delinquency

/dəˈlɪŋkwənsi//dɪˈlɪŋkwənsi/

معنی: کوتاهی، تخلف، تقصیر، قصور
معانی دیگر: قصور (در انجام وظیفه یا اطاعت از قانون)، وظیفه نشناسی، سهل انگاری، بزهکاری، خلافکاری، تاخیر در پرداخت، پس افت، کژحسابی، (نوجوانان) شیطنت، تخسی، مردم آزاری، قانون شکنی، جرم، شرارت

جمله های نمونه

1. juveniles delinquency
بزهکاری نوجوانان

2. the captain's delinquency led to the sinking of the ship
سهل انگاری ناخدا منجر به غرق کشتی شد.

3. there will be a fine for any delinquency in payment
هرگونه تاخیر در پرداخت موجب جریمه خواهد شد.

4. There is a high rate of juvenile delinquency in this area.
[ترجمه زباری] میزان بزهکاری نوجوانان در این منطقه بسیار بالا می باشد.
|
[ترجمه گوگل]میزان بزهکاری نوجوانان در این زمینه بالاست
[ترجمه ترگمان]میزان زیادی از بزهکاری نوجوانان در این منطقه وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. We can curb juvenile delinquency by education.
[ترجمه زباری] از طریق آموزش می توانیم جلو بزهکاری نوجوانان را بگیریم.
|
[ترجمه گوگل]ما می توانیم با آموزش جلوی بزهکاری نوجوانان را بگیریم
[ترجمه ترگمان]ما می توانیم بزهکاری نوجوانان را از طریق آموزش مهار کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He is an expert in juvenile delinquency.
[ترجمه گوگل]او کارشناس بزهکاری اطفال است
[ترجمه ترگمان]او متخصص بزهکاری نوجوانان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The rise in delinquency is an indictment of our society and its values.
[ترجمه گوگل]افزایش بزهکاری متهم به جامعه ما و ارزش های آن است
[ترجمه ترگمان]افزایش بزهکاری یک کیفرخواست از جامعه و ارزش های آن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He had no history of delinquency.
[ترجمه Nora] او هیچ سابقه خلافکاری ( کیفری ) نداشت
|
[ترجمه گوگل]او سابقه بزهکاری نداشت
[ترجمه ترگمان]او تاریخ of نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. We could always relate to the juvenile delinquency thing.
[ترجمه گوگل]ما همیشه می توانستیم با موضوع بزهکاری نوجوانان ارتباط برقرار کنیم
[ترجمه ترگمان]ما همیشه می توانیم به مساله بزهکاری نوجوانان مرتبط باشیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Failure to enter into debt slavery equals social delinquency.
[ترجمه گوگل]عدم ورود به بردگی بدهی برابر با بزهکاری اجتماعی است
[ترجمه ترگمان]عدم وارد شدن به بردگی دینی برابر با بزهکاری اجتماعی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress every day!
[ترجمه گوگل]ای کاش می توانید از فرهنگ لغت جملات آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. They were after whatever hints of delinquency they could suggest by sheer numbers.
[ترجمه گوگل]آنها به دنبال هر نشانه ای از بزهکاری بودند که می توانستند با اعداد و ارقام محض نشان دهند
[ترجمه ترگمان]آن ها بعد از هر نشانه ای از بزهکاری که می توانستند با اعداد ساده پیشنهاد کنند، بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. But there is nothing new in juvenile delinquency.
[ترجمه گوگل]اما در بزهکاری اطفال چیز جدیدی وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]اما هیچ چیز جدیدی در بزهکاری نوجوانان وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. For example, the Functionalist-based theories see crime and delinquency as a response to frustrations arising from lower social position and status.
[ترجمه گوگل]برای مثال، نظریه‌های مبتنی بر کارکردگرایی، جنایت و بزهکاری را پاسخی به سرخوردگی‌های ناشی از موقعیت و موقعیت اجتماعی پایین‌تر می‌دانند
[ترجمه ترگمان]به عنوان مثال، تیوریهای Functionalist، جرم و بزهکاری را به عنوان پاسخ به سرخوردگی ناشی از موقعیت اجتماعی پایین و وضعیت می بینند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Child abuse, wife battering, family break-up, delinquency and alcoholism are no respecters of beautiful surroundings.
[ترجمه گوگل]کودک آزاری، کتک زدن همسر، از هم گسیختگی خانواده، بزهکاری و اعتیاد به الکل هیچ احترامی به محیط زیبا ندارند
[ترجمه ترگمان]آزار و اذیت کودکان، کتک زدن زن، قطع خانواده، بزهکاری و اعتیاد به الکل در محیط زیبا وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کوتاهی (اسم)
brevity, compendium, abridgment, failure, default, delinquency, transience, compend

تخلف (اسم)
violation, delinquency, infringement, transgression, trespass, contravention, infraction

تقصیر (اسم)
error, delinquency, offense, fault, guilt, crime, rap

قصور (اسم)
defect, failure, default, delinquency, deficiency, debt, cunctation, negligence, shortcoming, laches, pretermission

تخصصی

[حقوق] قصور، تخلف از قانون، بزه، عدم پرداخت دین، عدم انجام وظیفه، عدم ایفای تعهد

انگلیسی به انگلیسی

• failure to perform a duty (pay a bill, etc.); violation of the law; felony
delinquency is criminal behaviour, especially that of young people.

پیشنهاد کاربران

delinquency 2 ( n ) =a failure to pay a debt, e. g. The consumer loan delinquency rate has increased 33 percent.
delinquency
delinquency 1 ( n ) ( dɪˈlɪŋkwənsi ) ( pl. delinquencies ) =criminal behavior, usually of young people, e. g. an increase in juvenile delinquency.
delinquency
شر و شوری، جاهلیت ( اعمال خلافی که در دید عرف غیرقابل قبول است )
۱. کوتاهی، اهمال، قصور، تقصیر، غفلت
۲. خطا، گناه، جرم، بزه، بزهکاری
۳. بدهی معوقه
بزهکاری

بپرس