پیشنهاد‌های میثم علیزاده لشکانی (٢,٥٠٧)

بازدید
٦,٢٥٧
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

جسور

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

● دعا say blessing: دعا خواندن ask blessing on sb: دعا کردن برای کسی ● اتفاق خیلی خوب ( که از روی شانس یا رحم پرودگار باشه ) it was a blessing that ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

● گول چیزی را خوردن ( حیله، فریب ) ، در دام چیزی افتادن ● خاطرخواه کسی شدن، به دام عشق کسی افتادن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مخ زدن ( جنس مخالف )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دو نفر رو با هم آشنا کردن ( جنس مخالف )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

جور کردن دو نفر ( جنس مخالف ) برای همدیگه، آشنا کردن دو نفر با هم

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دو نفر رو برای همدیگه جور کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

اگه باشه: hool them up آشنا کردن دو نفر ( جنس مخالف ) با هم دیگه، جور کردن یک رابطه آشنایی برای دو نفر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

قبراق و سرخال

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دل جوان داشتن ( با وجود سن بالا )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

قبراق و تردماغ

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

یه نوع سبک موسیقی هم هست

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

● always being pleasant مثل رفتار ملایم و خوشایند ● not changing suddenly مثل: آب و هوای یکنواخت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

● تصویب یا صادر کردن ● make an issue of sth: مطرح کردن چیزی، مورد بحث قرار دادن چیزی ● موضوع، مساله

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

محل پارک ( که معمولا در پارکینگها علامتگذاری و خط کشی شدند )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

قابل قفل

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

give something a tug or tug something: ناگهانی و با قدرت کشیدن چیزی ( مثلا زیپ چمدان )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

has a lot in its favour: مزیت های زیادی داره

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

هر ۲۴ ساعت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٢

● تحت تاثیر قرار دادن و وادار کردن به داشتن یک حس خاص در مورد. . . Her sense of humor disposed me to like her. ● dispose of sth /sb از شر چیزی خلا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

وسایط دیداری

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

تامین مالی شده، کمک شده ( از نظر مالی )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

معارفه ( صحبت و سخنرانی که به منظور آشنایی افراد با شخص یا سیستم خاصی ایراد می شود )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

● to change to the other side in a competition or disagreement پیوستن یا هواخواه شدن برای طرف دیگر در یک بحث یا مسابقه ● to make a social visit to a ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

narration: روایت to do narration: روایت گفتن quotation: نقل قول

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

quotation narration: روایت to do narration: روایت گفتن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پی ( چربی ) خوک اما اگر داشته باشیم: larded with something یعنی پر از چیزی بودن، شامل تعداد یا مقدار فراوانی از چیزی بودن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

hoof

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شر و شوری، جاهلیت ( اعمال خلافی که در دید عرف غیرقابل قبول است )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

● از هم پاچاندن ( گروه، کشور، در کل یک اتحاد رو ) ● از هم پاچاندن ( امید، آرزو، نقشه، . . . ) they teared my hope apart ● در هم دریدن a tiger can t ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

احساسی شدن مترادف: being touched

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

دوست عزیزمون معنای "تلنگر " رو بسیار عالی گفتن، خیلی معنی ها میشه گفت، مثلا" چیزی که چشماتو وا میکنه"، یا "چیزی که باعث میشه متوجه بشی" اما بهترین تر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

کسی که سعادت چیزی نصیبش شده، مفتخر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

در حالت خودمونی همون "هنگ کردن" معنی میده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به طور خودمونی " هنگ کردن"

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

● ولو شدن ● منطقه وسیعی را با ساختمان ها در برگرفتن این معنی رو از سایت کمبریج گرفتم، نوشته وقتی هنگام نشستن یا لم دادن، دستا و پاهات به شکل نامنظمی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

زندگی خانوادگی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

● ترک خورده ● مُنگُل، خل وضع

پیشنهاد
٠

I'm learning towards something یعنی دارم به این نتیجه میرسم که داره باورم میشه که

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

do a piss - take of somebody ادای کسی رو درآوردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

he let himself go محاوره ای: یارو خودشو ول کرده رسمی: او دیگر به خودش و رفتارش توجه نمیکند

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

● fly on the wall: همه چیزو بشنوی و ببینی اما جوری رفتار کنی که انگار حواست نیست. I'd love to be a fly on the wall when those two get home ● fly - o ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

allocate, assign, devote

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

به این منظور. . . ، با این هدف، با درنظر گرفتن این موضوع

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

● with something in mind: به این منظور. . . ، با این هدف، با درنظر گرفتن این موضوع

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

دوستان ممنون میشم منبع ترجمه " پرداختن به کاری" رو معرفی کنید، من حقیقتا چیزی پیدا نکردم نه تو کمبریج نا جای دیگه، معنی های معمولش: ● دریافت پول برا ...

پیشنهاد
١

depict illustrate

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

املای این کلمه اینجا غلط است، i بعد از c اضافی هستش magnificent درست است

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

arouse

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

boring