پیشنهاد‌های میثم علیزاده لشکانی (٢,٤٨٨)

بازدید
٤,٣٦٢
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

● مفصل، حسابی ● با دل و جان، از ته دل

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

باتلاقی، گلی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شخص متکی از نظر مالی به دیگران

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

جناب ماشااله زاده عزیز، border اینجا درست هستش، به معنی مرز boarder دارای معنی دیگه ای هست، سپاس

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

خش، خراش abrasion resistant ضد خش

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

املای درست: inconvenience

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١١

در مورد جاده. مسیر: میخوره به. . . ، میرسه به . . . .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ملاقات و یا نشست داخل یک محفظه یا اتاق دربسته

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تو ذهن آوردن، تصور کردن ( عین این کاریکاتورا که یه ابری بالای سر طرف ظاهر میشه و فکری که میکنه توش نوشته میشه )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

فراوان، بیش از حد کافی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

● حق، استحقاق ( مثل حق مرخصی ) ● مزایا ( در فیش حقوقی )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

متعصب به کشور و قوم خود و بی میل به نظرات و مردمان غیر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

کاری، شغلی، مربوط به حرفه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

ردیف ردیف. . .

پیشنهاد
٢

از خطر یا حادثه ای جون سالم به در بردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

از چیزی نداشتن و تموم کردن ● be out of رو سرچ کنید بقیه معانیش هست

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

از چیزی تموم کردن و نداشتن ● be out of رو سرچ کنید بقیه معانیش رو نوشتم

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

خوب دوستای گلم اصطلاحات رایج با این عبارت اینا هستن: ● to get something out of the way: یعنی تموم کردن و به انجام رسانیدن چیزی ● be well out of som ...

پیشنهاد
٠

to finish something

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

با کمبود چیزی مواجه شدن be getting low in sth حس کنی چیزی داره کم میاد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

چیزی که ایمنی را به خطر می اندازد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

دستگاه ورقه ورقه کردن گوشت، کالباس و . . . ، یا وسیله ای برای بریدنوشت به اندازه های دلخواه ( با چرخ گوشت متفاوت است )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

ضروریات

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

● تیم یا وسیله دو نفره ● دوچرخه دو نفره ○ این واژه اسم است، نه صفت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

به شکل معنی داری، به طور قابل توجهی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

دو تا معنی داری که خودتون با توجه به جمله باید متوجه بشین و اونقدری فرق داره معنی هاشون که راحت بتونید تشخیص بدین: ● مربوط به ، در ارتباط با ● به ن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

یعنی بره ( ادامه بده ) تااااااااا. . . .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

to like the sound of something: حال کردن یا خوشحال شدن در مورد چیزی که میشنوی

پیشنهاد
١

حال کردن یا خوشحال شدن در مورد چیزی که میشنوی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

● پول، غذا و در واقع شرایطی که در اون با برآورده شدن اون نیاز ها میتونید زنده بمونید.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

فضای مجزا

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

دارای تخفیف یا قیمت پایین ( برای گروه خاص )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

● آشفته کسی یا چیزی شدن ( به قول معروف "دامن از دست برفتن" در ادبیات فارسی، در واقع بار مثبت دارد ) ● به فنا رفتن، از بین رفتن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١١

● قشقرق make a fuss: قشقرق به پا کردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

بگردی دنبال. . . ( انجام کاری یا ترتیب دادن چیزی )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

● tamper with something: دستکاری و انگولک چیزی بدون اینکه دانش استفاده یا کار با اون چیز رو داشته باشی ● tamper with somebody: تحت تاثیر قرار دادن ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

● گاو نر بالغ، گاو نر اخته ( در زبان گیلکی و منشا این واژه نیز کاملا از زبان گیلکی برگرفته شده. در زبان گیلکی: گاو نر بالغ: ورزا گاو نر جوان: کرام ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

● راه انداختن، به کار انداختن چیزی اگر گفت: get something working یعنی تعمیر یا راه انداختن چیزی که قبلا باهاش کار کردی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

تعمیر یا راه انداختن چیزی که قبلا باهاش کار کردی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

قدرت و اختیار را دست کسی دادن، قدرت و اختیار در دست کسی بودن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

شیک و پیک

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٠

Up front: پیش پیش، به صورت پیش پرداخت Upfront: صریح و رک

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

طرف واژه نامه های آخر کتابا رو ( هر کتابی که دم دستش بوده ) گذاشته جلوش و هی از اون کپی پیست کرده اینجا، فقط برا اینکه تعداد واژگانشو افزایش بده!! ام ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

از صفت sound و به معنی ● صحیح و سالمتر

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

تکثیر کردن ( گیاه ) ، انتشار دادن ( دروغ، نظر، باور. . . )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

( این مبلغ ) در میاد برات

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

در اومدن ( بالغ بر قیمتی شدن ) ● it comes out at 46 dollars per week. این در میاد هفته ای ۴۶ دلار

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

شُرشُر کردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

بزرگراه های چند طبقه ( روی هم )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

مهم و مفید بودن، ارزش داشتن Be of no value: بی فایده بودن، ارزش خاصی نداشتن