پیشنهاد‌های میثم علیزاده لشکانی (٢,٣٨١)

بازدید
٢,٥٨٢
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

حد و مرز برای چیزی مشخص کردن ( قائل شدن )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

قسمت بیرون زده دودکش آجری از سقف خانه، بدنه بیرون زده دودکش از سقف ( البته نه دودکش حلبی یا سیمانی مربوط به بخاری، بلکه بیشتر منظور شومینه است )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

حساب سپرده که ازش سود میگیری و معمولا هم برای مدت طولانی پولت تو بانک میمونه و مثل حساب جاری نیست که هر وقت بخوای بتونی پولتو ورداری

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

جان دوباره ( گرفتن )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

ترابری

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٨

● تمهیدات ● آذوقه و مایحتاج

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

کوچ نشین کوچ نشینی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

Be credited to sth: به حساب چیزی گذاشته شدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٨

با توجه به ( وجود ) . . . ، با در نظر گرفتن . . .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

Hit on something: چیزی به ذهن خطور کردن، چیزی به ذهن رسیدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

فهم و قبول چیزی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

مفاد ( مربوط به قرارداد ها یا توافقات )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

اگر صفت باشد: همیشگی اگر اسم باشد: گیاهی که چندین سال عمر میکند

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

a part of a town that is next to an area of water such as a river or the sea

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

فشردگی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

کل عبارت زیر few and far between میشه یه idiom, به معنی : کم وقوع، چیزی که کم اتفاق میفته یا افتاده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١١

آمال و آرزو ها aspirations

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

اشتراکی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

* vending and plastics industry در اینجا منظور از وندینگ، یه چیز تومایه های نون خشکی خودمونه ومنظور از این صنعت و چرخه در واقع صنعت جمع آوری مواد زا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

شیشه نشکن ( مخصوص آشپزی )

پیشنهاد
٠

خیلی زود گذشت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

دیگه در دیرترین حالت. . .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

چیزی رو روهوا زدن ( کنایه از اینکه اون چیز خواهان زیادی داره )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١١

*امیدوارم ( اگر اول جمله بیاد ) . Hopefully, there will be some tickets left *امیدوارانه ( اگر اخر یا وسط جمله بیاد ) . Do you have the tickets?" ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

در جریان بودن ( روند یا تقاضایی ) ، پیش رفتن یک روند

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

* داور ( در ورزش ) * مرجع تایید کننده ( مثل استاد راهنما یا رییس شرکت به عنوان تایید کننده سوابق شما برای تقاضای تحصیل یا کار شما در جای دیگر )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

ارگان دولتی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

با املایی مشابه. . .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

اگر اسم باشد: نوع ، مدل what make is your car?

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

● flush something out: با فشار آب یا مایع چیزی را از جایی شستن و بردن ● flush somebody out: □ کسی یا حیوانی را مجبور به ترک محلی کردن □ دست کسی ر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

پر از چیزی بودن، چیزهای زیادی همراه خود داشتن A table laden with food

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

● به سمت منشا، سمت مبدا، در جهت خلاف جریان جاری ● مربوط به مراحل اولیه یک روند یا رویداد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

حمایت مضاعف

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Be administrated to

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٩

● فعل: ■ drop off □ به خواب رفتن □ کمتر شدن، کاهش یافتن ■ drop sb off پیاده کردن از ماشین ● اسم: ( drop - off ) ■ کاهش ( در کمیت یا کیفیت ...

پیشنهاد
١

از لحاظ، از نظر مترادف: In terms of

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

همراه شدن، رسیدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

●همون/ همین کافیه، همین افاقه میکنه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

امتیاز ویژه یک شخص یا گروه خاص ( به سبب موقعیت یا ثروت آنها )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

حماقت، اسکل بودن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

● پنجر شدن، پنچری ● سوراخ کردن ● ضدحال خوردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

ماورای ذهنی ( قدرتی که بهبه عنوان مثال به شما توانایی خواندن ذهن دیگران یا پیشگویی در مورد اتفاقات آینده را می دهد )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

اکراه، حس عار داشتن نسبت به چیزی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

املای درست این کلمه Vacuum هستش، ته Vaccum, پس دقت کنید دوستان عزیز

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

● پژوهشی، علمی A scholarly article/journal ● فاضل, خردمند She is more scholarly than her sister. ● دانش پژوه A young scholarly man

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

به طور تلویحی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

به صورت مختصر و مفید

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١١

● تنظیم کردن ( شکایت، دادخواست، . . . ) ● گیر کردن ( در یک موقعیت و شرایط و یا چیزی مثل استخوان در گلو ) ● اجاره کردن جایی ● کلبه، اتراقگاه ● محل ز ...

پیشنهاد
١

● تا جایی که من میدونم . . . . ● تا جایی که به من مربوطه. . .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

ای ول خودشه!