fa ) : "او در دهه ۹۰ به دلیل سرقت در زندان بود. "
- - -
A. Give Someone a Hard Time ( آزار دادن، اذیت کردن )
- Translation ( Fa ) : "دیگه به لهجه من گیر نده!"
B. Have a Hard Time ( Verb - ing ) ( به سختی انجام دادن کاری )
- Translation ( Fa ) : "من به سختی صبح زود بیدار می شوم. "
C. Hard Time Finding/Locating ( پیدا کردن با مشکل )
- Translation ( Fa ) : "ما به سختی رستوران را پیدا کردیم. "
D. Make Hard Time of It ( سخت گرفتن )
- Translation ( Fa ) : "سختش نکن، فقط عذرخواهی کن!"
- - -
A. "Hard Times" ( Economic Hardship ) ( دوران سختی اقتصادی )
- Translation ( Fa ) : "بسیاری از خانواده ها در دوران رکود اقتصادی با مشکلات مواجه شدند. "
B. "No Hard Time" ( No Difficulty ) ( بدون مشکل )
- Translation ( Fa ) : "او بدون مشکل از آزمون رد شد. "
- - -
به معنی موی دماغ بودن و اذیت کردن هم می تونه باشه
If you give me a hard time; i ll report the police
سر بزنگاه
آنها برای تصمیم گرفتن، با مشکلاتی رو به رو هستند.
● مجازات طولانی مدت یا سخت در زندان
● دوره سختی را پشت سر گذاشتن
دقت کنید دوستان، یه زمانی میگن
Have a hard time/hard times مثلا:
He will have a hard time for his crime.
یعنی مجازات ( زندان ) سختی در انتظارشه برای جرمی که انجام داده.
... [مشاهده متن کامل]
یه زمانی هم میگن:
Times were hard
یا
Times are tough
یا
She fell on hard times
اینجور جاها بیشتر منظور مشکلات مادی و پولیع که باعث سختی شده
● دوره سختی را پشت سر گذاشتن
دقت کنید دوستان، یه زمانی میگن
Have a hard time/hard times مثلا:
یعنی مجازات ( زندان ) سختی در انتظارشه برای جرمی که انجام داده.
... [مشاهده متن کامل]
یه زمانی هم میگن:
یا
یا
اینجور جاها بیشتر منظور مشکلات مادی و پولیع که باعث سختی شده
موقعیت دشوار
شرایط سخت
سخت گذشتن اوقات واسه شخصی
مثال:
�You're probably having a hard time�
احتمالاً داره بهت سخت میگذره.
مثال:
احتمالاً داره بهت سخت میگذره.
واقعأ به سختی دارم تحملت میکنم
مشکل داشتن
روزگار سخت
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)